Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 106 (6 milliseconds)
English
Persian
crew served weapon
جنگ افزار اجتماعی
crew served weapon
جنگ افزار خدمه دار
Other Matches
served
گذراندن به سر بردن صودمند بودن برای
served
بکار رفتن
served
بدردخوردن
served
توپ رازدن
served
نخ پیچی کردن
served
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served
در خدمت بودن
served
خدمت ارتشی کردن
served
سرو
served
سرو زدن
served
خدمت کردن به
served
خدمت انجام دادن
served
خدمت کردن
served
کفایت کردن
First come first served.
هرکس اول (زودتر ) بیاید زودتر کارش انجام می شود
first come, first served
<idiom>
هرکی زودتر بیاد اول نوبت اوست
served
رفع کردن براوردن احتیاج
f. come f.served
رودتر راه میافتد
f. come f.served
زودترامده
served
نوبت
it served as a precedent
سابقه شد
dinner is served
شام حاضراست
dinner etc. is served
غذا آماده است
i have served in the navy
در نیروی دریایی خدمت کرده ام
tea was served round
به همه چای دادند
crew
جاشویان سرنشینان
crew
پرسنل ناو
crew
کمک ناخدا
crew
جاشو سرنشین
crew
خدمه
crew
hands:syn
crew
تیم پاروزنان و سکاندار
crew
خدمه جنگ افزار
crew
خدمه کشتی
crew
کارکنان هواپیماوامثال ان
crew
خدمه هواپیما
crew
کارکنان کشتی
skeleton crew
حداقل خدمه یک وسیله یا جنگ افزار
section crew
دسته کارگران مسئول یک قسمت از راه اهن
pit crew
افراد مامور کمک به هرراننده در منطقه خود او
furnace crew
کارکنان کوره
crew's room
اتاقخدمه
ground crew
متخصصین فنی ومکانیکهای هواپیما
crew neck
یقهناخدایی
gun's crew
خدمه توپ
cabin crew
کارکن کابین
[هواپیما]
crew quarters
بخشخدمه
crew cuts
اصلاح سربطوری که موهاکوتاه شده وشبیه ماهوت پاک کن شود
chain crew
متصدیان اندازه گیری
ground crew
کارکنان هواپیما
crew cut
اصلاح سربطوری که موهاکوتاه شده وشبیه ماهوت پاک کن شود
combat crew
خدمه رزمی هواپیما یاخودرو
combat crew
خدمه رزمی
corner crew
متصدیان اعلام خطر به راننده در سر پیچ
crew member
خدمه هواپیما
crew member
خدمه جنگ افزار
crew neck sweater
ژاکتیقهناخدایی
The ship and all its crew were lost .
کشتی با کلیه سر نشینانش گه ( مفقود ) شد
weapon
مسلح کردن
weapon
اسلحه حربه
weapon
سلاح
weapon
جنگ افزار
weapon
اسلحه
weapon
مسلح شده
parts of the weapon
اجزایسلاح
to carry a weapon
اسلحه ای با خود حمل کردن
weapon platoon
دسته ادوات
weapon selector
مقیاس یا جدول تعیین خسارات اتمی یا میزان دوزدریافتی هدفها
to carry a weapon
مسلح بودن
weapon system
سیستم جنگ افزارها
weapon delivery
پرتاب جنگ افزار یا وسیله پرتاب جنگ افزار
weapon system
مدل جنگ افزارها
weapon troops
قسمتهای ادوات
weapon troops
یکانها ادوات
chemical weapon
جنگ افزار شیمیایی
weapon debries
بقایای ترکش اتمی
weapon carrier
کامیون حامل جنگ افزار کامیون حامل توپ
lethal weapon
الت قتاله
kiloton weapon
جنگ افزار اتمی که قدرت انفجاران برابر هزار تن تی ان تی است
kiloton weapon
جنگ افزار یک کیلوتنی
implosion weapon
جنگ افزار اتمی حساس قابل انفجار با تجزیه اتمی
heavy weapon
سلاح و جنگ افزار سنگین
clean weapon
جنگ افزار اتمی کم ریزش جنگ اتمی که اثار باقیه کم داشته باشد
biological weapon
جنگ افزار میکربی
automatic weapon
سلاح خودکار
automatic weapon
جنگ افزار خودکار
light weapon
جنگ افزار سبک
nominal weapon
جنگ افزار هستهای که قدرت ان 02 کیلو تن باشد
offensive weapon
سلاح تهاجمی
weapon carrier
حامل جنگ افزار
weapon alpha
نوعی خرج انفجاری عمقی موشکی
guided weapon
جنگ افزار هدایت شونده
salted weapon
جنگ افزار اتمی که قدرت رادیواکتیو ان تشدید شده باشد
atomic weapon
جنگ افزار اتمی
operational weapon
جنگ افزاری که در عملیات مورداستفاده میباشد
operational weapon
جنگ افزار عملیاتی
offensive weapon
سلاح خطرناک
offensive weapon
در CL به هر نوع وسیلهای اطلاق میشود که برای ازار بدنی ساخته یاتغییر داده شده باشد یا حامل ان را برای این منظور حمل کند
offensive weapon
الت قتاله
to pack a weapon
[colloquial]
مسلح بودن
to pack a weapon
[colloquial]
اسلحه ای با خود حمل کردن
heavy assault weapon
جنگ افزار هجومی سنگین
air defense weapon control case
روش استفاده از کلاهک اتمی در جنگ افزارهای پدافندهوایی
address for service of a summons
[address where a summons may be served]
آدرس کسی که با خواست برگ قابل خواندن باشد
[حقوق]
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com