English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (8 milliseconds)
English Persian
cross-questioning بدقت جویاشدن از
cross-questioning استنطاق کردن
Other Matches
questioning استسفار
questioning tradition a of theauthenticity
questioning جرح حدیث
cross way=cross road چهارراه
cross پیوندزدن کج خلقی کردن
cross خلاف میل کسی رفتار کردن
cross روبروشدن قطع کردن
cross مصادف شدن با
cross عبوردادن
cross گذشتن
cross خط بطلان کشیدن بر
cross تقاطع
cross دورگه کردن
cross نادرستی
cross قلم کشیدن بروی
cross صلیب
cross خاج
cross چلیپا
cross حدوسط ممزوج
cross دورگه
cross اختلاف مرافعه
cross تقلب
cross عبور کردن
cross تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
to cross self با گذاردن انگشت برپیشانی ودوطرف بدن نشان صلیب
st.g's cross چلیپایی که ازدوخطقرمزدرست شده باشد
cross قطع کردن متقاطع کردن
on the cross بطوراریب
cross tell پخش اخبار به طور عرضی توزیع اخبار دریک سطح فرماندهی
cross tell خبر دادن
cross over درو از عقب
cross over همگذری
to take the cross صلیب بدوش گرفتن
cross حرکت سمتی
cross سانتر کردن
cross ضربه هوک پس از ضربه حریف
cross متقاطع
cross عرضی
cross پیوندی
cross out قلم زدن
cross علامت ضربدر یاباضافه
cross علامت ضربدر در نقشه کشی
to be cross about something دلخور بودن از چیزی
cross (something) out <idiom> حذف کردن یاخط کشیدن روی چیزی
cross stay تقویت صلیبی
cross stay بست چلیپا
cross slide کشوی لغزنده عرضی
cross servicing خدمات جنبی یا جانبی خدمات چند جانبه
cross stitch بخیه دوزی بچپ وراست
cross stroke فشار روی پا برای ازدیادسرعت یا چرخش
cross section سطح مقطع موثر
cross section سطح مقطع
cross section نیمرخ عرضی
cross section نیمرخ پهنا مقطع موثر
cross section مقطع
cross section رویه برش
cross section سطح مقطع عرضی
cross support نگهداشتن بدن بحالت صلیب
cross swords دست و پنجه نرم کردن
cross voting رای دادن دوطرف مخالف برای همدیگر
cross traverse تراورس عرضی
cross tree رابط عرضی دکلها
cross validation وارسی اعتبار
cross vault طاق چهاربخش
cross wall دیوار همبر
cross wall دیوار پلهای عرضی
southern cross چلیپا
cross trail جاده سرتاسری عرضی در منطقه
cross trail جاده عرضی
cross tip پیچ گوشتی چهارسو چارشاخه
cross talk تداخل صداها در تلفن
cross talk القاء
cross talk تداخل صدا در اثرنزدیکی دو فرستنده
cross talk تداخل صحبت
cross talk تداخل صدا
cross product ضرب خارجی [ریاضی]
cross thrust تراست ناخالص
cross weight وزن ناخالص
cross section برش عرضی
cross level ترازعرضی تراز چرخ
cross product ضرب برداری [ریاضی]
cross over point نقطه همگذری
cross over point نقطه تقاطع مسیر رژه
cross over point نقطه الحاق مسیرها
cross peaks پیکهای چلیپایی
cross level افقی کردن
cross or pile شیر یا خط
cross modulation مدولاسیون ناخواسته که ازیک کاریر به کاریر دیگر درهمان گیرنده تاثیر میگذارد
cross member عضو ساختمانی برای اتصال دو ستون طولی هواپیما یاقطعات طولی دیگر
cross level حباب تراز افقی
cross line تار مو
cross line بعلاوه داخل دوربین خط تار موی دوربین
cross linking اتصال عرضی
cross loading سر شکن کردن بارها
cross loading تقسیم بارهای هواپیما
cross loading مخلوط کردن بارها
cross magnetizing میدان مغناطیسی متقابل
cross piece تیر عرضی
cross plane رنده کردن
cross refer از یک قسمت کتاب به قسمت دیگر ان مراجعه کردن مراجعه متقابل کردن
cross road چهارراه
cross road تقاطع جاده
cross road محل تقاطع دو جاده چهارراه
cross roads تقاطع با زاویه قایم چهارراه راست
cross roads همبر راست گوشه
cross roll نورد عرضی
cross section مقطع عرضی
cross reaction سطح مقطع
cross question سئوال بطریق استنطاق
cross question بازجویی
cross pointing ارایش طنابهای اطراف ناو یااستنچی
cross polinize بطورمصنوعی گرده افشانی کردن لقاح
cross pollinate بطورمصنوعی گرده افشانی کردن لقاح
cross pollination گرده افشانی از گلی بگل دیگر
cross products حاصلضرب ضربدری
cross purpose قصد مغایر
cross purpose قصد متقابل
cross question استنطاق
cross section برش متقاطع نمونه یا حد وسط
criss-cross دارای نقش چلیپایی کردن
cross-wing [بال های پیوسته در تالار خانه های قرون وسطایی]
cross-window [پنجره ای با جرز عمودی میان قسمت هایش به شکل صلیب]
cross-vault طاق چهار بخش
cross-tree [رابط عرضی دکلها]
cross-springer [دنده اریب در طاق]
cross-rib دنده ی قوس
cross-rail اسکلت چوبی
cross-quarter [آرایش گل چهار برگی]
dedication cross صلیب مقدس
high cross [صلیب سنگی دوره آنگلوساکسون]
criss-cross بهطور متقاطع حرکت کردن
criss-cross کج
criss-cross یکوری
criss-cross به طور ضربدر
cross handle ضامنضربدری
cross rail نردهمیانی
Latin cross صلیب رومی
Lantern-cross صلیب سنگی
cross-in-square [کلیسای معمول در رم شرقی با چهار گوشه و میدان و چهار طاق گهواره ای]
cross-gable [سه گوشی کنار شیروانی عرضی]
cross-doomed کلیسای گنبددار
cross-church کلیسای صلیبی
cross a bridge before one comes to it <idiom> درمورد مشکلی قبل از حادثه فکرکردن
at cross purposes <idiom> راه خطا واشتباه
To cross out . To strike off. خط زدن
cross stitches کوکضربدری
cross-Channel عبور
She is cross eyed. چپ چشم است ( لوچ )
cross-purposes عدم تفاهم
cross one's mind <idiom> فکرکردن
double-cross <idiom> گول زدن
cross-brace بادبند چپ و راست
cross-bond آجرچینی فلمنگی
cross-beam تیر افقی
cross-banded [روکشی با تارهای عمود]
cross-aisle [گوشواره عرضی کلیسا]
Celtic cross [چلیپا سنگی تاریخی سلتی]
Cross your heart! <idiom> راستگو باش ! [صادقانه بگو!]
cross-Channel برقراریارتباطومسافرت از کانال
criss-cross همبر کردن
cross wind باد جانبی
line cross تقاطع خط
maltese cross صلیب
moto cross مسابقه موتورسیکلت رانی درمسیر خاکی محدود تپه و پیچ جاده و پرش در دو بخش 03یا 54 دقیقه
olympic cross صلیب المپیک
pectoral cross چلیپایی روی سینه
pectoral cross صلیب سینه
roman cross حرکت صلیبی
inverted cross بالانس صلیب
invention of the cross جشن یافتن صلیب
cross wires سیمهای متقاطع
cross wise صلیب وار
cross wise چلیپایی ضربدری
cross word جدول معمائی
cross word جدول لغز
cyclo cross مسابقه دوچرخه درمسیرهای شیبدار و ناهموار
geneva cross صلیب سرخ
greek cross صلیب یا چلیپای یونانی بدین شکل +
sign of the cross علامت صلیب
soiuthern cross صلیب جنوب
criss-cross پایی
criss-cross همبر
criss-cross امضای اشخاص بیسواد
criss-cross طرحچلیپایی
criss-cross سردرگمی
criss-cross سوتفاهم
criss-cross برخورد
criss-cross با ضربدر مشخص کردن
victoria cross صلیب ویکتوریا
trolley cross over صلیب ترن برقی
soiuthern cross چهارستاره درخشان نیمکره جنوبی
southern cross crux
southern cross صلیب جنوبی
Don't be cross with me. از من دلخور نباش.
swinging cross کوته مداری وزشی
to cross the styx مردن
to cross the arms دست بسینه گذاشتن
cross that bridge when you come to it <idiom> [به حل یک مشکل زمانی اقدام کن که لازم باشه و نه قبلش]
criss-cross چلیپایی کردن
cross country درسرتاسرمزرعه ورزشهای میدانی وصحرایی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com