Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English
Persian
credit cards
کارت یاورقه خرید نسیه
credit cards
کارت اعتباری
Other Matches
cards
وسیلهای که داده کارت پانچ را به حالتی کا قابل دریافت برای کامپیوتر باشد تبدیل میکند
cards
کارتی با سوراخهای پانچ شده روی آن برای نمایش داده
cards
وسیلهای که داده را از پشت کارت شناسایی یا کارت اعتباری می خواند
cards
ترکیبی از سوراخهای پانچ شده که معرف حروف روی پانچ کارت است
cards
تختهای که شامل درایو دیسک سخت است و نیز واسطهای مورد نیاز الکترونیکی که قابل ورود به سیستم هستند
cards
سوراخی که در موازات بلندترین لبه کارت قرار دارد
cards
مین فلز برای تختههای مدار
cards
خط ی از اطلاعات پانچ شده درباره یک حرف که موازی با قسمت کوتاه تر کارت است
cards
وسیلهای که به طور خودکار کارت پانچ را درون دستگاه خواننده قرار میدهد
cards
بخشی از ستون کارت که برای یک نوع داده در نظر گرفته شده است
cards
روشی که در آن سطرها و ستون ها طوری مرتب می شوند که نشان دهنده فیلدهای دادهای و حروف در کارت پانچ باشند
cards
بخشی از حافظه که حاوی نمایش داقیق اطلاعات روی کارت است
cards
برنامه کوتاهی که داده را از کارت پانچ به حافظه اصلی منتقل میکند
cards
کارت پلاستیکی نازک با وسیله حافظه و ریز پردازنده که در آن قرار گرفته است که برای انتقال الکترونیکی یا مشخص کردن کاربر انجام میشود
cards
ورقه نصب مواد که روی آن قط عات الکترونیکی قابل نصبند
in the cards
<idiom>
انتظار داشتن
cards
مجموعهای از شیارهای فلزی در انتهای لبه و روی سطح کارت که باعث ورود آن دراتصال لبه و ایجاد تماس الکتریکی میشود.
cards
کارتی که فقط حاوی شیارهای هادی است بین اتصال کارت اصلی و کارت اضافی که باعث میشود کارت اضافه به آسانی کارکند و بررسی شود در خارج از محفظه آن
cards
تخته مدار چاپ شده که به سیستم متصل است برای افزایش کارایی آن
cards
ورق بازی کردن
cards
کارت تبریک کارت عضویت
cards
مقوا
cards
کارت ویزیت بلیط
cards
کارت
cards
برگ
cards
ورق
cards
ورق بازی گنجفه
cards
پنبه زنی
cards
ماشین پرداخت پارچه
cards
فرمی که حاوی تخته اصلی است که روی آن تختههای حلقوی چاپ شده قابل نصب هستند تا یک سیستم انعط اف پذیر ایجاد شود
cards
قطعه کوچکی از کاغذ یا پلاستیک
cards
یک کارت پانچ
cards
امتیاز معین را درهربخش ازبازی بدست اوردن
cards
برگه
cards
ماشینی که در کارت پانچ سوراخ ایجاد میکند
house of cards
ساختمان سست بنیاد
[اصطلاح مجازی]
report cards
کارنامه
identity cards
شناسنامه
house of cards
طرح پوشالی
[اصطلاح مجازی ]
playing cards
گنجفه
playing cards
ورق گنجفه
stack the cards
<idiom>
برای کسی نقشه کشیدن
show one's cards
<idiom>
برگ آس را رونکردن
play one's cards right
<idiom>
از فرصتهای خود سودبردن
program cards
کارتهای برنامه
vaccination cards
دفترچه های واکسیناسیون
control cards
کارتهای کنترل
to show ones cards
قصد خودرا اشکارکردن
green cards
کارت سبز
To cheat at cards.
درقمار ( ورق بازی ) تقلب کردن
To stack the cards .
ورق زدن ( تقلب درقمار )
To play cards .
ورق بازی کردن
To deal the cards .
ورق دادن
house of cards
<idiom>
playing cards
ورق بازی , برگ
house of cards
ساختمان با ورقهای پاسور
vaccination cards
دفترچه های مایه کوبی
hold all the trump cards
<idiom>
کنترل کامل داشتن
lay one's cards on the table
<idiom>
صادقانه معامله کردن
put one's cards on the table
<idiom>
رک بودن
Shall we play a game of cards?
یک مسابقه ورق با هم بازی بکنیم؟
I fiddled afew invitation cards.
باهر کلکی بود چند تا کارت دعوت گیر آوردم
To reveal ones intentions (aims). To put ones cards on the table.
دست خود را رو کردن
on credit
پسادست
credit
اعتبار
It is to our credit.
باعث روسفیدی ماست
on credit
نسیه
credit
اعتقاد کردن
credit
نسبت دادن
credit
درستون بستانکار وارد کردن
under the credit
تحت اعتبار
credit available
اعتبار قابل استفاده
credit
ستون بستانکار نسیه
credit
ابرو
credit
امتیاز
credit
وعده مهلت
credit
اجل
credit
نسیه
credit
بستانکار
credit
ستون اعتبار در حسابداری دوبل به حساب بستانکاری کسی گذاشتن
credit
خرید وفروش اعتباری
credit
اعتبار مالی
credit
طلب
letter of credit
اعتبار اسنادی
letter of credit
ورقه اعتبار
letter of credit
برگه اعتبار
man of credit
شخص معتبر
movement credit
نوبت حرکت
movement credit
وقت پیش بینی شده و تعیین شده برای حرکت یک ستون
documentary credit
اعتبار اسنادی
letter of credit
اعتبارنامه
issuing of the credit
افتتاح اعتبار
ervolving credit
اعتبار گردان
ervolving credit
اعتبار قابل تجدید
expenditure credit
اعتبار مصرف
expenditure credit
اعتبار هزینه
enter to someone's credit
به بستانکار حساب کسی گذاشتن
factoring of credit
نمایندگی اعتبار
factoring of credit
عاملیت اعتبار
grant a credit
اعتباری را اعطا کردن
investment credit
اعتبار طویل المدت
irrevocable credit
اعتبار غیر قابل برگشت
issuance credit
صدور
issuance credit
گشایش
issuance credit
افتتاح اعتبار
issue a credit
افتتاح اعتبار
letter of credit
اعتبار نامه بانکی
on credit month's
وام با وعده ..... ماهه
to give credit to
اعتباردادن
to give credit to
باورکردن تصدیق کردن
trade credit
اعتبار تجاری
transferable credit
اعتبار قابل انتقال
transferable credit
اعتباراسنادی قابل انتقال
validity of the credit
معتبر بودن یا پادار بودن اعتبار
credit account
حساب اعتباری
I did the work ,but he got the credit.
کار رامن انجام دادم ولی امتیازش ر ااوگرفت
(buy something) on credit
<idiom>
بدون پول چیزی راخریدن
I have a credit card.
من کارت اعتباری دارم.
tax credit
اعتبار مالیاتی
social credit
تصادی معرفی شده است
open credit
اعتبار نامحدود
open credit
اعتبار بدون ضمانت نامه
transferable credit
اعتبارقابل واگذاری
ration credit
تضمین سلامت مواد غذایی جیره ارتش
revocable credit
اعتبار قابل برگشت
revolving credit
اعتبار گردان
revolving credit
اعتبار قابل تجدید
roll over credit
اعتبار گردان
sell on credit
نسیه فروختن
settlement of credit
تسویه اعتبار
short credit
اعتبار کوتاه مدت
pyramid of credit
هرم اعتبارات
credit instrument
ابزار اعتباری
consumption credit
اعتبار مصرفی
consumer credit
اعتباربرای خرید کالاهای مصرفی
consumer credit
اعتبار مصرف کننده
constructive credit
اعطای پایان نامه افتخاری به کسی
confirmed credit
اعتبار تائید شده
call for ..... under the credit
درخواست کردن ..... تحت اعتبار
budget credit
اعتبار بودجه
blank credit
اعتبار نامحدود
bed credit
تعداد تختخوابی که دربیمارستان به هر یکان یاسازمان اختصاص داده میشود
counter credit
اعتبار متقابل
countervailing credit
اعتبار متقابل
credit instrument
اسناد اعتباری
credit institution
موسسه اعتباری
credit facilities
تسهیلات اعتباری
credit expansion
گسترش اعتبار
credit balance
مانده بستانکار
credit application
تقاضای گشایش اعتبار
credit advice
اعلامیه بستانکار
credit a sum to someone
مبلغی را به حساب بستانکارکسی گذاشتن
countervailing credit
اعتبار اتکائی
bank credit
اعتبار بانکی
credit notes
صورت وضعیت اعتباری
credit note
سند بدهی
credit note
برگ بستانکار
credit note
صورت وضعیت اعتباری
credit note
اعلامیه بستانکاری
credit card
کارت اعتباری
credit card
کارت یاورقه خرید نسیه
credit transfers
پرداخت ازطریق انتقال
credit transfers
انتقال اعتبار
credit notes
برگ بستانکار
credit notes
سند بدهی
bail credit
اعتبار تحت ضمانتنامه
credit transfer
انتقال اعتبار
assignable credit
اغتبارقابل واگذاری
assignable credit
اعتبار قابل انتقال
ammunition credit
سهمیه مهمات ذخیره
ammunition credit
سهمیه مهمات
agricultural credit
اعتبار کشاورزی
advising of credit
ابلاغ اعتبار
acceptance credit
اعتبار قابل استفاده به وسیله قبولی نویسی
credit transfer
پرداخت ازطریق انتقال
credit system
فروش اعتباری
credit squeeze
کاهش حجم اعتبار
credit tightness
کمبود اعتباری
credit sale
بیع نسیه
credit sale
فروش قسطی
credit transaction
معاملات موجل
credit sale
نسیه فروختن
requirements of the credit
شرایط اعتبار
credit someone with a sum
مبلغی را به بستانکار حساب کسی گذاشتن
credit squeeze
سیاست انقباض اعتبار
credit squeeze
کاهش دادن اعتبار
credit squeeze
کاهش مقدار اعتبار
credit terms
شرایط اعتبار
credit term
مدت اعتبار
credit system
نظام اعتباری
credit notes
اعلامیه بستانکاری
credit sale
اعتبار در معامله
credit tightness
انقباض اعتباری
credit sale
فروش نسیه
credit money
پول اعتباری
credit market
بازار اعتباری
credit line
حد امکان خریدنسیه
credit line
حد اعتبار
credit insurance
بیمه نمودن اعتبار
credit insurance
بیمه اعتبار
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com