Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 126 (7 milliseconds)
English	Persian
cutler feed	تغذیه کاتلر
Other Matches
cutler	کارد فروش
cutler	فروشنده الات برنده
sword cutler	شمشیرساز
wire cutler	سیم بر
to feed off	چاق کردن
feed	وسیلهای که در هر لحظه یک ورق وارد چاپگر میکند
feed	مکانیزم وارد کردن کاغذ درون چاپگر
feed	وسیلهای که کاغذ و نور را وارد ماشین میکند مثل چاپگر یا دستگاه فتوکپی
feed	وارد کردن کاغذ در ماشین یا اطلاعات در کامپیوتر
to be off ones feed	ازخوراک
to be off ones feed	افتادن
to be out at feed	درچرابودن
to feed off	پرواری کردن
feed	روش وارد کردن کاغذ به چاپگر. دندانه چرخ چاپگر به دندانه سوراخهای لبه کاغذ متصل میشود
feed	وسیلهای که ایستگاههای مختلف را وارد کامپیوتر میکند
feed	سوراخهای دندانه دار پانچ شده در امتداد لبه کاغذ
feed	پروردن چراندن
feed	خورد
feed	خوراندن تغذیه کردن
feed	خوراک دادن
feed	خوراک علوفه
feed	جلو بردن
feed	علیق
feed	خوراک
feed	خوردن
feed	خوراندن
feed	تغذیه کردن
feed	پاس به یاری که در موقعیت بهتری است
feed	درون گذاشت
feed	تغذیه گردن
feed	کاررساندن
feed	چرخ نوار که روی ماشین نصب میشود
pin feed	تغذیه ممتد کاغذ
pin feed	قرقرهای
sprocket feed	محل نگهداری کاغذ که چاپگر کاغذ را باچرخ دندانه دار در سوراخهای مقدار لبه هر کاغذ می چرخاند
stall feed	پرواری کردن
stall feed	در طویله برای پروار شدن نگهداشتن
pin feed	خورد سنجاقی
parallel feed	خورد موازی
friction feed	تغذیه کاغذ توسط گیر دادن یک ورقه کاغذ میان دو غلطک تغذیه کاغذ تک
line feed	تعویض خط
line feed	تعویض سطر
line feed	تغذیه خط
line feed	گذرخط
magazine feed	تغذیه مخزن
main feed	تغذیه اصلی
make up feed	اب مصرفی دیگ بخار ناو
paper feed	خورش کاغذی
friction feed	مکانیزم چاپگر که در آن کاغذ با قرار دادن آن بین دوچرخ حرکت میکند
force-feed	واخوراندن
chicken feed <idiom>	یه لقمه بخور ونمیر ،پول بسیارکم
bottle-feed	بچهایکهشیرخشکرابهشیرمادرشترجیحمیدهد
jackpot feed	لولهتغذیهمحتوایپول
feed tube	مجرایعبورغذا
feed table	صفحهعلوفه
feed pin	سوزنتغذیه
feed lever	اهرم دندانهچرخ
feed dog	دندهزیرین
force-feed	به زور به خورد کسی دادن
force-feed	به زور خوراندن
breast-feed	با پستان شیردادن
breast-feed	شیر پستان دادن
spoon-feed <idiom>	ساده کردن چیزی برای کسی
tractor feed	تغذیه کاغذ پیوسته
tractor feed	روش وارد کردن کاغذ در چاپگر که سوراخهای لبه کاغذ در دندانههای چاپگر قرار می گیرند تا کاغذ به جلو برود
to feed oneself	غذاخوردن
to feed ones eyes	چشم چرانی کردن
feed someone a line <idiom>	فریب دادن
card feed	خورد کارت
feed back	فیدبک
feed belt	نوار خوراک دهنده
feed door	دری که ازان سوخت درکوره میریزند
feed heater	دستگاه صرفه جویی درحرارت
feed hole	سوراخ پیش بر
feed holes	سوراخهای پیشبر
feed hopper	ناودان پیش بری
chicken feed	مبلغ ناچیز
chicken feed	غذای جوجه
feed back	اخذ اطلاعات ومقایسه ان با استاندارد
cross feed	خورد متقابل
cross feed	تغذیه عرضی
spoon-feed	باقاشق غذا دادن
face down feed	خورد رو به پایین
face up feed	خورد رو به بالا
feed back	بازخور
feed back	بکارگیری اطلاعات حاصله
feed mechanism	مکانیزم تغذیه
feed pipe	لوله تغذیه
feed pitch	گام پیش بری
feed track	شیار پیشبری
feed back	بازخورد
feed tank	مخزن سوخت
feed tank	مخزن اب
feed stock	مواد اولیه
feed roller	غلتک پیش بر
form feed	خورش ورقه
form feed	تغذیه کاغذ
spoon feed	باقاشق غذا دادن
feed belt	نوارتغذیه فشنگ نوار مهمات
feed pump	پمپ سوخت رسانی
feed pump	پمپ تغذیه
feed reel	حلقه خوراننده
feed stock	مواد اولیه که جهت تولید به کارخانه وارد میشود
feed water	اب رسیده به دیگ بخار ناو
support [nourish, feed]	خوراک دادن
paper feed key	کلیدتغذیهکاغذ
support [nourish, feed]	تغذیه کردن
support [nourish, feed]	غذا دادن
axial feed method	روش تغذیه محوری
for peanuts [and for chicken feed] <idiom>	چندرغاز [رایگان] [مفت] [مزد خیلی کم برای انجام کاری]
paper feed channel	کانالتغذیهکاغذ
oil feed pipe	لولهتغذیهروغن
dial feed press	پرس میزی گردان
force feed oiler	روغندان فشاری
sight feed lubricator	روغندان
petrol feed pump	پمپ تغذیه بنزین
power feed cable	کابل تغذیه برق
power feed cable	کابل برق رسانی
line feed character	دخشه تعویض پذیر
tractor feed mechanism	مکانیسم تغذیه تراکتوری
tractor feed printer	چاپگر تغذیه شده تراکتوری
dial feed press	پرس رولور
form feed character	کاراکتر تغذیه فرم
He has a family of six to. support . he has six mouths to feed.	شش سر نانخور دارد ( تحت تکلف )
force feed circulation oiling	روغنکاری گردشی تحت فشار

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com