English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (9 milliseconds)
English Persian
cross-examined استنطاق کردن
cross-examined پرسش کردن از
cross-examined بدقت جویاشدن از
Other Matches
examined بازجویی کردن
examined بازرسی کردن معاینه کردن
examined امتحان کردن
re-examined دوباره بازپرسی کردن
examined بازدید کردن
examined استنطاق کردن
examined با into رسیدگی کردن
examined بازرسی کردن
examined ازمودن
examined بازرسی
examined رسیدگی کردن
examined ازمون کردن
examined بازپرسی کردن
examined ازمایش کردن
examined بازدید
examined copy نسخه بررسی شده
cross way=cross road چهارراه
cross اختلاف مرافعه
cross تقلب
cross نادرستی
st.g's cross چلیپایی که ازدوخطقرمزدرست شده باشد
cross دورگه
cross حدوسط ممزوج
cross علامت ضربدر یاباضافه
cross چلیپا
cross خاج
cross صلیب
cross قلم کشیدن بروی
cross خط بطلان کشیدن بر
cross متقاطع
cross عرضی
cross پیوندی
cross قطع کردن متقاطع کردن
cross tell خبر دادن
to take the cross صلیب بدوش گرفتن
to cross self با گذاردن انگشت برپیشانی ودوطرف بدن نشان صلیب
cross tell پخش اخبار به طور عرضی توزیع اخبار دریک سطح فرماندهی
cross ضربه هوک پس از ضربه حریف
cross سانتر کردن
cross گذشتن
cross عبوردادن
cross مصادف شدن با
cross روبروشدن قطع کردن
cross دورگه کردن
cross پیوندزدن کج خلقی کردن
cross خلاف میل کسی رفتار کردن
cross تقاطع
cross عبور کردن
cross تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
cross حرکت سمتی
on the cross بطوراریب
cross علامت ضربدر در نقشه کشی
to be cross about something دلخور بودن از چیزی
cross (something) out <idiom> حذف کردن یاخط کشیدن روی چیزی
cross out قلم زدن
cross over همگذری
cross over درو از عقب
cross talk تداخل صداها در تلفن
cross thrust تراست ناخالص
cross linking اتصال عرضی
cross swords دست و پنجه نرم کردن
cross loading سر شکن کردن بارها
cross support نگهداشتن بدن بحالت صلیب
cross stroke فشار روی پا برای ازدیادسرعت یا چرخش
cross section سطح مقطع عرضی
cross loading تقسیم بارهای هواپیما
cross servicing خدمات جنبی یا جانبی خدمات چند جانبه
cross slide کشوی لغزنده عرضی
cross stay تقویت صلیبی
cross stay بست چلیپا
cross stitch بخیه دوزی بچپ وراست
cross talk القاء
cross-Channel عبور
cross talk تداخل صدا در اثرنزدیکی دو فرستنده
cross vault طاق چهاربخش
cross voting رای دادن دوطرف مخالف برای همدیگر
cross wall دیوار همبر
cross wall دیوار پلهای عرضی
cross level ترازعرضی تراز چرخ
cross weight وزن ناخالص
cross wind باد جانبی
cross wires سیمهای متقاطع
cross validation وارسی اعتبار
cross tree رابط عرضی دکلها
cross traverse تراورس عرضی
cross talk تداخل صحبت
cross talk تداخل صدا
cross line تار مو
cross tip پیچ گوشتی چهارسو چارشاخه
cross trail جاده عرضی
cross trail جاده سرتاسری عرضی در منطقه
cross level حباب تراز افقی
cross wise صلیب وار
cross section رویه برش
cross pointing ارایش طنابهای اطراف ناو یااستنچی
cross polinize بطورمصنوعی گرده افشانی کردن لقاح
cross pollinate بطورمصنوعی گرده افشانی کردن لقاح
cross pollination گرده افشانی از گلی بگل دیگر
cross products حاصلضرب ضربدری
cross purpose قصد مغایر
cross purpose قصد متقابل
cross question استنطاق
cross question بازجویی
cross roll نورد عرضی
cross question سئوال بطریق استنطاق
cross reaction سطح مقطع
cross refer از یک قسمت کتاب به قسمت دیگر ان مراجعه کردن مراجعه متقابل کردن
cross road چهارراه
cross road تقاطع جاده
cross road محل تقاطع دو جاده چهارراه
cross roads تقاطع با زاویه قایم چهارراه راست
cross plane رنده کردن
cross piece تیر عرضی
cross peaks پیکهای چلیپایی
cross section مقطع
cross section نیمرخ پهنا مقطع موثر
cross section نیمرخ عرضی
cross section سطح مقطع
cross section سطح مقطع موثر
cross section برش عرضی
cross section برش متقاطع نمونه یا حد وسط
cross section مقطع عرضی
cross loading مخلوط کردن بارها
cross magnetizing میدان مغناطیسی متقابل
cross member عضو ساختمانی برای اتصال دو ستون طولی هواپیما یاقطعات طولی دیگر
cross modulation مدولاسیون ناخواسته که ازیک کاریر به کاریر دیگر درهمان گیرنده تاثیر میگذارد
cross or pile شیر یا خط
cross over point نقطه همگذری
cross over point نقطه تقاطع مسیر رژه
cross over point نقطه الحاق مسیرها
cross roads همبر راست گوشه
cross stitches کوکضربدری
Celtic cross [چلیپا سنگی تاریخی سلتی]
cross-aisle [گوشواره عرضی کلیسا]
cross-banded [روکشی با تارهای عمود]
cross-beam تیر افقی
cross-bond آجرچینی فلمنگی
cross-brace بادبند چپ و راست
cross-doomed کلیسای گنبددار
cross-gable [سه گوشی کنار شیروانی عرضی]
Cross your heart! <idiom> راستگو باش ! [صادقانه بگو!]
double-cross <idiom> گول زدن
cross-Channel برقراریارتباطومسافرت از کانال
cross-purposes عدم تفاهم
She is cross eyed. چپ چشم است ( لوچ )
cross-church کلیسای صلیبی
To cross out . To strike off. خط زدن
at cross purposes <idiom> راه خطا واشتباه
cross a bridge before one comes to it <idiom> درمورد مشکلی قبل از حادثه فکرکردن
cross one's mind <idiom> فکرکردن
cross-in-square [کلیسای معمول در رم شرقی با چهار گوشه و میدان و چهار طاق گهواره ای]
cross-quarter [آرایش گل چهار برگی]
cross that bridge when you come to it <idiom> [به حل یک مشکل زمانی اقدام کن که لازم باشه و نه قبلش]
Don't be cross with me. از من دلخور نباش.
cross product ضرب خارجی [ریاضی]
cross product ضرب برداری [ریاضی]
Latin cross صلیب رومی
Lantern-cross صلیب سنگی
high cross [صلیب سنگی دوره آنگلوساکسون]
cross-rail اسکلت چوبی
cross-rib دنده ی قوس
cross-springer [دنده اریب در طاق]
cross-tree [رابط عرضی دکلها]
cross-vault طاق چهار بخش
cross-window [پنجره ای با جرز عمودی میان قسمت هایش به شکل صلیب]
cross-wing [بال های پیوسته در تالار خانه های قرون وسطایی]
dedication cross صلیب مقدس
cross rail نردهمیانی
cross wise چلیپایی ضربدری
pectoral cross چلیپایی روی سینه
pectoral cross صلیب سینه
roman cross حرکت صلیبی
sign of the cross علامت صلیب
soiuthern cross صلیب جنوب
soiuthern cross چهارستاره درخشان نیمکره جنوبی
southern cross crux
southern cross صلیب جنوبی
olympic cross صلیب المپیک
moto cross مسابقه موتورسیکلت رانی درمسیر خاکی محدود تپه و پیچ جاده و پرش در دو بخش 03یا 54 دقیقه
maltese cross صلیب
cross word جدول معمائی
cross word جدول لغز
cyclo cross مسابقه دوچرخه درمسیرهای شیبدار و ناهموار
geneva cross صلیب سرخ
greek cross صلیب یا چلیپای یونانی بدین شکل +
invention of the cross جشن یافتن صلیب
inverted cross بالانس صلیب
line cross تقاطع خط
southern cross چلیپا
swinging cross کوته مداری وزشی
criss-cross با ضربدر مشخص کردن
criss-cross چلیپایی کردن
criss-cross همبر کردن
criss-cross دارای نقش چلیپایی کردن
criss-cross بهطور متقاطع حرکت کردن
criss-cross کج
criss-cross یکوری
criss-cross به طور ضربدر
criss-cross برخورد
criss-cross سوتفاهم
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com