Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
damp land pit curing
نگهداری رطوبت بتن برای نمونههای ازمایشی درازمایشگاه
Other Matches
curing
عمل اوردن بتن
curing
پروسهای که درطی ان بیشترلاستیکهای مصنوعی پلاستیکها و سوختهای جامدتغییر شکل داده و به ترکیباتی با وزن مولکولی بیشتر تبدیل میشوند
curing
پروراندن
membrane curing
گیرش پوستهای
membrane curing
نگهداری غشایی بتن
medium curing
قیرهای محلول کندگیر
curing time
مدت زمان پخت الیاف در رنگرزی
curing membrane
پوسته نگهبان
curing compound
مایه عمل اورنده
slow curing
قیرهای محلول دیرگیر
rapid curing
قیرهای محلول زودگیر
steam curing
عمل اوردن بتن با بخار
curing agent
سختگر
moist curing
نگهداری مرطوب بتن
curing vessel
فرف سخت گردانی
curing oven
کوره سخت گردانی
fog curing room
اطاق نمداری که نمونههای بتن ازمایشی را در ان نگهداری میکنند
rapid curing cutback
قیر مایع زودگیر
slow curing cutback
قیر مایع دیرگیر
damp
نم کردن
damp
نمدار
damp
استهلاک
damp
مستهلک کردن
damp
خیس کردن مرطوب کردن
damp
کاهش
damp
دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
damp
رطوبت
damp
نم
damp course
عایقرطوبتی-ایزوله
damp
خفه کردن
damp
میرا شدن
damp proof course=
لایه نمگیر
damp proof
نمبند
damp proof
نمگیر
choke damp
دم :هوای ته چاه یاکان
rising damp
نفوذآببداخلساختمان
damp-proof course
عایقرطوبتی-ایزوله
damp room
اطاق نمناک
damp proof course=
لایه نمبند
fire damp
خفگی اتش
death damp
عرق مرگ
fire damp
خفه کردن اتش
damp proof membrane
پوسته نمبند
To damp someones ardour.
دماغ کسی راسوزاندن (خیط کردن )
land n
قوم مردم
never-never land
رویایی
land n
کشور
land n
دیار
land n
سرزمین
land n
خاک
land n
خشکی
land n
ملت
land n
ملک
land n
خطه
land vi
بخشکی امدن
land n
زمین
never-never land
غیر واقعی
never-never land
تخیلی
land vi
پائین امدن
land vi
بزمین رسیدن
land
زمین
land
فرودامدن
land
سطح داخلی لوله بین خانهای تفنگ
land
فرود
land
سطح
land
به گل نشستن کشتی
land
زمین پیاده شدن برجستگی بین خانها
land
سرزمین
land
بزمین نشستن
land
رسیدن
land
به خشکی امدن پیاده شدن
land
سرزمین دیار
land
خاک
land
خشکی
land
ملک
land
سرزمین عرصه
land vi
فرود امدن
land vi
پیاده شدن رسیدن
land
به زمین نشستن
land
درست به هدف
land
ارض
land
پشت
land
سطح کوچک صاف
mother land
وطن
mother land
سرزمین مادری
margin land
حد نهایی بازده زمین
low land
پستی زمین
land's end
دماغهای که در دورترین قسمت باختر انگلستان واقع است
native land
وطن
native land
میهن
land tail
باقیمانده زمینی یکان
land tag
مجلس قانون گذاری پروس لاندتاک
no man's land
زمین بلاصاحب و غیر مسکون باریکه زمین حد فاصل بین نیروی متخاصم و نیروی خودی
mother land
میهن
land tie
تیر یا جرزی که قسمتی ازدیوار را بزمین اتصال میدهد
land tenure
اجاره داری زمین
land tax
خراج
marsh land
زمین ماندابی
land tail
بنه زمینی
low land
زمین پست
land tax
مالیات زمین
level land
زمین مسطح
land tax
مالیات ارضی
margin land
حالتی که بازده زمین فقط جبران پرداخت هزینه ها واستهلاکات را بکند
land tax
مالیات بر زمین
marsh land
زمین شوره زار
no man's land
سرزمین بی صاحب
fluted land
سطحمسطحمته
land masses
خشکسار
land masses
کشخر
land masses
قاره
land masses
اقلیم
land masses
سرزمین بزرگ
land mass
خشکسار
land mass
کشخر
common land
مکانعمومی
dry land
خشکی
land registry
دفترنگهداریاطلاعاتمخصوصبهیکمنطقه
to cultivate land
زمین را کشت کردن
to work the land
زمین را زراعت کردن
land on one's feet
<idiom>
با موفقیت برشرایط سخت پیروزشدن
Who owns this land ?
این زمین مال کیست ؟
To be in the land of the living .
درقید حیات بودن
I'll need a plot of land .
یک قطعه زمین لازم دارم
Land-Rover
وسیلهنقلیهمورداستفادهدرزمینهایزبر
land mass
قاره
land mass
اقلیم
tenementary land
زمین اجاری
table land
زمین هموار
switzer land
سویس
survey land
نقشه برداری زمین
submarginal land
زمین مطلقا" بی حاصل زمینی که چنان بی حاصل باشد که مخارج سرمایه گذاری و کارگر را نتواندجبران کند
scrub land
زمین بایر
registered land
زمین ثبت شده
plough land
مقداری زمین که با هشت گاومیتوانستند در یک سال شخم بزنند
the lie of the land
وضع یا کیفیت طبیعی زمین وضع
the lie of the land
چگونگی اوضاع مهثب
the promised land
ارض موعود
land mass
سرزمین بزرگ
wild land
صحرا بیابان
wild land
زمین بایر و لم یزرع
waste land
زمین موات
waste land
اراضی موات
unutilized land
اراضی موات
to sight land
دیدن منظره
to clear land
زمین راصاف کردن
no man's land
سرزمین میان دو کشور که متعلق به هیچ یک از ان دو نباشد
land forming
شکل دادن زمین
land breeze
باد ساحلی
land breeze
باد خشکی
land reform
اصلاحات ارضی
land bank
بانکی که زمین را در برابر پول گرو بر میدارد
land alide
لغزش زمین
land agent
دلال معاملات ملکی
immeasureable land
سرزمین بیکران
land capacity
کاراوری زمین
land carriage
بار کشی زمینی
land carriage
حمل و نقل خشکی
land forces
نیروی زمینی
land forces
قوای بری
land distribution
توزیع اراضی
land development
احیای اراضی
land crab n
خرچنگی که در زمین زندگی میکند ولی در دریا تخم می ریزد
hour land
عقربه ساعت شمار
land combat
نبرد در ساحل
land combat
نبرد زمینی
high land
زمین کوهستانی
head land
پرتگاه
no-man's land
منطقه بین خط سرویس و خط پایانی
conservation of land
حفظ اراضی
collective land
زمین مشاع
collctive land
زمین مشاع
cloud land
عالم خیال یافرض
certificate of land
قباله زمین
barren land
زمین لم یزرع
center land
خط میانی
crown land
خالصه
cultivated land
زمین محیات
cultivated land
اراضی محیات
head land
دماغه
fertile land
سرزمین حاصلخیز
fertile land
سرزمین بارور
f.soil or land
خاک یازمین حاصلخیز
dream land
عالم خواب و رویا
crash land
سقوط کردن هواپیما
land reforms
اصلاحات ارضی
border land
زمین مرزی
land swell
خیزاب یا غلت اب نزدیک کرانه
land register
ثبت املاک
land reclamation
عمران زمین
land reclamation
ابادانی زمین
land poor
زمین دار بی پول
land poor
دارای اراضی بی حاصل وکم فایده
land policy
سیاست اقتصادی مربوط به زمین
land plaster
صخره گچی فریفی که بعنوان کود برای اصلاح خاک بکار میرود
land plaster
گج
land force n
نیروی زمینی
land restoration
بازسازی زمین
land scaping
محوطه سازی و ایجاد فضای سبز
land surveyor
نقشه بردار
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com