English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 107 (7 milliseconds)
English Persian
dark fibre فیبر نوری که سیگنالی ندارد. مربوط به کابل فیبرنوری که نصب شده است ولی هنوز استفاده نشده است
Other Matches
fibre رشته
every fibre of him تاروپودش
fibre رشته بسیار باریک شیشهای یا پلاستیکی که داده را به صورت سیگنالهای نوری منتقل میکند
fibre که برای ارسال سیگنال نوری روی سافت طولانی استفاده میشود. این نوع فیبر پهنای باند تا حد گیگا بیت در ثانیه دارد و برای شبکههای تلفنی با سافت طولانی استفاده میشود
fibre فیبر نوری با قط ر بسیار کم
fibre نوعی اتصال که برای اتصال دو کابل فیبر نوری بهم به کار می رود
fibre لیف
fibre تار
fibre نخ
fibre بافت لیف
fibre فیبر
fibre رشته علفی
glass fibre فایبرگلاس
fibre over Etherenet گونه پیشرفته استاندارد پرآکل شبکه اینترنت که اجازه ارسال داده به صورت مگا بیت در ثانیه
fibre board فیبر تخته
fibre ribbon ریبون مخصوص ساخته شده برای چاپگر
vulcanized fibre فیبر وولکانیده
muscle fibre رشتهماهیچهای
fibre optic فیبرنوری
of a coarse fibre نخ درشت
fibre over Etherenet میدهد
fibre rope طناب الیافی
fibre optics لایه شیشهای یا پلاستیکی نازک که قادر به ارسال سیگنالهای نوری است . سیگنال نوری یا لیزری برای نمایش داده ارسالی تقسیم میشود
of a coarse fibre ناهنجار
of a coarse fibre درشت بافت زمخت
optic fibre فیبر نوری
neutral fibre تار خنثی
nerve fibre تار عصبی
moral fibre اطمینانازصحتکاری
fibre optics انتقال دهنده نوار نازکی ازنور
fibre optics وسیله تفکیک ستون نوربه رشتههای نازک
fibre optics لایههای مناسب شیشهای یا پلاستیکی محافظت شده برای ارسال سیگنالهای نوری که داده سریع منتقل می کنند
fibre optic cable کابل فیبر نوری
man made fibre rope طناب نایلونی
fibre distributed data interface استاندارد ANSI پیشرفته برای شبکههای سریع که از کابل فیبر نوری استفاده میکند و نرخ ارسال دده مگابایت در ثانیه است
fibre distributed data interface II استاندارد ANSI پیشرفته برای شبکههای سریع که از کابل فیبر نوری استفاده میکند و نرخ ارسال داده مگابایت در ثانیه است . ولی میتواند بخشی از پهنای باند را به کانال آنالوگ کیلو بیت در ثانیه برای داده صوتی یا تصویری اختصاص دهد
in the dark در رهگیری هوایی یعنی درصفحه رادار من مشهودنیست
to keep dark پنهان ماندن
It is getting dark. هواتاریک می شود
dark تاریک
dark <adj.> تیره
dark تیره کردن تاریک کردن
at dark درشب
at dark هنگام شب
dark <adj.> رنگ تیره
It's too dark. آن خیلی تاریک است.
in the dark <idiom> هیچ اطلاعی از چیزی نداشتن
It is getting dark . هوادارد تاریک می شود
one in the dark میلهای که پشت میله دیگربماند و دیده نشود
to grow dark تاریک شدن
dark secret راز نهان
dark beige رنگ کرم یا بژ تیره
dark brown رنگ قهوه ای تیره
dark grey رنگ خاکستری تیره
A shot in the dark تیری درتاریکی
Try to be home before dark. سعی کن قبل از تاریک شدن بیایی منزل
dark grey رنگ موشی
We lost our way in the dark. راهمان راتوی تاریکی گه کردیم
dark horse آب زیر کاه
dark horse مرموز
pitch dark سیاه
whistle in the dark <idiom> سعی درفراموش کردن ترس
dark horse <idiom> کاندیدی که به سختی مردم بشناسندش
pitch dark تاریک
dark age دورهایکههمراهبافقدانفرهنگو پیشرفتهمراهباشد
dark horse تودار
dark glasses عینک آفتابی
pitch dark قیرگون
Dark Ages ادوارتاریک
dark coloured سیاه رنگ
the dark continent افریقا
dark burn خستگی
dark bulb نوعی لامپ اشعه کاتدی که هنگام خاموش بودن سیاه بنظر می رسد و به تصاویرویدئویی وضوح خوبی میدهد
dark blue سرمه ای
dark blue ابی سیر
dark adaptation تطبیق با تاریکی
dark adaptation عادت کردن به تاریکی
dark adaptation انطباق با تاریکی
dark current جریان تاریک
dark fiber فیبر نوری که سیگنالی ندارد. مربوط به کابل فیبرنوری که نصب شده است ولی هنوز استفاده نشده است
dark green سبزسیر
dark room اتلیه
dark horse برنده غیرمترقبه
dark room تاریکخانه عکاسی
dark lines خطوط تاریک
the dark ages قرون وسطی
shot in the dark <idiom> تیری درتاریکی
dark hued سیه فام
dark hued تیره رنگ
dark horses برنده غیرمترقبه
crookes dark space فضای تاریک کاتد
cathode dark space فضای تاریک کاتد
aston dark space فضای تاریک استن
anode dark space فضای تاریک اند
crookes dark space فضای تاریک هیتورف
hittorf dark space فضای تاریک کاتد
hittorf dark space فضای تاریک هیتورف
dark trace tube لامپ تصویر تاریک
dark trace screen صفحه تصویر تاریک
dark line spectrum طیف خطوط تاریک
In the dark corner of the room . در گوشه تاریک اطاق
Some children are afraid of the dark. بعضی بچه ها از تاریکی می ترسند.
I am in the dark. Iam not in the picture. من در جریان نیستم
I bumped into the table in the dark. تو تاریکی خوردم به میز
faraday dark space فضای تاریک فارادی
electrode dark current جریان تاریک
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com