English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 62 (5 milliseconds)
English Persian
crash protected دیسک که حاوی نوک محافظ یا سیستم محافظ اختلال داده است
Other Matches
protected در پشت حفاظ دارای جان پناه
protected در حفاظ
protected محقون الدم
protected storage انباره محافظت شده
warned protected قابلیت حفافت نیروهای خودی در مقابل انفجار اتمی
it is not protected by sanctions ضمانت اجرایی ندارد
protected field میدان حفافت شده
protected field میدان محفوظ
protected location مکان حفافت شده
protected mode حالت محفوظ
protected storage انباره محفوظ
protected state دولت تحت الحمایه
protected storage حافظه محافظت شده
protected passed pawn پیاده رونده محافظت شده
stealing from a protected palce سرقت توام با هتک حرز دزدی توام با هتک حرز
crash شکستگی خرابی
all crash زمان فوریت
crash سقوط کردن هواپیما
crash course کلاسآموزشی
crash متوقف
crash متوقف شدن ناگهانی
crash ورشکستگی ناگهانی
crash سقوط هواپیما تصادف خودرو برخورد به چیزی
crash سقوط کردن
crash سقوط
crash ناخوانده وارد شدن صدای بلند یا ناگهانی
crash ریزریز شدن
crash درهم شکستن
crash خردکردن
crash خطای ناشی از لمس کردن نوک خواندن / نوشتن سطح روی دیسک
crash قفل سرنگون
crash توقف سیستم ازطریق خرابی سخت افزاری یااشتباه نرم افزاری
crash پایان عملیات کامپیوتر
crash از کار افتادن
crash خطای یک قطعه یا یک مشکل در برنامه در حین اجرا کار را متوقف میکند و استفاده بیشتر از سیستم را نا ممکن میکند
crash helmets کلاه ایمنی
crash helmets خود
crash helmets کاسکت
crash barrier حصار کنار جاده
A crash language course . دوره فشرده آموزش زبان
crash the gate <idiom> بی دعوت رفتن ،پابرهنه وسط پریدن
crash price قیمت مفت
to crash in [to a party] سر زده وارد شدن
to crash in [to a party] بدون دعوت وارد شدن
crash helmets کلاه خود ایمنی
crash-land سقوط کردن هواپیما
to fall crash افتادن وباصداخردشدن
crash dolly جرثقیل چرخدار اخراجات
disk crash خراش دیسک
disk crash خرابی دیسک
head crash برخورد فیزیکی نوک خواندن /نوشتن با سطح دیسک برخورد نوک خواندن ونوشتن با سطح ضبط شونده یک دیسک سخت که نتیجه اش از دست اطلاعات میباشد خرابی هد
head crash شکستگی هد
crash dive ناگهان بزیر اب رفتن
crash conversion تبدیل یک سیستم به سیستم دیگر به وسیله به پایان بردن عملیات سیستم قدیمی به هنگام اجرا شدن سیستم جدید
crash boat قایق نجات
crash land سقوط کردن هواپیما
crash-lands سقوط کردن هواپیما
crash-landing سقوط کردن هواپیما
crash-landed سقوط کردن هواپیما
crash position indicator برج اعلام محل وقوع سوانح دریایی برج مراقبت سوانح دریایی
crash locator beacon برج اعلام سوانح دریایی برج تعیین محل سوانح دریایی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com