English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 123 (6 milliseconds)
English Persian
covered parapet walk گذرگاهسنگرسرپوشیده
Other Matches
parapet walk سنگرقدم زدن
parapet سپر
parapet محجر دیواره
parapet نرده
parapet حفاظ سنگر خاکریز جلو سنگر دیواره سنگی
parapet جان پناه
parapet طوقه چاه
parapet جنپناه
parapet دست انداز
parapet دیواره
parapet دست اندازکنار راه
parapet سنگر
covered way راهسرپوشیده
covered گرفتن شمشیر به وضعی که شمشیر خودبخود در حمله حریف منحرف نشود
be covered کلاه برسر بگذارید
covered electrode الکترود پوشش دار
covered forge کوره دیواری
covered approach راه نفوذی پوشیده
silk covered سیم ابریشم پوش
covered approach پیشروی پوشیده معابر مخفی
covered approach مسیر پوشیده
covered space فضای پوشیده
covered position موضع پوشیده
covered space فضای سر پوشیده
covered position محوطه تحت پوشش موضع مخفی
covered dovtail joint درز دم چلچلهای تو کار درز دزدی
covered storage area منطقه انبار مسقف
double cotton covered سیم با دو روکش پنبهای
double silk covered سیم با دو روکش ابریشمی
slightly covered sky آسماناندکیپوشیدهازابر
rubber covered wire سیم با روکش لاستیکی
lead covered cable کابل با غلاف سربی
covered bogie truck کامیونواگنتختسرپوشیده
cotton covered wire سیم با روکش پنبهای
to be covered by social security بوسیله سیستم تامین اجتماعی بیمه بودن
The motor vehicle is covered by theft insurance. این خودرو برابر سرقت بیمه شده است.
walk out <idiom> ناگهانی رفتن
walk through بررسی هر مرحله از یک نرم افزار
walk out on قال گذاشتن
walk out on خالی ازسکنه کردن
walk out on ترک گفتن
walk out کاری راناگهان ترک کردن
walk out اعتصاب کردن
walk off with بلند کردن
walk off with دزدیدن
walk-on بازیگر فرعی
walk-up بی آسانسور
to walk به تکرار ظاهر شدن روحی به محلی
He can hardly walk. بزور راه می رود
walk (all) over <idiom> انجام هرکاری که دوست داشته باشه
to walk قدم زدن
to walk in داخل شدن
to walk in واردشدن
to walk in قدم نهادن در
to walk in توآمدن
walk away/off with <idiom> دزدیدن
walk all over someone <idiom> براحتی برنده شدن
to walk off ناگهان رفتن
take me for for a walk مرابه گردش ببرید
walk گام معمولی اسب
to walk away with دزدیدن
i know you by your walk میشناسم
i know you by your walk من شما را از گام برداری
do not walk راه نروید
go for a walk گردش رفتن
to walk off with دزدیدن
to walk away with ربودن
walk-up آپارتمان طبقهی اول
walk مسابقه راهپیمایی
walk پیاده رو
to walk off with ربودن
walk راه پیما
walk گردش کننده راه رونده
walk راه رو
walk راه رفتن گام زدن
walk گردش کردن پیاده رفتن
to take a walk گردش کردن یا رفتن
walk گردش پیاده گردشگاه
take a walk گردش کردن
to go for a walk گردش رفتن
walk the plank <idiom> مجبور به ترک کشتی بوسیله دزدان دریایی
walk the plank <idiom> مجبور به استعفا شدن
walk the floor <idiom> بیقرار بودن
cat walk راه رو اویخته
to walk on eggshells <idiom> در برخورد با فردی یا موقعیتی بیش از اندازه مراقب بودن
walk of life <idiom> طرز زندگی کردن
walk of life شغل
walk of life پیشه
cat-walk راهرو باریک
to walk around the block دور بلوک خیابان راه رفتن
walk on air <idiom> روی ابرها راه رفتن (ازخوشحالی)
cat walk تک گذر
walk-ups بی آسانسور
gravel walk جاده سنگ فرش
milk walk گشتی که شیر فروش میزند گشت
milk walk دور
sheep walk چراگاه گوسفند
side walk پیاده رو
to walk fast تندراه رفتن
to walk a bicycle دوچرخه را با دست بردن
walk back شل کردن
walk back به عقب خم شوید
to walk the plank چشم بسته روی الواری که دربغل کشتی نصب سده راه رفتن وتوی دریا افتادن
to walk the chalk بوسیله درست راه رفتن ازمیان خطهای گچ کشیده هوشیاری خود را ثابت کردن
to walk the boards بازیگری کردن
walk-ups آپارتمان طبقهی اول
gravel walk سنگ فرش
walk-in wardrobe راهرویجارختی
to walk . To go on foot. پیاده رفتن
cat walk ادم رو
cock of the walk پهلوان میدان
code walk through گردش درطول برنامه
To walk with firm steps . با قدمهای محکم راه رفتن
Lets go for a walk ( stroll) . برویم یک قدری بگردیم ( قدمی بزنیم )
To walk with ones feet wide apart. گشاد گشاد راه رفتن
He is trying to run before he has learned do walk. <proverb> او مى خواهد قبل از آنکه راه رفتن را یاد بگیرد شروع به دویدن کند.
To sit (walk) straight. راست نشستن ( راه رفتن )
He cannot sit up, much less walk [ to say nothing of walking] . او [مرد] نمی تواند بنشیند چه برسد به راه برود.
We had a nice long walk today. امروز یک پیاره روی حسابی کردیم
learn to walk before yaou run. <proverb> قبل از اینکه بدوى راه رفتن را یاد بگیر.
Lets walk to the edge of water. بیا تا لب آب قدم بزنیم
You cannot make a crab walk straight . <proverb> نمى توان خرچنگ را واداشت منظم و صاف راه برود .
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com