Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English
Persian
counter claim
دعوی متقابل
Other Matches
electronic counter counter measures
اقدامات ضد ضد الکترونیکی
re claim
مجددا ادعا کردن
claim
طلب
claim
دادخواست
re claim
تقاضای مجدد
cause of claim
منشاء دعوی
having a just claim
ذیحق
non claim
فروگذاری از اقامه دعوادرمدت قانونی
claim
مدعی به مطالبات ادعا کردن
claim
ادعاکردن
claim
ادعا
claim
دعوی
claim
دادخواست ادعانامه ادعا کردن
claim
درخواست
claim
طلب ادعای خسارت کردن
claim
مطالبه کردن
claim
قرارداد رسمی خرید اسب
claim
خواسته
claim
مطالبه
waiving a claim
اسقاط دعوی
waive one's claim
از ادعای خود صرفنظر کردن
submission of a claim
تسلیم دادخواست
statement of a claim
افهار نامه
small claim
ادعانامه یا تقاضای خسارتی که مبلغ ان از 00001 ریال کمتر است
To claim against (sue) someone.
از کسی ادعای خسارت کردن
I have no claim to this house.
نسبت به این خانه ادعایی ندارم
claim under a guarantee
مطالبه تحت ضمانتنامه
claim of insurance
ادعای اخذ بیمه
claim of compensation
ادعای خسارت
claim for restitution
دعوی استرداد
claim for indemnification
ادعای تضمین خسارت مطالبه پرداخت خسارت مطالبه پرداخت غرامت
claim frame
فریم مخصوص برای مشخص کردن ایستگاه آغاز کننده شبکه
advertising claim
شعار تبلیغ
set up claim to
دعوی کردن
relinquishment of a claim
اسقاط دعوی
relinquishment of a claim
ترک دعوی
to claim somebody's life
کسی را هلاک کردن
to claim somebody's life
کسی را کشتن
lay claim to
ادعا کردن
loss of claim
فقدان غرامت
object of claim
مدعی به
object of claim
خواسته
give up one's claim
رضایت دادن
object of claim
خواسته دعوی
object of claim
مدعی به متنازع فیه
relinquish a claim
ترک دعوی کردن
to claim somebody's life
کسی را قتل کردن
to claim somebody's life
جان کسی را ستاندن
put in a claim for something
مدعی مالکیت چیزی شدن
He lays claim to learning.
ادعای علم وفضل می کند
object of claim in respect of which
فرجام خواسته
object of claim in respect of which
court supreme
claim guarantee form
مطالبه پرداخت ضمانتنامه
object of claim in respect of which
the to made is appeal an
baggage claim area
محلتحویلساک
First prove that you are a brother , then claim th.
<proverb>
اول برادریت را ثابت کن بعد ادعاى ارث کن .
. She dropped her demands (claim).
دست از تقاضاهای خود برداشت
counter
بالعکس
counter
مقابل دستگاه شمارنده
over the counter
خارج از بورس فروخته شده
counter
پیشخوان باجه
over-the-counter
<adj.>
خارج از بورس
[فروخته شده ]
counter
عقربه شمارش
counter
شمارگر
outside counter
روریهمعکوس
counter
پیشخان
counter
پیشخوان
counter
باجه
counter
ضربت متقابل
counter
بساط
counter
شمارنده
counter
مقابله کردن تلافی کردن
counter
معکوس
counter
جواب دادن معامله بمثل کردن با
counter
درروبرو
counter
شمارشگر
counter
درجهت مخالف
under the counter
قاچاقی
under the counter
داروی بدون نسخه وغیر مجاز
up/down counter
شمارنده الکترونیکی که با هر پاس ورودی یک شمارنده کم یا زیاد میکند
counter
مقابله کردن
counter
ضربت زدن ضد
counter
گیشه
counter
ثبات در CPU که محل دستور بعدی پردازش را دارد
under the counter
<idiom>
مخفیانه فروخته شدن
counter-
پیشوندی به معنای مخالف یاضد
counter
کنتور
counter
دو مسیر سیگنال که در دو جهت مخالف ارسال میشوداطراف شبکه حلقهای
counter
باجه تلاقی کردن
counter
1-وسیلهای که می شمرد 2-ثبات یا متغیری که محتوای آن با اعمالی که رخ میدهد افزایش یاکاهش مییابد
counter
برگرداندن جهت مخالف به طبیعی
counter
ضربت متقابله معامله به مثل
counter
ضد
counter
چرخش از جلو بعقب وبعکس یا ساختن سه دایره مماس
counter
متقابل
counter
حمله
counter weight
وزنه مقابل
loop counter
شمارنده حلقه
over-the-counter market
بازرگانی اوراق بهادار در خارج از بورس
pulse counter
پالس شمار
counter weight
پاسنگ
line counter
شمارنده سطر
program counter
شمارنده برنامه
repeat counter
شمارنده تکرار
tape counter
شمارشگرنوار
frequency counter
شمارنده فرکانس
detotalizing counter
شمارندهای که کل مقدارباقیمانده ماده مورد سنجش را نشان میدهد
counter-vault
قوس کفبند
counter-scrap
دیوار
magnetic counter
کنتور مغناطیسی
instruction counter
شمارنده دستورالعمل شمارشگر دستورالعمل
impluse counter
شمارشگر ضربه جریان کنتور ایمپولز
photon counter
شمارگر فوتونی
modulo n counter
شمارنده به پیمانه
location counter
مکان شمار
program counter
شمارشگربرنامه
pulse counter
ضربه شمار
ring counter
شمارنده حلقهای
sequence counter
ترتیب شمار
counter-revolution
جنبش برای سرکوبی انقلاب
counter-revolutions
ضد انقلاب
counter-revolutions
جنبش برای سرکوبی انقلاب
information counter
جایگاهاطلاعات
row counter
رجشمار
counter-espionage
ضد جاسوسی
ticket counter
جایگاهبلیط
counter-revolutionary
ضدرژیم
counter-brace
تیر تقویت عرضی
counter shed
پودکشی
[عمل رد کردن پود بین تارها که در آن با ضربی کردن تارها، فضای خالی ایجاد می شود.]
counter-apse
[محرابی مخالف محراب دیگر]
counter-arch
[قوسی مخالف قوس دیگر]
counter-change
نقش شطرنجی
counter-fort
[شمع پشتیبان دیوار]
counter-lath
تخته سقف
counter-lath
توفال
counter-mure
موج شکن
counter-revolution
ضد انقلاب
counter-productive
پادفرآور
counter-productive
آسیبآور
speed counter
شمارشگر عده دور
speed counter
کنتورسرعت
step counter
گام شمار
to nails to counter
رسوا کردن
turns counter
دور شمار
counter-measure
اقدام متقابل
counter-measure
چارهجویی
counter-measure
اقدام جبران کننده
counter-measure
پادکار
counter-measure
پیشگیری
counter-measures
اقدام متقابل
counter-measures
چارهجویی
counter-measures
اقدام جبران کننده
counter-measures
پادکار
counter-measures
پیشگیری
counter-productive
زیانبخش
counter-productive
گزندآور
counter-poise
پل متحرک باسکولی
counter guerilla
ضد گریلایی
counter check
چکی که فقط کشنده چک میتواند ان را از بانک بگیرد
counter charge
دعوی متقابل در امر جزایی
counter charge
تهمت متقابله
counter ceiling
خوانچه پوش
counter ceiling
کمرپوش
counter ceiling
سقفواره
counter berm
سکوی پایه خارجی خاکریز
counter battery
عملیات ضد اتشبار
counter battery
ضد اتشبار
counter balance
وزنه تعادلی
counter attraction
جاذبه متقابله
counter circuit
کنتور رادار
counter clockwise
حرکت عکس حرکت عقربههای ساعت
counter credit
اعتبار متقابل
counter guerilla
ضد چریکی
counter gambit
گامبی متقابل
counter force
نیروی مقابله با وسایل استراتژیکی دشمن استفاده ازنیروی هوایی و موشکهای استراتژیکی برای تخریب نیروی دشمن
counter flood
اب گیری ضد انحراف ناو متعادل کردن ناو با پر کردن مخازن ان
counter fire
اتش ضد اتشباربر علیه دشمن
counter fire
اتش متقابل
counter fert
دیوار یا تیری که برای محافظت و استحکام در پشت دیوار ساخته میشود
counter e.m.f. cell
پیلهای برق وارانی
counter disengagement
حرکت شمشیر به دور شمشیرحریف برای مواجهه درمسیر قبلی
counter current
جریان متقابل
counter current
جریان مخالف دریایی جریان متضاد اب
counter attraction
کشش متقابل
counter approach
استحکامات متقابله
counter air
عملیات ضدهواپیمایی عملیات ضد فعالیت هوایی دشمن
counter espionage
ضد جاسوسی
counter-attacks
پاتک
counter-attacks
حمله متقابله
counter-attack
پاتک
counter-attack
حمله متقابله
counter attack
پاتک
counter attack
حمله متقابله
Geiger counter
شمارشگر مولر
counter espionage
عملیات ضدجاسوسی
counter-espionage
عملیات ضدجاسوسی
address counter
نشانی شمار
counter air
ضد هواپیمایی
counter agent
عامل خنثی کننده
counter revolution
عملیاتی و تدابیری که بعد از وقوع انقلاب برای خنثی کردن ان انجام و اتخاذ میشود
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com