Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English
Persian
cross head
تیر افقی
cross head
تیر عرضی
Other Matches
cross way=cross road
چهارراه
head to head polymer
بسپار سر به سر
cross (something) out
<idiom>
حذف کردن یاخط کشیدن روی چیزی
cross
متقاطع
cross
قطع کردن متقاطع کردن
cross
صلیب
cross tell
خبر دادن
cross tell
پخش اخبار به طور عرضی توزیع اخبار دریک سطح فرماندهی
to be cross about something
دلخور بودن از چیزی
cross over
درو از عقب
cross over
همگذری
cross out
قلم زدن
cross
تقلب
cross
علامت ضربدر در نقشه کشی
cross
خاج
cross
چلیپا
cross
علامت ضربدر یاباضافه
cross
پیوندزدن کج خلقی کردن
cross
عرضی
cross
تقاطع
cross
عبور کردن
cross
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
cross
حرکت سمتی
cross
سانتر کردن
cross
ضربه هوک پس از ضربه حریف
cross
دورگه کردن
cross
روبروشدن قطع کردن
cross
مصادف شدن با
cross
حدوسط ممزوج
cross
دورگه
cross
اختلاف مرافعه
cross
پیوندی
cross
قلم کشیدن بروی
cross
خط بطلان کشیدن بر
cross
گذشتن
cross
عبوردادن
st.g's cross
چلیپایی که ازدوخطقرمزدرست شده باشد
to cross self
با گذاردن انگشت برپیشانی ودوطرف بدن نشان صلیب
to take the cross
صلیب بدوش گرفتن
on the cross
بطوراریب
cross
خلاف میل کسی رفتار کردن
cross
نادرستی
cross eye
دو بینی
cross road
محل تقاطع دو جاده چهارراه
cross road
تقاطع جاده
cross roads
همبر راست گوشه
cross roll
نورد عرضی
cross section
مقطع عرضی
cross section
برش متقاطع نمونه یا حد وسط
cross section
برش عرضی
cross section
سطح مقطع موثر
cross pollinate
بطورمصنوعی گرده افشانی کردن لقاح
cross road
چهارراه
cross refer
از یک قسمت کتاب به قسمت دیگر ان مراجعه کردن مراجعه متقابل کردن
cross eyed
چپ چشم
cross eyed
لوچ
cross pollination
گرده افشانی از گلی بگل دیگر
cross products
حاصلضرب ضربدری
cross purpose
قصد مغایر
cross purpose
قصد متقابل
cross question
استنطاق
cross question
بازجویی
cross question
سئوال بطریق استنطاق
cross reaction
سطح مقطع
cross eye
کج بینی
cross eye
لوچی
cross disbursing
انتقال اعتباراز یک قسمت به قسمت دیگرتبدیل اعتبارات
cross disbursing
کد به کد کردن
cross cut saw
اره دو سر
cross cut
cut horizontal: syn
cross cut
برش عرضی
cross court
بسمت مخالف زمین در قطر
cross county
اسکی صحرانوردی
cross country
میان بر
cross country
خارج از جاده
cross country
درسرتاسرمزرعه ورزشهای میدانی وصحرایی
cross examination
استنطاق
cross examination
بازرسی
cross examiner
مستنطق
cross examiner
بازجویی کننده
cross examine
بازجویی کردن
cross examine
استنطاق کردن
cross examination
به طور کلی در CL کلیه شهود وکارشناسان و مامورین کشف جرم در موقع محاکمه بایدعلنا" و حضورا" اطلاعات خودرا بیان دارند و دادستان ووکیل متهم حق سوال کردن از ایشان را دارند
cross examination
بازجویی استنطاق بازجویی از شهود مواجهه دادن شهود
cross examination
بازپرسی
cross linking
اتصال عرضی
cross examination
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
cross examination
بازجویی همگانی
cross roads
تقاطع با زاویه قایم چهارراه راست
cross file
یک درمیان در دو جهت قراردادن
cross hatch
هاشور متقاطع
cross hatch
هاشور افقی
cross fertilization
لقاح دو سلول جنسی متفاوت لقاح متقابل
cross hatching
هاشور زنی
cross hatching
هاشور
cross hole
سوراخ عرضی
cross index
شاخص متقابل
cross index
فهرست تقابلی
cross kick
ضربه با پا به سمت دیگرزمین که مدافع کمتری دارد
cross legged
پا روی پا انداخته
cross legged
چهار زانو
cross hairs
دو خط متقاطع روی یک دستگاه ورودی که محل تقاطع انها مکان فعال مکان نمای یک سیستم گرافیکی رامشخص میکند
cross hair
خط داخل دوربین
cross fire
اتشبار متقاطع
cross fire
اتش گلوله متقابل
cross fire
اتش متقاطع
cross fire
تداخل دومکالمه تلفنی یا تلگرافی باهم
cross flow
دو سیال که بصورت عمود برهم جریان دارند و توسط ورقه نازکی از هم عایق شده اند
cross from a flank
یک جناح را دور زدن
cross from a flank
عبوراز یک جناح
cross grained
دارای رگههای نامنظم
cross grinder
شاه تیر افقی
cross fertilize
باهم پیوند زدن
cross hair
تار موی وسط دوربین
cross level
تراز کردن
cross level
افقی کردن
cross feed
خورد متقابل
cross fall
شیب در پهنا
cross fall
شیب عرضی
cross over point
نقطه همگذری
cross face
درو از جلو
cross over point
نقطه تقاطع مسیر رژه
cross over point
نقطه الحاق مسیرها
cross peaks
پیکهای چلیپایی
cross piece
تیر عرضی
cross plane
رنده کردن
cross pointing
ارایش طنابهای اطراف ناو یااستنچی
cross feed
تغذیه عرضی
cross or pile
شیر یا خط
cross level
ترازعرضی تراز چرخ
cross level
حباب تراز افقی
cross line
تار مو
cross fertile
اصلاح نژاد از راه لقاح متقابل
cross line
بعلاوه داخل دوربین خط تار موی دوربین
cross loading
سر شکن کردن بارها
cross loading
تقسیم بارهای هواپیما
cross loading
مخلوط کردن بارها
cross magnetizing
میدان مغناطیسی متقابل
cross member
عضو ساختمانی برای اتصال دو ستون طولی هواپیما یاقطعات طولی دیگر
cross modulation
مدولاسیون ناخواسته که ازیک کاریر به کاریر دیگر درهمان گیرنده تاثیر میگذارد
cross polinize
بطورمصنوعی گرده افشانی کردن لقاح
cross-bond
آجرچینی فلمنگی
cross-purposes
عدم تفاهم
cross-Channel
برقراریارتباطومسافرت از کانال
cross-Channel
عبور
cross stitches
کوکضربدری
cross rail
نردهمیانی
cross handle
ضامنضربدری
criss-cross
به طور ضربدر
criss-cross
یکوری
criss-cross
کج
criss-cross
بهطور متقاطع حرکت کردن
criss-cross
دارای نقش چلیپایی کردن
criss-cross
همبر کردن
She is cross eyed.
چپ چشم است ( لوچ )
To cross out . To strike off.
خط زدن
cross-beam
تیر افقی
cross-banded
[روکشی با تارهای عمود]
cross-aisle
[گوشواره عرضی کلیسا]
Celtic cross
[چلیپا سنگی تاریخی سلتی]
Cross your heart!
<idiom>
راستگو باش !
[صادقانه بگو!]
geneva cross
صلیب سرخ
greek cross
صلیب یا چلیپای یونانی بدین شکل +
double-cross
<idiom>
گول زدن
cross one's mind
<idiom>
فکرکردن
cross a bridge before one comes to it
<idiom>
درمورد مشکلی قبل از حادثه فکرکردن
at cross purposes
<idiom>
راه خطا واشتباه
criss-cross
چلیپایی کردن
criss-cross
با ضربدر مشخص کردن
line cross
تقاطع خط
southern cross
چلیپا
southern cross
صلیب جنوبی
southern cross
crux
soiuthern cross
چهارستاره درخشان نیمکره جنوبی
soiuthern cross
صلیب جنوب
maltese cross
صلیب
sign of the cross
علامت صلیب
moto cross
مسابقه موتورسیکلت رانی درمسیر خاکی محدود تپه و پیچ جاده و پرش در دو بخش 03یا 54 دقیقه
olympic cross
صلیب المپیک
pectoral cross
چلیپایی روی سینه
pectoral cross
صلیب سینه
swinging cross
کوته مداری وزشی
to cross the styx
مردن
criss-cross
برخورد
criss-cross
سردرگمی
criss-cross
طرحچلیپایی
criss-cross
امضای اشخاص بیسواد
criss-cross
همبر
criss-cross
پایی
victoria cross
صلیب ویکتوریا
trolley cross over
صلیب ترن برقی
invention of the cross
جشن یافتن صلیب
inverted cross
بالانس صلیب
to cross the arms
دست بسینه گذاشتن
roman cross
حرکت صلیبی
cross section
سطح مقطع
cross stay
بست چلیپا
cross stitch
بخیه دوزی بچپ وراست
cross stroke
فشار روی پا برای ازدیادسرعت یا چرخش
cross support
نگهداشتن بدن بحالت صلیب
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com