Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English
Persian
container-loading bridge
پلورودبستههابهکشتی
Other Matches
loading bridge
پل بارگیری
container
فرف
container
محتوی
container
کانتینر
container
جعبه حاوی وسایل جعبه اماد جعبه محفظه فرف
container
لفاف
container
صندوقهای فلزی بزرگ بااندازههای استانداردکه جهت حمل کالا با کامیون
container
قطار و کشتی بکاربرده میشود
container
محفظه
less than container load
کمتر از فرفیت کانتینر
freight container
کانتینر حمل بار
petrol container
فرف بنزین
accumulator container
فرف اکومولاتور
airdrop container
جعبه حامل بار دربارریزی هوایی
airdrop container
جعبه مخصوص بارریزی هوایی
container hold
گنجایشانبارکشتی
water container
فرف اب
container terminal
پایانهبستهها
container ship
انبارکشتی
food container
فرف غذای قابل حمل
freight container
اطاقک حمل بار یکپارچه
food container
فرف غذا
consolidation container
کانتینر کالاهای عمومی جعبه حمل کالاهای مشترک
gas container
مخزنگاز
container traffic
تراکم حمل و نقل کانتینرها
less than container load
زیر فرفیت کانتینر
oil container
فرف روغن
container transport
حمل و نقل بوسیله کانتینر
container truck
کامیونکانتینردار
OLE container object
شی ای که حاوی مرجع به شی متصل است یا یک کپی از شی توکار
ice cream container
بستنیساز
air delivery container
جعبههای مخصوص حمل بارهای هوایی جعبه حامل بار در نقل و انتقال هوایی
container/pallet loader
لودرسکویبار
ice cream container
مخزن
liquid air container
مخزن هوای مایع
container/pallet loader
کانتینر
to tip something into a container
[British E]
چیزی را در محفظه ای ریختن
full container load
فرفیت پر کانتینر
loading
خرج گذاری کردن سلاح
loading
بارگیری مهمات درهواپیما
self loading
پرشونده خودکار
self loading
فشنگ گذاری خودکار به طورخودکار پرشونده
loading
بار گذاری
loading
پر کردن سلاح
loading
امیختن موادخارجی به شراب
loading
بارگیری کردن سوارشدن به خودرو یاهواپیما
loading
بار
loading
بارگذاری
loading
بارکنش
loading
عمل انتقال فایل یا برنامه از دیسک به حافظه
loading
بارگیری
loading
فرفیت
loading
فرفیت بارگیری
loading
بار محموله
emergency loading
بارگذاری فوق العاده
endurance loading
بارگیری با حداکثر فرفیت بارگیری کامل
factor loading
وزن عاملی
truck loading
سربار کامیون
transverse loading
بارگذاری روی پایه
loading routine
روال بارکننده
loading scale
مقیاس بارگیری
loading site
سکوی بارگیری
loading site
محل بارگیری
loading space
فضای قابل بارگیری
loading speed
سرعت بار گذاری
loading station
ایستگاه بارگیری
tactical loading
بارگیری رزمی یا جنگی
emergency loading
بارگزاری فوق العاده بارگزاری اضطراری
dynamic loading
بارگذاری جنبشی
up line loading
انتقال یک کپی از یک برنامه
magnetic loading
بارگیری مغناطیسی
loading tray
سینی پر کن گلوله
loading time
زمان بارگیری
cycles of loading
دورههای بار
density of loading
تراکم پر کردن خرج در لوله تراکم خرج پرتاب
diffraction loading
منتجه نیروهای وارد بیک شیئی
diffraction loading
منتجه فشار
direct loading
مجموعه نیروهائیکه مستقیمابه ساختمان اثر میکند وشامل بارهای زنده و مرده میباشد
disc loading
نسبت وزن هلیکوپتر به مساحت دیسک رتوراصلی
unit loading
بارگیری کردن یکانها برای حمل و نقل بارگیری یکان
drag loading
فشار کششی
drag loading
نتیجه کشش بادیا موج انفجار
drift loading
دهانه
loading table
جدول بارگیری
muzzle loading
سر پر
loading ramp
راهروی شیب دار بارگیری
preload loading
بارگیری اولیه یا بارگیری قبل از بارگیری اصلی
lane loading
سربار خط عبوری
pre loading
بارگیری اولیه
point of loading
نقطه بارگیری
loading apron
نوار بارگیری
loading bucket
سطل بارگیری
loading capacity
بار گیری
loading point
نقطه سوارشدن
loading capacity
فرفیت
loading chart
طرح بارگیری هواپیما
loading chart
جدول بارگیری
loading coil
پیچک بار افزای
loading duration
مدت بار گذاری
rail loading
سوار کردن بار یا پرسنل روی درزینهای راه اهن
rate of loading
میزان بارگذاری
indirect loading
بارگذاری غیرمستقیم
loading rack
سکوی بارگیری
loading point
نقطه بارگیری
frequency loading
بارکنش فرکانسی
loading plan
طرح بارگیری خودرو
loading list
لیست بارگیری خودرو
loading for contingencies
کارمزدی که بابت هزینههای احتمالی به حق بیمه اضافه میشود
frequency loading
بارگیری فرکانسی
loading facilities
وسایل بارگیری
separate loading
مهمات مجزا
separate loading
مجزا پرشونده
horizontal loading
پر کردن مهمات به طور افقی
horizontal loading
کولاس افقی
horizontal loading
بارگیری افقی کشتیها
loading diagram
دیاگرام بارگیری
cross loading
مخلوط کردن بارها
cease loading
پر نکنید
wing loading
نسبت وزن کل به مساحت یال
loading door
فشاردر
loading dock
بارگیریبارانداز
base loading
بار اولیه
loading bunker
بارگیریانبارزغال
The ship is loading.
کشتی درحال بارگیری است
loading area
قسمتلودینگ
base loading
بارگیری انجام شده در پایگاه
Loading and unloading.
بارگیری وتخلیه
bill of loading
بارنامه کشتی
bulk loading
بارگیری مخزن به طور یک جا
bulk loading
بارگیری در مخازن
cease loading
گلوله را پرنکنید
breech loading
پر کردن تفنگ از ته
wing loading
وزن غیر خالص هواپیما تقسیم بر سطح زیر ان
cross loading
تقسیم بارهای هواپیما
cross loading
سر شکن کردن بارها
commodity loading
بارگیری کالاهای مختلف
commercial loading
بارگیری کالای تجارتی
commercial loading
بارگیری تجارتی
combat loading
بارگیری رزمی هواپیما بارگیری جنگی
breech loading
ته پر
bill of loading
جواز کشتی
loading on alternate spans
حالت بارگذاری یک در میان در دهانه ها
loading participation in profits
هزینههای مشارکت در سود
ammunition loading line
خط بارگیری مهمات
ammunition loading line
صف بارگیری مهمات صف بارکردن مهمات
muzzle-loading cannon
بارگیریلولهتوپ
volumetric loading/density
خارج قسمت حجم کل سوخت موتور راکت جامد به کل بدنه یا پوسته
block stowage loading
بارگیری وسایل هم مقصد دریک قسمت از وسیله ترابری
manpower loading chart
نمودار تخصیص نیروی انسانی
bow loading door
درخمشدهمخصوصبار
strength under tangential loading
مقاومت دربرابر عاملهای مماسی
deflection under long term loading
خیز ریز بار طویل المدت
multiple loading operating system
سیستم عامل بارکننده چندتایی
cross section of a muzzle-loading cannon
قسمتموربدهانهتوپ
bridge
استفاده از پل برای انتقال برنامه ها فایلهای داده و... به سیستم دیگر
bridge
دهنه اسب نوار یا چرم در انتهای چوب بازی لاکراس پل ساختن دست برای زدن گوی بیلیارد فاصله بین سوراخهای گوی بولینگ
bridge
اتصال دادن
bridge
پل ساختن
bridge
بازی ورق
bridge
سکوبی درعرشه کشتی که مورد استفاده کاپیتان وافسران قرار میگیرد
bridge
برامدگی بینی
bridge
جسر
bridge
پل فرماندهی
bridge
تط ابق اجزای ارتباطی تا اینکه قط ع برق با حداقل برسد
bridge
پل
bridge
سخت افزار یا نرم افزاری که به اجزای یک سیستم قدیمی اجازه استفاده در سیستم جدید میدهد
bridge
وسیلهای که دو شبکه را به هم وصل میکند و اجازه حرکت اطلاعات بین دو شبکه میدهد. توابع آنها در لایه اتصال داده مدل شبکه OIS است
bridge
پل زدن
bridge
compassplatform : syn
bridge
پل فرماندهی کشتی
movable bridge
پل متحرک
treadway bridge
پل دوخطه
treadway bridge
پل عبور موقتی پیاده
bridge assembly
برآمدگیسیمها
the span of a bridge
چشمه یا دهانه پل
the pier of a bridge
پایه پل
the instability of a bridge
نا استواری پل
that bridge has openings
ان پل سه چشمه یا دهانه دارد
bridge of nose
برآمدگیبینی
swing bridge
پل نوسان دار
swing bridge
پل گردان
compass bridge
قطبنمایعرشهکشتی
skew bridge
پل کج
stick bridge
پل دراز چوبی و فلزی کمکی برای رسیدن به گوی بیلیارد
trestle bridge
پل پایه خرپایی
truss bridge
پل خرپایی
movable bridge
پلی که میشودجابجا نمود
movable bridge
پل بازشو
weatstone bridge
پل ویتستن
weigh bridge
قپان تخت قنطار کش
wheatstone bridge
مداری متشکل از مقاومتهای معلوم و مجهول که توسط ان میتوان مقاومت مجهول رادقیقا اندازه گیری کرد
wien bridge
پل وین
natural bridge
پل طبیعی
navigating bridge
پل ناوبری
truss bridge
پل اسکلت فلزی
truss bridge
پل با تیر مشبک
arch bridge
پلقوسدار
truss bridge
پل دارای اسکلت اهنی
bass bridge
پایهباس
beam bridge
پلمیلهای
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com