English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
cross folding test ازمایش چین خوردگی عرضی
Other Matches
folding test ازمایش چین خوردگی
folding تاشو
folding تا شونده
folding چین خوردگی
folding روش hashing
folding door در اکاردئونی
folding rulers خط کش های جیبی [ابزار]
folding rule خط کش [ابزار]
folding rulers خط کش های تاشو [ابزار]
folding money اسکناس پول کاغذی
folding machine دستگاه خم کاری
folding ruler خط کش جیبی [ابزار]
folding knife کارد جیبی تاشو [کارد سوئیسی]
folding grill گوشتکبابکنتاشو
folding ruler خط کش تاشو [ابزار]
folding ruler خط کش [ابزار]
folding door در فانوسی
folding door درتاه شو
folding seat صندلی تاشو
folding chair صندلیتاشو
folding stick چسبدوطرفه
folding press پرس خم کاری
folding ladder نردبان تاشو
folding ramp سرازیریتاشو
folding rule خط کش تاشو [ابزار]
folding rule متر [وسیله اندازه گیری] [ابزار]
folding bicycle دوچرخه تاشو
folding ruler متر [وسیله اندازه گیری] [ابزار]
folding shovel بیلتاشو
folding nail file سوهانناخنتاشو
sliding folding window پنجرهتاشویمتحرک
folding yardstick [metric] خط کش جیبی [ابزار]
folding meter stick متر [وسیله اندازه گیری] [ابزار]
folding meter stick خط کش تاشو [ابزار]
folding meter stick خط کش [ابزار]
folding yardstick [metric] خط کش تاشو [ابزار]
folding meter stick [American] خط کش جیبی [ابزار]
concertina-type folding door درتاشو
folding metre stick [British] خط کش تاشو [ابزار]
folding metre stick [British] خط کش جیبی [ابزار]
folding meter stick [American] خط کش تاشو [ابزار]
cross way=cross road چهارراه
cross تقاطع
cross خلاف میل کسی رفتار کردن
cross پیوندزدن کج خلقی کردن
cross متقاطع
cross over درو از عقب
cross عبور کردن
cross تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
cross حرکت سمتی
cross سانتر کردن
to take the cross صلیب بدوش گرفتن
cross ضربه هوک پس از ضربه حریف
to cross self با گذاردن انگشت برپیشانی ودوطرف بدن نشان صلیب
cross over همگذری
cross out قلم زدن
cross نادرستی
cross تقلب
cross اختلاف مرافعه
cross دورگه
cross حدوسط ممزوج
cross خط بطلان کشیدن بر
cross چلیپا
cross خاج
cross صلیب
cross گذشتن
cross عبوردادن
cross مصادف شدن با
cross روبروشدن قطع کردن
cross دورگه کردن
cross قلم کشیدن بروی
cross پیوندی
cross (something) out <idiom> حذف کردن یاخط کشیدن روی چیزی
on the cross بطوراریب
cross tell خبر دادن
to be cross about something دلخور بودن از چیزی
cross tell پخش اخبار به طور عرضی توزیع اخبار دریک سطح فرماندهی
cross عرضی
cross علامت ضربدر یاباضافه
cross علامت ضربدر در نقشه کشی
cross قطع کردن متقاطع کردن
st.g's cross چلیپایی که ازدوخطقرمزدرست شده باشد
cross fire اتش متقاطع
cross fire تداخل دومکالمه تلفنی یا تلگرافی باهم
cross flow دو سیال که بصورت عمود برهم جریان دارند و توسط ورقه نازکی از هم عایق شده اند
cross eyed چپ چشم
cross fire اتش گلوله متقابل
cross fire اتشبار متقاطع
cross face درو از جلو
cross fall شیب عرضی
cross fall شیب در پهنا
cross from a flank عبوراز یک جناح
cross from a flank یک جناح را دور زدن
cross feed خورد متقابل
cross feed تغذیه عرضی
cross fertile اصلاح نژاد از راه لقاح متقابل
cross fertilization لقاح دو سلول جنسی متفاوت لقاح متقابل
cross fertilize باهم پیوند زدن
cross file یک درمیان در دو جهت قراردادن
cross eyed لوچ
cross bearing بلبرینگ سوزنی
cross brace مهار عرضی
cross bracing مهاربندی بشکل مثلث
cross bred در رگه
cross bred پیوندی
cross breed جانوردورگه
cross breed دورگ
cross breeding پیوند دوجنس
cross buck حمله دو مهاجم بصورت متقاطع
cross compartment دهلیز عرضی
cross compartment دهلیز تو در تو
cross compiler کامپایلری که روی یک ماشین اجرا میشود در حالیکه این ماشین با ماشینی که این کامپایلر برای ان طراحی شده است تا کدهایش را ترجمه کند تفاوت دارد
cross conditioning شرطی شدن ضمنی
cross brace گیره عرضی
cross brace بادبند چپ و راست
cross bearings سمتهای متقاطع
cross belt قطار حمایل
cross belt کمربند حمایل قطار حمایل فشنگ
cross bench نیمکت بیطرفان در مجلس
cross bill لایحه دفاعیه
cross bill شکایت متقابل
cross bleed سیستم نیوماتیکی رابط بین موتورها
cross block سد کردن خط دفاعی از کنار
cross bones شکل استخوانهای ران که زیرشکل کاسه سرمیگذارندونشانه مرگ است
cross bow کمان زنبورکی
cross bow کمان پولادی
cross bow گوله کمان
cross country خارج از جاده وشارع اصلی در فضاهای بازدهات صحرایی
cross country درسرتاسرمزرعه ورزشهای میدانی وصحرایی
cross examination بازرسی
cross examination بازجویی همگانی
cross examination تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
cross examination بازپرسی
cross examination بازجویی استنطاق بازجویی از شهود مواجهه دادن شهود
cross examination به طور کلی در CL کلیه شهود وکارشناسان و مامورین کشف جرم در موقع محاکمه بایدعلنا" و حضورا" اطلاعات خودرا بیان دارند و دادستان ووکیل متهم حق سوال کردن از ایشان را دارند
cross examine استنطاق کردن
cross examine بازجویی کردن
cross examiner بازجویی کننده
cross examiner مستنطق
cross eye لوچی
cross eye کج بینی
cross examination استنطاق
cross wise چلیپایی ضربدری
cross country خارج از جاده
cross country میان بر
cross county اسکی صحرانوردی
cross court بسمت مخالف زمین در قطر
cyclo cross مسابقه دوچرخه درمسیرهای شیبدار و ناهموار
cross cut برش عرضی
cross cut cut horizontal: syn
cross cut saw اره دو سر
cross disbursing کد به کد کردن
cross disbursing انتقال اعتباراز یک قسمت به قسمت دیگرتبدیل اعتبارات
cross word جدول لغز
cross word جدول معمائی
cross eye دو بینی
cross grained دارای رگههای نامنظم
cross question سئوال بطریق استنطاق
cross section برش متقاطع نمونه یا حد وسط
cross section برش عرضی
cross section سطح مقطع موثر
cross section سطح مقطع
cross section نیمرخ عرضی
cross section نیمرخ پهنا مقطع موثر
cross section مقطع
cross section مقطع عرضی
cross roll نورد عرضی
cross roads همبر راست گوشه
cross reaction سطح مقطع
cross refer از یک قسمت کتاب به قسمت دیگر ان مراجعه کردن مراجعه متقابل کردن
cross wall دیوار همبر
cross voting رای دادن دوطرف مخالف برای همدیگر
cross vault طاق چهاربخش
cross road چهارراه
cross road تقاطع جاده
cross road محل تقاطع دو جاده چهارراه
cross roads تقاطع با زاویه قایم چهارراه راست
cross section رویه برش
cross section سطح مقطع عرضی
cross stroke فشار روی پا برای ازدیادسرعت یا چرخش
cross support نگهداشتن بدن بحالت صلیب
cross swords دست و پنجه نرم کردن
cross talk تداخل صداها در تلفن
cross talk القاء
cross talk تداخل صدا در اثرنزدیکی دو فرستنده
cross talk تداخل صحبت
cross talk تداخل صدا
cross thrust تراست ناخالص
cross stitch بخیه دوزی بچپ وراست
cross stay بست چلیپا
cross stay تقویت صلیبی
cross validation وارسی اعتبار
cross tree رابط عرضی دکلها
cross traverse تراورس عرضی
cross trail جاده سرتاسری عرضی در منطقه
cross trail جاده عرضی
cross servicing خدمات جنبی یا جانبی خدمات چند جانبه
cross slide کشوی لغزنده عرضی
cross tip پیچ گوشتی چهارسو چارشاخه
cross question بازجویی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com