English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9 milliseconds)
English Persian
cross bar of window الت پنجره
Search result with all words
cross-window [پنجره ای با جرز عمودی میان قسمت هایش به شکل صلیب]
Other Matches
cross way=cross road چهارراه
window تنظیم بخشی از صفحه نمایش با مشخص کردن مختصات گوشههای آن که امکان نمایش موقت اطلاعات را میدهد و نیز امکان نوشتن مجدد روی اطلاعات قبلی ولی بدون تغییر اطلاعات محیط کاری
window روزنه
window ویترین دریچه
window پنجره دار کردن
window فضایی در صفحه نمایش که اپراتور در حال حاضر آنجا کار میکند
window بیوه زن
window فضایی از صفحه نمایش که کاربر میتواند متن یا گرافیک را نمایش و ویرایش کند
window فضایی درصفحه نمایش که همیشه محدوده دستورات موجود را می نویسد
window فضایی در صفحه نمایش که همیشه محدوده دستورات موجود را می نویسد
window مشابه 10682
window پنجره
window پنجرهای در سیستم گرافیکی که متن ها در فضاهای کوچک صفحه قرار گرفته اند پیش از آنکه به محل نهایی اختصاص داده شوند
by the window کنار پنجره
to go to the window به [سوی] پنجره رفتن
go out the window <idiom> اثرش از بین رفته
landing window پنجرهفرود
French window اقشقشه
French window درپنجرهای
sash window پنجره کشویی
sash window اروسی
balanced window پنجره چرخان
panoramic window پنجرهوسیع
bow window پنجره قوسی
bow window پنجره پیش امده کمانی
louvred window پنجرهیروزنهدار
compss-window پنجره کنسولی
chicago window پنجره شیکاگویی
bay-window شاه نشین
biforate window پنجره دودر
cabinet-window ویترین
observation window پنجرهدیدهبانی
bay window شاه نشین
bay window پیش امدگی ساختمان
bay window پنجره جلو امده شاه نشین ساختمان
bay-window [پنجره ی بیرون زده ]
bay window پنجره پیش امده
window shade کرکره
window box قاب پنجره
window-box قاب پنجره
child window پنجرهای در پنجره اصلی
child window پنجره کوچکتر نمیتواند از مرز پنجره بزرگتر خارج شود و وقتی پنجره اصلی بسته است آن هم بسته میشود
window tab برچسبپنجره
compass window شاه نشین نیم گرد
continuous window پنجره سراسری
to stand at [by] the window کنار پنجره ایستادن
pylon window قسمتبازبرج
a seat by the window یک صندلی کنار پنجره
The window is jammed. پنجره گیر کرده است.
The window is jammed. پنجره باز نمیشود.
Could we have a table by the window? آیا ممکن است میز ما کنار پنجره باشد؟
screen window پوششپنجره
sliding window پنجرهمتحرک
types of window انواعپنجره
window awning پنجرهچادر
window curtain پردهپنجره
My desk is by the window. میز کار من کنار پنجره قرار دارد.
window-boxes قاب پنجره
window frame قاب پنجره
window-frame قاب پنجره
window-frames قاب پنجره
window seat صندلی یا نشیمنگاه لب پنجره
window seats صندلی یا نشیمنگاه لب پنجره
window pane جام پنجره
window-pane جام پنجره
window-panes جام پنجره
playing window پنجرهنمایش
active window پنجره فعال
protective window پنجرهحفافتی
balance window پنجره چرخان
blind window پنجره نما
camera window دریچه دیافراگم دوربین
cant bay window کج پنجره
case window پنجره لولادار
window-shopping نگاهکردناجناسبدونقصدخریدآنها
window-dressing فن نمایش کالا در پشت پنجره دکان
eucharistic window [نیم پنجره محراب]
double window پنجره دو جداره
Diocletion Window پنجره نیم دایره
picture window پنجره دل باز وخوش منظره پنجره بزرگ
pivoting window پنجره گردان
dormer window پنجره شیروانی
window dressing فن نمایش کالا در پشت پنجره دکان
pop up window پنجرهای که در هر لحظه قابل نمایش روی صفحه است در بالای تمام چیزهایی که روی صفحه هستند
rear window پنجره عقب
rose window پنجره گرد که ارایش هایی بشکل گل دارد
sight window بریدگی بالای کمان برای جاگرفتن تیر و دادن دید بهتر
skylight window کتیبه
skylight window خفنگ
split window پنجره تقسیم بندی شده
eyebrow window [پنجره جلو آمده زیر سقف ساختمان]
flanking window نورگیر ثابت
French window پنجره لولادار
maintenance window [زمان تعیین شده برای تعمیر و نگهداری]
oval window روزنه بیضی
round window روزنه گرد
inactive window پنجره غیرفعال
lattice window پنجره مشبک
lattice window شباک
to lean out of the window به پنجره تکیه دادن
lancet window پنجره نوک تیز
lattic-window پنجره مشبک
laced window [مجموعه ای از پنجره های عمودی که در قرن هجده میلادی در انگلستان متداول بوده است.]
Ipswich window پنجره بالکن
splitting a window تقسیم بندی پنجره
pivoting window پنجره محوری
storm window پنجره زمستانی کرکره چوبی بادشکن
window-sill لب پنجره
window-sill هرهی پنجره
window regulator وسیله تنظیم پنجره
window shade پرده
window shop به کالاهای درون ویترین مغازه نگاه کردن
basement window پنجرهزیرزمین
window shopper کسی که فقط از پشت ویترین کالاهای عرضه شده راتماشا میکند
access window مدخلپنجرهایبرایدریافتاطلاعاتدرفلاپیدیسک
window-sills لب پنجره
window-sills تختهی زیر پنجره
casement window پنجرهیلولایی
window leaf لنگه پنجره
stormproof window پنجره ضد طوفان
text window پنجره متن
window panes باران با صدا به پنجره می خورد
three panes window پنجره سه لنگه
three panes window پنجره سه چشمه
window-sills هرهی پنجره
window-sill تختهی زیر پنجره
window dress پشت ویترین گذاشتن
window dress بنمایش گذاشتن
window envelope پاکت طلق دار ادرس نما
worksheet window پنجره صفحه کاری
Do you mind if I close the window? اشکالی دارد اگر پنجره را ببندم؟
Do you mind if I open the window? اشکالی دارد اگر پنجره را باز کنم؟
head access window شکاف مستطیل شکل درروکش دیسک لغزان
window winder handle دستگیرهحرکتدهندهشیشه
rabbet [for window or door] اتصال کام و زبانه لبه [ پنجره یا در]
sliding folding window پنجرهتاشویمتحرک
service time window [زمان تعیین شده برای تعمیر و نگهداری]
middle lintel in window کمرکش پنجره
internal window sill کف پنجره داخلی
thin window display نمایشی یک خطی که روی صفحات کلید و کامپیوترهای دستی بکار می رود
multi window editor برنامه ایجاد و ویرایش تعدادی برنامه کاربردی مستقل هر یک در یک پنجره مستقل در صفحه نمایش در یک زمان
horizontal pivoting window پنجرهکشویی
window sill brick هره
middle lintel in window الت وسطی پنجره
window sill brick اجر کاردی
middle lintel in window وادار میانی پنجره
vertical pivoting window پنجرهگردانعمودی
casement window opening inwards پنجرهدودر
Dont stick your head out of the car window. سرت را از پنجره اتوموبیل درنیار
cross tell خبر دادن
to take the cross صلیب بدوش گرفتن
to cross self با گذاردن انگشت برپیشانی ودوطرف بدن نشان صلیب
on the cross بطوراریب
cross tell پخش اخبار به طور عرضی توزیع اخبار دریک سطح فرماندهی
cross over درو از عقب
st.g's cross چلیپایی که ازدوخطقرمزدرست شده باشد
cross out قلم زدن
to be cross about something دلخور بودن از چیزی
cross گذشتن
cross عرضی
cross متقاطع
cross ضربه هوک پس از ضربه حریف
cross سانتر کردن
cross حرکت سمتی
cross تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
cross عبور کردن
cross تقاطع
cross عبوردادن
cross مصادف شدن با
cross روبروشدن قطع کردن
cross خلاف میل کسی رفتار کردن
cross صلیب
cross حدوسط ممزوج
cross پیوندزدن کج خلقی کردن
cross خط بطلان کشیدن بر
cross قلم کشیدن بروی
cross علامت ضربدر یاباضافه
cross چلیپا
cross خاج
cross دورگه
cross over همگذری
cross نادرستی
cross (something) out <idiom> حذف کردن یاخط کشیدن روی چیزی
cross اختلاف مرافعه
cross قطع کردن متقاطع کردن
cross پیوندی
cross علامت ضربدر در نقشه کشی
cross تقلب
cross دورگه کردن
maltese cross صلیب
cross wise صلیب وار
cross wise چلیپایی ضربدری
cross word جدول معمائی
cross wires سیمهای متقاطع
cross word جدول لغز
moto cross مسابقه موتورسیکلت رانی درمسیر خاکی محدود تپه و پیچ جاده و پرش در دو بخش 03یا 54 دقیقه
high cross [صلیب سنگی دوره آنگلوساکسون]
Lantern-cross صلیب سنگی
Latin cross صلیب رومی
line cross تقاطع خط
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com