Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
continuous deep beam
تیر تیغه یکسره
Other Matches
continuous beam
تیر یکسره
continuous beam
تیر چند دهانه تیر سراسری
continuous beam
تیر ممتد
continuous beam
تیرچند پایه
deep beam
تیر تیغه
cantilevered deep beam
تیر تیغه کنسولی
arch shape deep beam
تیر تیغه قوسی شکل
simply supported deep beam
تیره تیغه روی دو تکیه گاه ساده
single span deep beam
تیر تیغه یک دهانه
continuous
متصل
continuous
سیگنال آنالوگ که پیاپی تغییر میکند
continuous
متوالی
continuous
مداوم
continuous
پیوسته
continuous
کاغذهای با طول زیاد که در چاپگر استفاده می شوند
continuous
قطعهای پایان ناپذیر از نوار ضبط
continuous
وسیلهای که مرتب به چاپگر کار می فرستد
continuous
ارسال داده سریع که در آن کلمات داده همزمان نیستند ولی به سرعت پشت سرهم می آیند
continuous
بدون پایان یابدون قط عی
continuous
آنچه بدون توقف ادامه یابد
continuous drizzle
بارشبارانملائم
continuous function
تابع پیوسته
[ریاضی]
continuous reinforcement
تقویت پیاپی
continuous climbing
صعود طبیعی
continuous scrolling
حرکت پیوسته
continuous spectrum
طیف انفصالی
continuous tone
نقطههای متفاوت
continuous tone
اهنگ پیوسته
continuous tone
ته رنگ پیوسته
continuous variable
متغیر پیوسته
continuous wave
موج پایدار
continuous wave
امواج الکترومگنتیک که بدون فاصله تکرار میشوند ومعمولا دارای دامنه و طول موج و فرکانس ثابت میباشند
continuous rain
بارش باران دائمی
continuous snow
بارشبرفدائمی
continuous window
پنجره سراسری
continuous spectrum
طیف پیوسته
continuous spectrum
طیف نشری
continuous time
با پیوستگی زمانی
continuous current
جریان یکنواخت
continuous data
دادههای پیوسته
continuous function
تابع پیوسته
continuous grading
دانه بندی پیوسته
continuous grading
دانه بندی یکسره
continuous illumination
روشنایی مداوم
continuous illumination
روشنایی پایدار منطقه رزم
continuous inventory
موجودی مستمر
continuous levelling
تراز یابی پیوسته
continuous paper
کاغذ پیوسته
continuous phase
فاز پیوسته
continuous process
فرایند پیوسته
continuous processor
دستگاه چاپ متوالی عکس چاپ کننده مداوم عکس
continuous processing
پردازش پیوسته
continuous forms
فرم های پیوسته
continuous forms
ورقههای پیوسته
continuous form
ورقه پیوسته
continuous data
دادههای متوالی
continuous distributions
توزیع پیوسته
continuous duty
کار پیوسته
continuous duty
کار مداوم یکنواخت
continuous reinforcecement
ارماتور ممتد
continuous error
خطای متوالی
continuous error
خطای پیوسته
continuous rating
کار پیوسته اسمی
continuous fire
اتش مداوم
continuous fire
اتش پایدار
continuous flow
جریان با دبی ثابت
continuous flow analyser
تجزیه گر جریان پیوسته
continuous strip imagery
عکاسی متوالی از یک نوارزمین عکاسی مداوم از یک نوار
continuous strip camera
دوربین عکسبرداری به طریق نوار مداوم
continuous stock taking
رسیدگی مستمر موجودی
continuous adjustable transformer
مبدل تنظیم پذیر
continuous background radiation
تابش زمینهای پیوسته
continuous packing column
ستون پر شده پیوسته
continuous stock taking
موجودی گیری مستمر انبارگردانی مستمر
continuous extraction apparatus
دستگاه استخراج پیوسته
continuous strip photography
عکاسی به طریق نوار مداوم عکسبرداری هوایی با نوارمداوم
continuous tone image
تصویر تشکیل شده از ترکیبات نواحی مجزا
continuous traffic line
خط پر امد و شد
continuous traffic line
خط پیوسته امد و شد
continuous stock control
کنترل مستمر موجودی
continuous flow oxygen system
سیستم اکسیژنی که در ان جریان اکسیژن به صورت پیوسته میباشد
how deep is that well?
گودی ان چقدر است
deep
گود
deep
ژرف
deep
عمیق
in deep
<idiom>
فرو رفتن ،غرق شدن
deep well
چاه عمیق
deep
<adj.>
پیچیده
deep
<adj.>
بغرنج
deep
<adj.>
دشوار
deep
ژرفنا
deep
نقطه میانی سر پیچ
to go deep in to
فرورفتن در
to go deep in to
تعمق کردن در
It is not deep enough.
باندازه کافی گود نیست
to d.deep in to
فر رفتن در
the deep
دریا
deep-six
<idiom>
دورانداختن
the deep
عمق
the deep
لجه
deep
نزدیک به هدف
deep rooted
ریشه کرده
deep read
بسیار خوانده
deep rooted
دیرینه
deep rooted
عمیق
deep read
با اطلاع
deep percolation
نفوذ عمیق
deep mouthed
دارای صدای درشت و کلفت
deep mouthed
گنده اواز
deep mouthed
گنده صدا
deep mourning
عزاداری سنگین
deep jeep
جیپ زیرابی
deep minefield
میدان مین عمیق زیرابی
deep laid
امیخته به زیرکی یا حیله نهانی
deep seated
عمقی
deep seated
مستقر
deep seated
دیرینه
in deep water(s
درسختی
deep targets
هدفهای باعمق زیاد هدفهای دوردست
deep targets
هدفهای عمیق
deep tank
مخازن اب و سوخت زیر ناو مخازن پایین ناو
deep submergence
زیردریایی نجات کشتیهای غرق شده
deep submergence
زیردریایی نجات
deep structure
ژرف ساخت
deep stall
وضعیتی در هواپیماهای دارای دم تی شکل که افزایش ناگهانی زاویه حمله سبب عدم توانایی سطوح افقی برای کنترل وضعیت طولی هواپیمامیگردد
deep space
فضای سه بعدی
deep space
فضای خارج از منضومه شمسی
deep laid
موذیانه
deep sensibility
احساسهای عمقی
in deep water(s
در تقلا
deep-freezer
فریزر
[غذا و آشپزخانه]
deep freezer
فریزر
[غذا و آشپزخانه]
deep-freeze
فریزر
[غذا و آشپزخانه]
deep motif
نگاره گوزن و غزال
[که در فرش های حیوان دار و باغی ایران، هند و چین بکار می روند.]
deep green
رنگ سبز تند و تیره
deep sleep
مراحل سوم و چهارم خواب
[روانشناسی]
deep sleep
خواب عمیق
[روانشناسی]
deep discharge
تخلیه الکتریکی عمیق
[مهندسی برق یا الکترونیک]
deep freeze
فریزر صندوقی
[غذا و آشپزخانه]
deep-freezer
فریزر صندوقی
[غذا و آشپزخانه]
deep freezer
فریزر صندوقی
[غذا و آشپزخانه]
skin-deep
<idiom>
سطحی
go off the deep end
<idiom>
احساساتی شدن
deep freezes
بستناکگر
deep freezes
فریزر
deep freeze
تعلیق
deep freeze
به بعد موکول کردن
deep freeze
به سرعت منجمدکردن
deep freeze
بستناک کردن
deep freeze
انبار کردن
deep freeze
بستناکگر
deep freeze
فریزر
the deep of night
دل شب
lip deep
غیر صمیمانه
keep deep in mud
تازانو توی گل
deep freezes
انبار کردن
deep freezes
بستناک کردن
deep water
<idiom>
مشکل سخت
To take a deep breath .
نفس عمیق کشیدن
deep-fried
با روغنزیادسرخشده
deep fryer
سوراخکنپرعمیق
deep-set
ژرف بنیاد
deep-set
استوار
deep-set
برجا
deep-set
محکم
deep-set
گود
deep-sea
ژرف دریا
deep freezes
تعلیق
deep freezes
به بعد موکول کردن
deep freezes
به سرعت منجمدکردن
deep-set
فرو رفته
deep jeep
خودرو زیرابی
deep dyed
غرق
deep dyed
زیاد رنگ خورده
deep drawn
از ته دل کشیده
skin deep
فاهری
deep drawing
کشش عمیق
deep draw
ساختن اجسام مقعر از ورقه فلزی
deep cycling
روشی برای نگهداری باطریهای نیکل- کادمیم
lip deep
زبانی
deep-rooted
ریشه کرده
deep-rooted
دیرینه
deep cold
سرمای ژرف
deep charge
خرج گود
knee deep
تازانو
knee deep
زانو رس
knee-deep
تازانو
deep dyed
گناه
deep fetched
از ته سینه کشیده شده
skin deep
فقط تا روی پوست رویی
deep investigation
استقصاء
deep in debt
تا گردن زیر بدهی
deep-seated
گود
knee-deep
زانو رس
skin deep
سطحی
deep foundation
پی سازی در عمق
deep foundation
پی گود
deep fording
عبور از اب عمیق
deep fording
عبوراز پایاب عمیق
deep fording
عبور از عمق زیاد اب
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com