English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 88 (5 milliseconds)
English Persian
crash locator beacon برج اعلام سوانح دریایی برج تعیین محل سوانح دریایی
Other Matches
locator beacon برج اکتشاف هوایی
locator beacon برج اکتشافی
locator اجاره دهنده
locator جایگزین شونده
locator موجر
metal locator فلزیاب رادیویی
wreckage locator دستگاه تشخیص محل ترکیدگی لولههای اب
electronic locator فلزیاب رادیویی
radio metal locator فلزیاب رادیویی
beacon امواج رادیویی برای هدایت هواپیما
beacon off اسم رمز برای فرمان
beacon باچراغ یانشان راهنمایی کردن
beacon دیدگاه
beacon off رادارتعقیب هدف خود را خاموش کن
beacon برج دریایی برج مراقبت برج کنترل هواپیماها
beacon فار دریایی
beacon بیکن
beacon راهنما
beacon چراغ دریایی
beacon on اسم رمز برای فرمان
beacon on رادارتعقیب هدف خود را روشن کن
beacon سیگنالهایی که پیامی توسط یک وسیله خراب در شبکه ارسال میشود
beacon برج دیدبانی
radio beacon انتن بی سیم
radio beacon برج بی سیم انتن فرستنده بی سیم
stuck beacon ایستگاه مرتباگ فریمهای اخطار می فرستد
zmarker beacon نوعی برج کنترل هوایی مستقر در میدان تیر پدافندهوایی
beacon frame فرم مخصوص در پروتکل FDDI که پس از توقف در شبکه ارسال میشود
radio beacon بیکن رادیویی
radar beacon راهنمای رادار
radar beacon برج مراقبت رادار
radar beacon برج دیدبانی رادار
zmarker beacon برج مراقبت نشان دهنده محل فرودگاه به هواپیماها
day beacon برج ناوبری روز
day beacon برج ناوبری مورد استفاده درروز
air beacon برج مراقبت پایگاه
beacon flight پرواز با کمک برج مراقبت پرواز با استفاده از کمک برج
beacon double اسم رمز برای انتخاب روش تعقیب هدف با استفاده از دونوع موج رادار
Belisha beacon نوعیچراغراهنماییچشمکزن
airborne beacon برج مراقبت هوابرد
airborne beacon رادارمراقبت نصب شده روی هواپیما
crash course کلاسآموزشی
crash خطای یک قطعه یا یک مشکل در برنامه در حین اجرا کار را متوقف میکند و استفاده بیشتر از سیستم را نا ممکن میکند
crash خطای ناشی از لمس کردن نوک خواندن / نوشتن سطح روی دیسک
crash ورشکستگی ناگهانی
crash سقوط هواپیما تصادف خودرو برخورد به چیزی
crash ناخوانده وارد شدن صدای بلند یا ناگهانی
crash سقوط
crash سقوط کردن هواپیما
crash ریزریز شدن
crash درهم شکستن
crash خردکردن
crash سقوط کردن
crash متوقف شدن ناگهانی
crash شکستگی خرابی
crash متوقف
all crash زمان فوریت
crash توقف سیستم ازطریق خرابی سخت افزاری یااشتباه نرم افزاری
crash قفل سرنگون
crash پایان عملیات کامپیوتر
crash از کار افتادن
crash helmets خود
crash helmets کلاه ایمنی
crash helmets کلاه خود ایمنی
crash helmets کاسکت
crash barrier حصار کنار جاده
to crash in [to a party] بدون دعوت وارد شدن
to crash in [to a party] سر زده وارد شدن
crash price قیمت مفت
crash the gate <idiom> بی دعوت رفتن ،پابرهنه وسط پریدن
A crash language course . دوره فشرده آموزش زبان
crash-land سقوط کردن هواپیما
crash conversion تبدیل یک سیستم به سیستم دیگر به وسیله به پایان بردن عملیات سیستم قدیمی به هنگام اجرا شدن سیستم جدید
crash dive ناگهان بزیر اب رفتن
crash dolly جرثقیل چرخدار اخراجات
crash protected دیسک که حاوی نوک محافظ یا سیستم محافظ اختلال داده است
disk crash خراش دیسک
disk crash خرابی دیسک
crash boat قایق نجات
head crash برخورد فیزیکی نوک خواندن /نوشتن با سطح دیسک برخورد نوک خواندن ونوشتن با سطح ضبط شونده یک دیسک سخت که نتیجه اش از دست اطلاعات میباشد خرابی هد
head crash شکستگی هد
crash-lands سقوط کردن هواپیما
crash-landing سقوط کردن هواپیما
to fall crash افتادن وباصداخردشدن
crash-landed سقوط کردن هواپیما
crash land سقوط کردن هواپیما
crash position indicator برج اعلام محل وقوع سوانح دریایی برج مراقبت سوانح دریایی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com