Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (9 milliseconds)
English
Persian
crossing target
هدف متحرک
crossing target
هدفی که درسمت حرکت میکند هدف عبور کننده در مسیر رژه
crossing target
هدفهای متحرک عرضی
Other Matches
crossing
نقطه تقاطع
crossing out
قلم خوردگی
crossing
نقطه تلاقی دوراهی
crossing
محل تقاطع
crossing
رژه رونده
crossing the t
قطع کردن راه ستون دشمن
crossing
مسیررژه
crossing over
تبادل ژنی
crossing
هدف عبورکننده در مسیر رژه
crossing
گذرگاه
crossing
دوراهی
crossing
عبور
grade crossing
تقاطع شاهراه
forced crossing
عبور اجباری از رودخانه
flank crossing
عبوراز جناح دشمن
pedestrian crossing
گذرگاه پیاده
pedestrian crossing
گذرگاه پیادگان
grade crossing
تقاطع پیاده روها تقاطع راه اهن و جاده
grade crossing
تقاطع راه اهن
flank crossing
دور زدن جناح دشمن
crossing the line
عبور از خط استوا
crossing tower
برج تقاطع در کلیسا
crossing the line
عبور از استوا
crossing site
محل پایاب
crossing site
محل گذار
crossing site
محل عبور اجباری
crossing plane
سطح تقاطع
criss-crossing
امضای اشخاص بیسواد
crossing line
خط تقاطع
crossing area
منطقه گذار منطقه پایاب
crossing area
منطقه عبور
cattle crossing
گذرگاه چارپایان
cart crossing
گذرگاه ارابه
built up crossing
قطعه ریل متقاطع
deliberate crossing
عبور با فرصت از رودخانه
pelican crossing
دکمه ای که با زدن آن عبور و مرور قطع میشود
How long does the crossing take?
چه مدت این مسافرت دریایی طول می کشد؟
level crossing
گذرگاه همکف
wading crossing
عبور از پایاب
criss-crossing
همبر کردن
level crossing
محل تقاطع دو خط راه اهن
occupation crossing
پل محلی
occupation crossing
پل اختصاصی
criss-crossing
چلیپایی کردن
criss-crossing
با ضربدر مشخص کردن
criss-crossing
برخورد
criss-crossing
سوتفاهم
criss-crossing
سردرگمی
criss-crossing
همبر
criss-crossing
پایی
wading crossing
عبور از اب درقسمتهای قابل عبور
street crossing
تقاطع
street crossing
چهارراه
criss-crossing
طرحچلیپایی
level crossing
گذر همتراز
criss-crossing
بهطور متقاطع حرکت کردن
zebra crossing
خط عابر پیاده
double-crossing
نارو زدن
double-crossing
دورویی کردن خیانت کردن
crossing point
نقطه تلاقی
crossing point
محل برخورد دو خط
crossing point
نقطه تقاطع نقطه تلاقی
crossing points
نقطه تلاقی
crossing points
محل برخورد دو خط
crossing points
نقطه تقاطع نقطه تلاقی
ford crossing
تقاطع جاده با مجاری ابگذر
criss-crossing
به طور ضربدر
criss-crossing
یکوری
hasty crossing
عبور تعجیلی از رودخانه
criss-crossing
دارای نقش چلیپایی کردن
criss-crossing
کج
level crossing bell
زنگخطعبور
crossing barrier mechanism
قالبفلزی
level crossing sign
علامتخطعبور
heading crossing angle
زاویه بین سمت مسیرهواپیمای رهگیر و هواپیمای هدف در لحظه درگیری
on target
روی هدف
on target
بالای اماج زمان روی هدف
known target
هدف معلوم
target
هدف
target
هدف فرود هدف شمشیرباز
target
گل
target
سیبل
target
تخته هدف
target
نقطه برداشت یا قرائت
target
سپر
target
اماج
target
هدف مشخص
target
تیر نشانه
target
هدف گیری کردن
target
نشانگاه
target
نشان
target
حد و مرز
target
مدت زمانی که برنامه هدف اجرا میشود
target
سینه حریف
target
هدفی که می خواهید به آن برسید
target
کامپیوتری که نرم افزار روی آن اجرا میشود.
target
دیسکی که روی آن فایل کپی میشود
target
حالت پردازش محاورهای برای اجرای برنامه
target
برنامه هدف یا برنامه کامپیوتری به صورت کد هدف که توسط کامپایلر حفافت میشود
target
پنجرهای که متن یا گرافیک روی آن نمایش داده می شوند
target
زبانی که زبان از زبان اصلی به آن ترجمه خواهد شد
known target
هدف شناخته شده یا مشخص
target price
قیمت موردنظر
target price
قیمت مورد نظر
target materials
مواد و وسایل بردن هدفهاروی نقشه یا نشان دادن ومشخص کردن انها روی طرحها
target indications
عناصر هدف
target profit
سود مورد نظر
target profit
سود مطلوب
target program
برنامه مقصود
target program
برنامه هدف
target programm
برنامه هدف
target range
برد هدف
target indications
اطلاعات مربوط به هدف
target pattern
شکل هدف مسیر تک هواپیما به هدف
target pattern
شکل قرار گرفتن هدف
target list
لیست هدفها
target market
بازاری که سخت افزار یا نرم افزار مخصوصا برای ان طراحی شود
target of opportunity
هدف ناگهانی
target list
لیست اماجها
target language
زبان مقصود
target language
زبان هدف
target indicator
شاخص نشان دهنده هدف شاخص هدف
target of opportunity
هدف انی
target overlay
کالک اماج
target overlay
کالک هدفها
target range
مسافت هدف میدان تیر مشقی
target rifle
تفنگ مشقی
triplane target
هدف کش زیرابی
target point
تیر نوک تیز
target-oriented
<adj.>
هدف گرا
target-oriented
<adj.>
هدف دار
target-oriented
<adj.>
مقصد گرا
target areas
ناحیههدف
To hit the target.
بهدف خوردن
transient target
هدف موقت هدف درحال حرکتی که مدت کمی در میدان دید قرار می گیرد
transient target
هدف متحرک
time over target
زمان رسیدن روی هدف زمانی که هواپیما روی هدف می رسد
target rifle
تفنگ مخصوص تیراندازی به هدف
target round
یک دور تیراندازی با تیر وکمان
target routine
روال هدف
target selector
دوربین انتخاب هدف دوربینی که مخصوص انتخاب هدفها به وسیله توپ است
target system
سیستم هدفها
target system
سیستم هدفهای میدان تیر سری هدفهای مستقر در یک منطقه
thermal target
هوای گرم بالارونده برای بالون
time on target
زمان روی هدف
time on target
اتش زمان روی هدف
time on target
زره
soft target
هدفبدوندفاع
target grid
مختصات هدف
area target
هدف منطقهای
pinpoint target
هدف دقیق تعیین شده
planned target
هدف طرح ریزی شده
planned target
اماج طرح ریزی شده هدف پیش بینی شده
point target
هدف کوچک
point target
اماج نقطهای
record as target
اماج را ثبت کنید
record as target
ثبت کردن بعنوان هدف
record as target
ثبت اماج
scheduled target
اماج طبق برنامه
silhouette target
ادمک
silhouette target
هدف مصنوعی هیولای هدف
silhouette target
سایه هدف
sleeve target
هدف کش هوایی استوانهای برای تیراندازی ضد هوایی
strategic target
هدف مهم نظامی
target allocation
واگذاری هدف
pinpoint target
هدف نقطهای
opportunity target
هدفی که غیرمنتظره فاهر میشود
area target
اماج منطقهای
auxiliary target
هدف کمکی
auxiliary target
نقطه کمکی
demolition target
هدف تخریب
demolition target
منطقه تخریب منطقه در نظر گرفته شده برای تخریب
disappearing target
هدف ناپدید شونده
disappearing target
هدف غایب شونده هدف ناپایدار
phantom target
جعبه بازاوا
fleeting target
هدف متحرک و زودگذر هدفی که با سرعت حرکت میکند
fresh target
هدف جدید
off target hit
ضربه بی ارزش شمشیرباز
linear target
هدفهای خطی
linear target
هدفهای درخط
lost target
تیر خطا
opportunity target
هدف ناگهانی
target allocation
سهمیه بندی هدف
target angle
زاویه هدف
target folders
پوشههای پرونده هدف پوشه اطلاعات هدف
target date
زمان حمله به هدف یا تاریخ حمله به هدف
target description
خصوصیات هدف
target description
شرح مشخصات هدف
target description
شرح هدف
target designation
سیستن انتخاب هدف
target designation
روش انتخاب هدف
target discrimination
قدرت رادار برای درگیری باهدفهای مختلف یا تشخیص هدفهای مختلف
target disk
دیسک مقصود
target diving
شیرجه از ارتفاعات مختلف به روی اب بمنظور سنجش دقت
target dossiers
پرونده هدفها
target dossiers
پرونده اطلاعات جمع اوری شده درمورد هدفهای منطقه
target grid
شبکه هدف
target echo
علایم دریافتی از هدف یاپدیدار شده روی صفحه راداراز هدف
target computer
کامپیوتر هدف
target chart
نقشه هدفهای بمباران هوایی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com