Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 134 (7 milliseconds)
English
Persian
dark burn
خستگی
Other Matches
to burn out
خاموش شدن
burn out
تمام شدن سوخت به طور غیرمنتظره خاتمه سوزش زمان خاتمه سوزش سوختن
burn off
خسته کردن رقیب باگرفتن سرعت اولیه دوچرخه
burn in
فرایندازمایش مدارها و مولفههای الکتریکی از طریق قراردادن انها در دمای زیاد یک کوره
burn in
ازمایش روشن
burn in
نوشتن داده در یک قطعه PROM
burn in
علامت گذاری یک صفحه تلویزیونی یا مانیتور پس از نمایش یک تصویر درخشان برای مدت طولانی
burn in
حرارت دادن واکس برای مالیدن به کف اسکی
to burn
ته گرفتن
[غذا]
to burn up
سوزاندن و از میان بردن
burn up
<idiom>
کاملا سوختن (معمولا برای چیزهایی غیرازساختمان)
burn down
<idiom>
کاملا سوختن (معمولابرای ساختمان استفاده میشود)
to burn away
سوختن و تمام شدن
to burn into
خوب داغ کردن
to burn into
نشان گودگذاشتن
to burn out
سوختن
burn in
سوختن
burn
اثر سوختگی
burn
امتیاز گرفتن از حریف
burn
کسب امتیاز برداشتن غیرمجاز سنگ یا مانع دیگر از مسیر
burn
کارکردن موتور راکت طبق برنامه
burn
دراتش شهوت سوختن
burn
سوزش موادمنفجره
burn
برنامه نویسی PROM با داده
burn
سوختن مشتعل شدن
burn
سوزاندن
burn
سوختن
burn
اتش زدن
burn out
گرمای زیادی یا استفاده نادرست که باعث میشود یک مدار الکترونیک یا وسیله متوقف شود
It's too dark.
آن خیلی تاریک است.
dark
<adj.>
رنگ تیره
dark
تیره کردن تاریک کردن
It is getting dark.
هواتاریک می شود
It is getting dark .
هوادارد تاریک می شود
at dark
درشب
in the dark
<idiom>
هیچ اطلاعی از چیزی نداشتن
one in the dark
میلهای که پشت میله دیگربماند و دیده نشود
to keep dark
پنهان ماندن
at dark
هنگام شب
in the dark
در رهگیری هوایی یعنی درصفحه رادار من مشهودنیست
dark
تاریک
dark
<adj.>
تیره
ion burn
یون سوخت
slash and burn
ببرو بسوز
slash and burn
بریدن و سوزاندن گیاهان جنگلی
to burn the midnighoil
شب نشینی کردن
to burn ones fingers
ازدخالت یاتندی درکاربدی دیدن
to burn down ar low
اهسته ترسوختن
to burn blue
شعله یا نور ابی دادن
to burn a hole
سوراخ کردن
to burn a hole
سوزاندن
sun burn
سوختگی ازافتاب
sun burn
افتاب زدگی
second degree burn
سوختگی درجه دوم
my ears burn
گویی کسی از من سخن می گوید
burn one's bridges behind one
<idiom>
پلهای پشت سرش راخراب کردن
have money to burn
<idiom>
پول از پارو بالا رفتن
have money to burn
<idiom>
بی پروا خرج کردن
burn through range
مسافتی که رادار در ان میتواند هدفها را کشف کند
burn variation
واریاسیون برن در دفاع فرانسوی
burn notice
علامت رمز برای نشان دادن اینکه یک نفر یا گروهی ازافراد قابل اعتماد نیستند
to burn rubber
بوکس و باد کردن چرخ
flash burn
سوختگی حاصله از برق ترکش اتمی
to burn the food
بگذارند غذا ته بگیرد
to burn down or low
اهسته ترسوختن
money to burn
<idiom>
بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
dark glasses
عینک آفتابی
A shot in the dark
تیری درتاریکی
We lost our way in the dark.
راهمان راتوی تاریکی گه کردیم
dark horse
<idiom>
کاندیدی که به سختی مردم بشناسندش
dark beige
رنگ کرم یا بژ تیره
dark brown
رنگ قهوه ای تیره
dark grey
رنگ خاکستری تیره
Try to be home before dark.
سعی کن قبل از تاریک شدن بیایی منزل
shot in the dark
<idiom>
تیری درتاریکی
dark secret
راز نهان
dark grey
رنگ موشی
dark horse
آب زیر کاه
dark horse
مرموز
whistle in the dark
<idiom>
سعی درفراموش کردن ترس
dark horses
برنده غیرمترقبه
dark age
دورهایکههمراهبافقدانفرهنگو پیشرفتهمراهباشد
dark horse
تودار
dark horse
برنده غیرمترقبه
dark hued
سیه فام
dark hued
تیره رنگ
dark green
سبزسیر
dark fiber
فیبر نوری که سیگنالی ندارد. مربوط به کابل فیبرنوری که نصب شده است ولی هنوز استفاده نشده است
dark current
جریان تاریک
dark coloured
سیاه رنگ
dark bulb
نوعی لامپ اشعه کاتدی که هنگام خاموش بودن سیاه بنظر می رسد و به تصاویرویدئویی وضوح خوبی میدهد
dark blue
سرمه ای
dark blue
ابی سیر
dark adaptation
تطبیق با تاریکی
dark adaptation
عادت کردن به تاریکی
dark adaptation
انطباق با تاریکی
Dark Ages
ادوارتاریک
the dark continent
افریقا
the dark ages
قرون وسطی
dark lines
خطوط تاریک
dark room
تاریکخانه عکاسی
pitch dark
قیرگون
pitch dark
سیاه
dark fibre
فیبر نوری که سیگنالی ندارد. مربوط به کابل فیبرنوری که نصب شده است ولی هنوز استفاده نشده است
pitch dark
تاریک
to grow dark
تاریک شدن
dark room
اتلیه
to burn the midnight oil
در شب ریاضت کشیدن
to burn the midnight oil
دود چراغ خوردن
Be careful not to burn the meat .
مواظب باش گوشت رانسوزانی
burn the midnight oil
<idiom>
[زحمت زیاد کشیدن]
burn a hole in one's pocket
<idiom>
پولی که تومیخواهی سریعا خرج کنی
to burn the midnight oil
شب نشینی کردن
burn the candle at both ends
<idiom>
یکسره کارمیکند
burn the midnight oil
<idiom>
تا دیر وقت درس خواندن
hittorf dark space
فضای تاریک هیتورف
cathode dark space
فضای تاریک کاتد
I bumped into the table in the dark.
تو تاریکی خوردم به میز
aston dark space
فضای تاریک استن
anode dark space
فضای تاریک اند
dark trace screen
صفحه تصویر تاریک
dark line spectrum
طیف خطوط تاریک
crookes dark space
فضای تاریک کاتد
crookes dark space
فضای تاریک هیتورف
Some children are afraid of the dark.
بعضی بچه ها از تاریکی می ترسند.
In the dark corner of the room .
در گوشه تاریک اطاق
faraday dark space
فضای تاریک فارادی
electrode dark current
جریان تاریک
dark trace tube
لامپ تصویر تاریک
I am in the dark. Iam not in the picture.
من در جریان نیستم
hittorf dark space
فضای تاریک کاتد
It is not a pottage so hot as to burn the mouth .
<proverb>
آش دهن سوزى نسیت .
Wet and dry burn togrther .
<proverb>
تر و خشک با هم مى سوزد .
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com