English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (7 milliseconds)
English Persian
continuous deep beam تیر تیغه یکسره
Other Matches
continuous beam تیر یکسره
continuous beam تیر چند دهانه تیر سراسری
continuous beam تیر ممتد
continuous beam تیرچند پایه
deep beam تیر تیغه
cantilevered deep beam تیر تیغه کنسولی
arch shape deep beam تیر تیغه قوسی شکل
simply supported deep beam تیره تیغه روی دو تکیه گاه ساده
single span deep beam تیر تیغه یک دهانه
continuous متصل
continuous سیگنال آنالوگ که پیاپی تغییر میکند
continuous متوالی
continuous مداوم
continuous پیوسته
continuous کاغذهای با طول زیاد که در چاپگر استفاده می شوند
continuous قطعهای پایان ناپذیر از نوار ضبط
continuous وسیلهای که مرتب به چاپگر کار می فرستد
continuous ارسال داده سریع که در آن کلمات داده همزمان نیستند ولی به سرعت پشت سرهم می آیند
continuous بدون پایان یابدون قط عی
continuous آنچه بدون توقف ادامه یابد
continuous drizzle بارشبارانملائم
continuous function تابع پیوسته [ریاضی]
continuous reinforcement تقویت پیاپی
continuous climbing صعود طبیعی
continuous scrolling حرکت پیوسته
continuous spectrum طیف انفصالی
continuous tone نقطههای متفاوت
continuous tone اهنگ پیوسته
continuous tone ته رنگ پیوسته
continuous variable متغیر پیوسته
continuous wave موج پایدار
continuous wave امواج الکترومگنتیک که بدون فاصله تکرار میشوند ومعمولا دارای دامنه و طول موج و فرکانس ثابت میباشند
continuous rain بارش باران دائمی
continuous snow بارشبرفدائمی
continuous window پنجره سراسری
continuous spectrum طیف پیوسته
continuous spectrum طیف نشری
continuous time با پیوستگی زمانی
continuous current جریان یکنواخت
continuous data دادههای پیوسته
continuous function تابع پیوسته
continuous grading دانه بندی پیوسته
continuous grading دانه بندی یکسره
continuous illumination روشنایی مداوم
continuous illumination روشنایی پایدار منطقه رزم
continuous inventory موجودی مستمر
continuous levelling تراز یابی پیوسته
continuous paper کاغذ پیوسته
continuous phase فاز پیوسته
continuous process فرایند پیوسته
continuous processor دستگاه چاپ متوالی عکس چاپ کننده مداوم عکس
continuous processing پردازش پیوسته
continuous forms فرم های پیوسته
continuous forms ورقههای پیوسته
continuous form ورقه پیوسته
continuous data دادههای متوالی
continuous distributions توزیع پیوسته
continuous duty کار پیوسته
continuous duty کار مداوم یکنواخت
continuous reinforcecement ارماتور ممتد
continuous error خطای متوالی
continuous error خطای پیوسته
continuous rating کار پیوسته اسمی
continuous fire اتش مداوم
continuous fire اتش پایدار
continuous flow جریان با دبی ثابت
continuous flow analyser تجزیه گر جریان پیوسته
continuous strip imagery عکاسی متوالی از یک نوارزمین عکاسی مداوم از یک نوار
continuous strip camera دوربین عکسبرداری به طریق نوار مداوم
continuous stock taking رسیدگی مستمر موجودی
continuous adjustable transformer مبدل تنظیم پذیر
continuous background radiation تابش زمینهای پیوسته
continuous packing column ستون پر شده پیوسته
continuous stock taking موجودی گیری مستمر انبارگردانی مستمر
continuous extraction apparatus دستگاه استخراج پیوسته
continuous strip photography عکاسی به طریق نوار مداوم عکسبرداری هوایی با نوارمداوم
continuous tone image تصویر تشکیل شده از ترکیبات نواحی مجزا
continuous traffic line خط پر امد و شد
continuous traffic line خط پیوسته امد و شد
continuous stock control کنترل مستمر موجودی
continuous flow oxygen system سیستم اکسیژنی که در ان جریان اکسیژن به صورت پیوسته میباشد
how deep is that well? گودی ان چقدر است
deep گود
deep ژرف
deep عمیق
in deep <idiom> فرو رفتن ،غرق شدن
deep well چاه عمیق
deep <adj.> پیچیده
deep <adj.> بغرنج
deep <adj.> دشوار
deep ژرفنا
deep نقطه میانی سر پیچ
to go deep in to فرورفتن در
to go deep in to تعمق کردن در
It is not deep enough. باندازه کافی گود نیست
to d.deep in to فر رفتن در
the deep دریا
deep-six <idiom> دورانداختن
the deep عمق
the deep لجه
deep نزدیک به هدف
deep rooted ریشه کرده
deep read بسیار خوانده
deep rooted دیرینه
deep rooted عمیق
deep read با اطلاع
deep percolation نفوذ عمیق
deep mouthed دارای صدای درشت و کلفت
deep mouthed گنده اواز
deep mouthed گنده صدا
deep mourning عزاداری سنگین
deep jeep جیپ زیرابی
deep minefield میدان مین عمیق زیرابی
deep laid امیخته به زیرکی یا حیله نهانی
deep seated عمقی
deep seated مستقر
deep seated دیرینه
in deep water(s درسختی
deep targets هدفهای باعمق زیاد هدفهای دوردست
deep targets هدفهای عمیق
deep tank مخازن اب و سوخت زیر ناو مخازن پایین ناو
deep submergence زیردریایی نجات کشتیهای غرق شده
deep submergence زیردریایی نجات
deep structure ژرف ساخت
deep stall وضعیتی در هواپیماهای دارای دم تی شکل که افزایش ناگهانی زاویه حمله سبب عدم توانایی سطوح افقی برای کنترل وضعیت طولی هواپیمامیگردد
deep space فضای سه بعدی
deep space فضای خارج از منضومه شمسی
deep laid موذیانه
deep sensibility احساسهای عمقی
in deep water(s در تقلا
deep-freezer فریزر [غذا و آشپزخانه]
deep freezer فریزر [غذا و آشپزخانه]
deep-freeze فریزر [غذا و آشپزخانه]
deep motif نگاره گوزن و غزال [که در فرش های حیوان دار و باغی ایران، هند و چین بکار می روند.]
deep green رنگ سبز تند و تیره
deep sleep مراحل سوم و چهارم خواب [روانشناسی]
deep sleep خواب عمیق [روانشناسی]
deep discharge تخلیه الکتریکی عمیق [مهندسی برق یا الکترونیک]
deep freeze فریزر صندوقی [غذا و آشپزخانه]
deep-freezer فریزر صندوقی [غذا و آشپزخانه]
deep freezer فریزر صندوقی [غذا و آشپزخانه]
skin-deep <idiom> سطحی
go off the deep end <idiom> احساساتی شدن
deep freezes بستناکگر
deep freezes فریزر
deep freeze تعلیق
deep freeze به بعد موکول کردن
deep freeze به سرعت منجمدکردن
deep freeze بستناک کردن
deep freeze انبار کردن
deep freeze بستناکگر
deep freeze فریزر
the deep of night دل شب
lip deep غیر صمیمانه
keep deep in mud تازانو توی گل
deep freezes انبار کردن
deep freezes بستناک کردن
deep water <idiom> مشکل سخت
To take a deep breath . نفس عمیق کشیدن
deep-fried با روغنزیادسرخشده
deep fryer سوراخکنپرعمیق
deep-set ژرف بنیاد
deep-set استوار
deep-set برجا
deep-set محکم
deep-set گود
deep-sea ژرف دریا
deep freezes تعلیق
deep freezes به بعد موکول کردن
deep freezes به سرعت منجمدکردن
deep-set فرو رفته
deep jeep خودرو زیرابی
deep dyed غرق
deep dyed زیاد رنگ خورده
deep drawn از ته دل کشیده
skin deep فاهری
deep drawing کشش عمیق
deep draw ساختن اجسام مقعر از ورقه فلزی
deep cycling روشی برای نگهداری باطریهای نیکل- کادمیم
lip deep زبانی
deep-rooted ریشه کرده
deep-rooted دیرینه
deep cold سرمای ژرف
deep charge خرج گود
knee deep تازانو
knee deep زانو رس
knee-deep تازانو
deep dyed گناه
deep fetched از ته سینه کشیده شده
skin deep فقط تا روی پوست رویی
deep investigation استقصاء
deep in debt تا گردن زیر بدهی
deep-seated گود
knee-deep زانو رس
skin deep سطحی
deep foundation پی سازی در عمق
deep foundation پی گود
deep fording عبور از اب عمیق
deep fording عبوراز پایاب عمیق
deep fording عبور از عمق زیاد اب
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com