Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
crook back
قوزپشت یا گوژپشت
Other Matches
crook
خم کردن
crook
کج کردن
crook
ادم قلابی کلاه بردار
crook
عصای سرکج
crook
کجی
crook key
قالبفلزی
By hook or by crook. somehow.
هر جوری شده ( بهر طریق ممکن )
crook backed
گوژپشت یا قوزپشت
by hook or by crook
<idiom>
بههر راهی ،به هر طریقی
back to back credit
اعتبار اتکایی
back to back housing
خانه ی پشت به پشت
back nine
نیمه دوم پیست 81 قسمت
to back somebody up
یاری کردن به کسی
to back up
با داستانی از اولش درگذشته دور آغاز کردن
to back somebody up
از کسی پشتیبانی کردن
come back
بازگشتن
back up
دور زدن
[با اتومبیل]
come back
دوباره مد شدن
back
تیر اصلی پشت بند
You have to go back to ...
شما باید به طرف ... برگردید.
at the back
در پشت
get off one's back
<idiom>
به حال خودرها کردن
go back on
<idiom>
به عقب برگشتن
off one's back
<idiom>
توقف آزار رساندن
on one's back
<idiom>
پافشاری درخواستن چیزی
back down
از ادعایی صرفنظر کردن
take back
<idiom>
ناگهانی بدست آوردن
(a) while back
<idiom>
هفتها یا ماهای گذشته
back off
ازاد بریدن قطع کردن
back out
دوری کردن از الغاء کردن
back off
پشت را تراشیدن
back off
کاستن سرعت در سر پیچ
back off
عقب بردن
back off
عقب رفتن
back off
عقب زدن
back of
پشت سر
back of
در پشت
to get back to somebody
کسی را باخبر کردن
to get back to somebody
به کسی خبر دادن
back out
کهنه و فرسوده شدن
back out
نکول کردن
back out
دوری کردن از موج
get back at
<idiom>
صدمه زدن شخص ،برگشتن به چیزی
get back
<idiom>
برگشتن
to go back
برگشتن
to back out of
دبه کردن
to back out of
جرزدن
the back of beyond
دورترین گوشه جهان
up and back
بازیگران عقب و جلو در بازی تنیس دوبل
right back
بک راست
with one's back to the w
درتنگناعاجزشده تک مانده درجنگ
out back
مایع روان شده
out back
چسب مایع
on the way back
در برگشتن
to back up
یاری یاکمک کردن
to look back
از پیشرفت خودداری کردن
to look back
سرد شدن
to keep back
بازداشتن
to get one's own back
تلافی برسر کسی دراوردن باکسی برابر شدن
to get back one's own
انتقام خودراگرفتن
to get back
دوباره بدست اوردن
to get back
بازیافتن
to keep back
جلوگیری کردن از
to keep back
مانع شدن
to keep back
دفع کردن پنهان کردن
to come back
برگشتن
on ones back
بستری
look back
سر خوردن
look back
سرد شدن
To back down .
کوتاه آمدن
come back
بازگشت بازیگر
come back
برگشتن
back out
<idiom>
زیر قول زدن
(do something) behind someone's back
<idiom>
بدون اطلاع کسی
come back
<idiom>
برگشتن به جایی که حالاهستی
come back
<idiom>
به فکر شخص برگشتن
come back
<idiom>
دوباره معروف شدن
behind his back
پشت سراو
Welcome back.
رسیدن بخیر
To be taken a back.
جاخوردن ( یکه خوردن )
Back and forth.
پس وپیش ( جلو وعقب )
keep back
نزدیک نشوید
keep back
جلونیایید
keep back
مانع شدن
keep back
دفع کردن
to come back
پس امدن
go back
برگشتن
get back
دوباره بدست اوردن
I'll take back what i said.
حرفم را پس می گیرم
from way back
<idiom>
مدت خیلی درازی
at the back of
پشت
back
پس
back
عقبی گذشته
to back out
[of]
الغاء کردن
back
پشتی
back
جهت مخالف جلو
back
کمک کردن
back
تابلویی در پشت کامپیوتر که اتصالات را به وسایل جانبی مثل کلید و چاپگر و واحد نمایش تصویر و mouse نگه می دارد
back
به عقب
back
نشانگری که موقعیت گره پدر نسبت به گره اصلی را نگه می دارد. که در برنامه سازی برای حرکت به عقب در فایل استفاده میشود
to back out
[of]
دوری کردن
[از]
back
پشت
back-up
تقویت کردن تقویتی
back-up
جاگیری پشت یار
back-up
اماده برای دویدن درصورت ضربه خوب یار
back-up
پشت قرار دادن
back-up
معکوس ریختن
back-up
کپی گرفتن از فایل یا داده یا دیسک
back-up
پشتیبانی یا کمک
back-up
کپی پشتیبان تهیه کردن پشتیبانی کردن
back
عقب
back
که یک باتری پشتیبان دارد
back
سطح ازاد
back
درعقب برگشت
back
پشتیبان
back
پشت چیزی نوشتن
back
سوارشدن
back
پاداش
back
جبران ازعقب
back
برپشت چیزی قرارگرفتن
back
بعقب رفتن بعقب بردن
back
پشتی کردن پشت انداختن
back
پشتی کنندگان تکیه گاه
back
مدافع
back
سمت عقب
back
پشت ریختن پشت انداختن
back
پشت را تقویت کردن
back
فهر
back
پشت نویسی کردن
back
تنظیم بادبان پشت کمان
back
مدافع خط میدان
back
بک
back
بدهی پس افتاده
at the back of
در عقب
back-up
اطلاعات مکمل حاشیهای نقشه پشتیبانی کردن
to back out
[of]
نکول کردن
back up
اطلاعات مکمل حاشیهای نقشه پشتیبانی کردن
back up
تکمیل کردن
back up
تقویت کردن تقویتی
back up
جاگیری پشت یار
back up
اماده برای دویدن درصورت ضربه خوب یار
back up
پشت قرار دادن
back up
معکوس ریختن
back up
کپی گرفتن از فایل یا داده یا دیسک
back
فهرنویسی کردن
back
پشت سر
back-up
تکمیل کردن
back up
پشتیبانی یا کمک
back up
کپی پشتیبان تهیه کردن پشتیبانی کردن
at the back of
به پشتی
to back
روی چیزی شرط بستن
firebrick back
پشتیبانآجرنسوز
to press back
با فشار عقب بردن
back-comb
شانه کردن مو به سمت فرق سر
back passage
مقعد
back pocket
جیبپشتی
back passage
راستروده
to push back
پس زدن
to push back
عقب زدن
to put any one's back up
اوقات گسیرا تلخ کردن
back pad
بالشتکپشتی
back of the amplifier
آمپیلیفایرعقبی
back line
خطکناری
back crossbar
خطعرضیعقبی
centre back
نیمهعقب
back board
جلدپشتی
back straight
مستقیمامعکوس
to pay back
پس دادن
back strap
بندعقب
centre-back
میانیعقب
reclining back
لمندهپشتیدار
right safety back
مهرهمحافظعقبیراست
to pay back
برگرداندن افزودن
seat back
پشتیصندلی
back copy
نسخه قدیمی مجله یا روزنامه
to hark back
برگشتن) درگفتگوی ازتوله شکاری که اندکی برمیگرددتاردشکار رادوب
to hang back
بیمیلی نشان دادن
sit back
<idiom>
پرت بودن
back issue
نسخه قدیمی مجله یا روزنامه
to lie on the back
بر پشت خوابیدن
to lie on the back
طاق بازخوابیدن
to hang back
پس رفتن
to p aperson on the back
اهسته دست به پشت کسی زدن
camera back
قسمتهایپشتیدوربین
back wall
دیوارپشتی
back binding
گیرهپشتچوباسکی
back belt
بندپشتکمر
to stab in the back
رسوایی
back-pedal
حرف خودرا پس گرفتن
back-pedal
انکار کردن
back-pedal
افهار ندامت کردن
back-pedalled
به عقب پا زدن
back-pedalled
به سرعت پسرفتن
to stab in the back
تهمت
to stab in the back
افترا
to stab in the back
ریزه خوانی
back-pedalled
حرف خودرا پس گرفتن
back-pedalled
انکار کردن
back-pedal
به سرعت پسرفتن
back-pedal
به عقب پا زدن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com