English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
coupler head سراتصال
Other Matches
coupler متصل کننده
coupler بهم چسباننده
coupler وسیلهای که به دستگاه تلفن وصل است و داده دودویی را به سیگنالهای صوتی تبدیل میکند که روی یک خط تلفن قابل ارسال است
coupler وسیله مکانیکی برای اتصال دو یا چند هادی
coupler جفتگر
quick coupler بست سریع در لولههای ابرسانی
acoustic coupler تطبیق دهنده صوتی
acoustic coupler جفت سازصوتی
hinge coupler جفتگر لولایی
acoustic coupler تزویج کننده صوتی
acoustic coupler وسیله ای که به یک دستگاه تلفن وصل است و دادههای دوتایی را به سیگنالهای صوتی تبدیل میکند تا در خط تلفن جریان پیدا کند
coupler plug دوشاخه وسایل الکتریکی
acoustic coupler کوپلر اکوستیک وصل کننده صوتی
coupler link عضو اتصال
socket coupler پریز اتصال
coupler link لینک اتصال
coupler-tilt tablet صفحهجفتی
head to head polymer بسپار سر به سر
keep one's head خونسردبودن
head-first از سر سراسیمه
head-first سربجلو
head first از سر سراسیمه
head first سربجلو
head first باکله
head-on نوک به نوک
head up بردن قسمت جلوی قایق بسمت باد
head for به سمت معینی در حرکت بودن
head-first باکله
on/upon one's head <idiom> برای خودش
keep one's head دست پاچه نشدن
Off with his head ! سرش را ببرید !
head سر
head well مادر چاه
head way پیشروی
head way بلندی طاق سرعت
head well چاه پیشکار
head way بجلو
to head off عازم شدن [گردش]
head to head رقابت شانه به شانه
over one's head <idiom> به مقام بالاتری رفتن
one way head سریکجهته
from head to f. ازسرتاپا
go head پیش بروید
go to head of مست کردن
R/W head HEAD WRITE/READ
R/W head وسیله
head off دور کردن قسمت جلوی قایق از باد
head way پیشرفت
to get anything into ones head چیزیراحالی شدن یافهمیدن متقاعدشدن
with head on سربه پیش سر به جلو
to go off one's head دیوانه شدن
well head سر چشمه
per head متوسطمیانگین
over head هزینه سربار
off with his head سرش را از تن جدا کنید
over one's head <idiom> خیلی سخت برای درک
head down دور کردن قسمت جلوی قایق از باد
head out <idiom> ترک کردن
keep one's head <idiom>
head up <idiom> رهبر
go head ادامه بدهید بفرماید
head-on <idiom> برعلیه کسی بودن
head-on <idiom> فرجام مواجه شدن با
head off <idiom> مانع شدن از ،جلوگیری کردن
head off <idiom> به عقب برگشتن
go to one's head <idiom> مغرور شدن
get it through one's head <idiom> فهمیدن ،باورداشتن
to keep one's head ارام یاخون سردبودن
head-on روبرو
head عازم شدن سرپل گرفتن
head سرپل توالت ناو
head رهبر یا دسته پیشرو یک ستون
head اصلی
head پیش رو
head عناصر اولیه ستون
head سرفشنگ
head مواجه شدن سرپرستی شدن به وسیله
head توپی کامل و سایر متعلقات
head راس
head نوک پیکان
head دستشویی قایق بالای بادبان
head طول سر اسب بعنوان مقیاس فاصله برنده از نفر بعد
head انتهای میز بیلیارد
head هد
head ضربه با سر
head دربالا واقع شدن
head ریاست داشتن بر رهبری کردن
head موضوع
head سالار عنوان
head رئیس
head دهانه
head انتها دماغه
head ابتداء
head نوک
head راس عدد
head منتها درجه موی سر
head فهم
head دارای سرکردن
head : سرگذاشتن به
head مهم
head عمده
head سردرخت
head سرستون
head فرق سرصفحه
head خط سر
head کله
head-on شاخ بشاخ
head on نوک به نوک
head on روبرو
head on از سر
head بعد بالایی کتاب یا بدنه
head ارتفاع فشاری
head دماغه
head بخش بالایی وسیله
head on شاخ بشاخ
head دادهای که نشان داده آدرس شروع لیست دادههای ذخیره شده در حافظه است
head اولین عنصر داده در لیست بودن
head شبکه یا بدنه
head وسیله ارتباطی بین آنتن و شبکه کابل تلویزیونی
head on از طرف سر
head-on از سر
head دیسک مخصوص برای تمیز کردن نوک خواندن / نوشتن دیسک
head عنوان مبحث
head ارتفاع ریزش سر رولور سر
head موضوع در راس چیزی واقع شدن
head رهبری کردن مقاومت کردن
head-on از طرف سر
head دهنه ابزار
head افت
round head برگردان
she has a well poised head وضع سرش در روی بدنش خیلی خیلی خوش نما است
round head سر گرد
scald head کچلی
sculptured head پیکره سر ادمی
shock head انبوه گیسو
running head خط عنوان هرصفحه در متن
sculptured head سردیس
rivet head کله پرچ
raw head نوک خواننده
read head نوک خواندن
read head نوک خواننده
read head هد خواندن راس خواندن
record head نوک ضبط
recording head نوک ضبط
heels over head معلق
my head aches سرم درد میکند
raw head نوک خواندن
shock head دارای موی فراوان
to bob one's head کوتاه کردن موی سر کسی
to gather head نیروگرفتن
to gather head قوت گرفتن سرپیداکردن
to pitch on one's head از سر پرت شدن
to hide one's head ازشرمساری پنهان شدن پناه بردن
to hit someone on the head بر سر کمی زدن
to keep ones head above water خود را از بار بدهی رها کردن
to knock head سجود
to knock head چیزی که عبارت ازگذاشتن پیشانی بر روی زمین
ti lift one's head نیرو گرفتن
the crown of the head فرق سر
t head bolt پیچ چکشی شکل " T "
keep one's head above water قصر دررفتن
tension head بار کشش
spear head گروه جلودار
spear head گروه نوک درحمله یا سر جلودار
spindle head سر هرزگرد
splash head پاشش گیر
static head فشار ایستایی
swelled head خودخواه
swelled head دارای عقاید بزرگ خود فروش
to knock head پیشانی برخاک نهادن
raise its head پدید امدن
long head زیرکی
knock on the head باطل کردن
knock on the head خنثی کردن
manufactured head سر ساخته شده
mast head نوک دکل کشتی
movable head با نوک متحرک
moving head با نوک متحرک
navigation head بارانداز کنار اسکله دریایی محل مبادله بار کشتیها دراسکله
net head ارتفاع موثر
output per head تولید سرانه
output per head بازده سرانه
knock on the head نقش بر اب کردن
magnetic head هد مغناطیسی
knock one on the head مشت بر کله کسی زدن
lose one's head دیوانه شدن
long head دوراندیشی
letter head کاغذیکه نشان چاپی دارد
lost head افت بار
letter head سر کاغذ
lapping head سمبه فلزی
lunk head ادم کله خر
lapping head سمبه توپ
knurled head سر عدسی اج دار
magnetic head نوک مغناطیسی
per head tax مالیات سرانه
percolation head ارتفاع نفوذ
pile head قسمت فوقانی شمع
print head نوک چاپ
print head هد چاپ
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com