English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (8 milliseconds)
English Persian
data terminal equipment تجهیزات ترمینال داده
Other Matches
data communications equipment تجهیزات ارتباطات داده ها
data terminal ترمینال داده
data terminal ready امادگی ترمینال داده
equipment دستگاه
equipment تجهیزات جنگی وسایل الات و ابزار
equipment ساز و برگ
equipment اثاثیه
equipment اثاثه
equipment تجهیز
equipment خطای سخت افزاری و نه نرم افزاری
equipment ساز وبرگ
equipment تجهیزات
equipment وسایل مورد نیاز برای کار در یک کارخانه یا شرکت
equipment لوازم
mechanical equipment تجهیزات مکانیکی
equipment bag ساک دستی بازیگر
x ray equipment تجهیزات اشعه رونتگن
equipment bay محفظه یا جعبهای که تجهیزات الکترونیکی در ان نصب میشود
equipment compatibility همسازی تجهیزاتی
equipment logbook دفتر تجهیزات
equipment logbook دفترچه خدمتی تجهیزات
auxiliary equipment تجهیزات کمکی
machine equipment تجهیزات ماشین
auxiliary equipment تجهیزات جانبی
camping equipment لوازم مخصوصاردو
auxiliary equipment وسائل کمکی
electric equipment تجهیزات الکتریکی
auxiliary equipment وسایل کمکی
equipment rack پایهوسایل
equipment lock قفلتجهیزات
equipment compartment کوپهتجهیزات
equipment reserve ذخیره تجهیزاتی
extra equipment تجهیزات اضافی
ancillary equipment وسیلهای که کاری را ساده تر میکند ولی واقعا نیاز نیست
ancillary equipment equipment peripheral
ancillary equipment وسیله جانبی
ancillary equipment تجهیزات جانبی
ancillary equipment تجهیزات پیرامونی
transfer equipment تجهیزات
authentication equipment وسایل تعیین معرف
two way telephone equipment تجهیزات مکالمه متقابل تاسیسات مکالمه تلفنی
accessory equipment وسایل یدکی
accessory equipment تجهیزات یدکی
handling equipment تجهیزات بار
test equipment دستگاه ازمایش لامپ
test equipment وسایل ازمایش
honing equipment تجهیزات سنگ زنی
garage equipment تجهیزات گاراژ
ventilating equipment تجهیزات تهویه
extra equipment متعلقات ویژه
ancillary equipment تجهیزات اضافی
equipment failure خرابی تجهیزاتی
control equipment ابزار نظارت
check out equipment وسایل بازدید محل
radar equipment تجهیزات رادار
control equipment ابزار وارسی ابزار پایش
cryptoancillary equipment وسایل و تجهیزات رمز وسایل تامین ارسال رمز
sonic equipment وسایل اوازی
protective equipment تجهیزات حفافتی
sampling equipment دستگاه نمونه گیر
sonic equipment وسایل اوایی
standby equipment تجهیزات جانشینی
telephone equipment تجهیزات تلفن
deadlined equipment لوازم و تجهیزات از کار افتاده
telephone equipment دستگاه تلفن
technical equipment تجهیزات فنی
auxiliary equipment وسایل یدکی
pool equipment وسایل تعمیرگاه
output equipment تجهیزات خروجی
pool equipment وسایل پارک موتوری
check out equipment وسایل ازمایشگاهی
authentication equipment وسایل تعیین نشانی
nitriting equipment تجهیزات ازت دهی
peripheral equipment تجهیزات جنبی
table of equipment جدول ساز و برگ
t parameter equipment circuit مدار معادل به صورت " T "
producer durable equipment تجهیزات با دوام تولیدی
oil reclamation equipment تجهیزات احیا روغن
mold making equipment تجهیزات قالب سازی
mobile lubricating equipment تجهیزات روغنکاری متحرک
precision measuring equipment تجهیزات سنجش دقیق
original equipment manufacturer سازنده تجهیزات اصلی
original equipment manufacturer شرکتی که قط عاتی ایجاد میکند با استفاده از قط عات ابتدایی سایر تولیدکنندگان و محصول را برای برنامه خاصی طراحی میکند
concrete vibrating equipment ویبراتور بتن
peripheral equipment operator متصدی تجهیزات جانبی
induction melting equipment تجهیزات ذوب القائی
image conversion equipment دستگاه مبدل تصویر
core blowing equipment تجهیزات دمیدن هسته
automobile radio equipment رادیوی اتومبیل
crushing and grinding equipment دستگاههای خرد کننده
paint spraying equipment تجهیزات رنگ پاشی
mobile equipment pool بنه متحرک افزارهای ویژه درسطح گروهان و گردان ودسته
fired process equipment دستگاه خشک کن شعلهای
ground airport equipment تجهیزاتزمینیهواپیما
dust collection equipment وسایل گردگیری
technical equipment compartment قسمتوسایلتخصصی
digital equipment corporation سازنده انواع سیستمهای مینی کامپیوتر
I expended all my capital on equipment. تمام سرمایه ام راصرف خرید لوازم کردم
airborne intercept equipment وسایل استراق سمع هوابرد
aircraft mission equipment وسایل لازم برای انجام ماموریت هواپیما
aircraft role equipment تجهیزات لازم برای انجام ماموریت هواپیما
heat treating equipment تاسیسات عملیات حرارتی
error of measuring equipment خطای وسیله اندازه گیری [ریاضی]
emergency brake equipment تجهیزات ترمز اضطراری
aviation life support equipment وسایل حفظ جان مسافرین درپرواز سینه بند نجات
heating/air conditioning equipment تهویه
table of organization and equipment (toe جدول سازمان و تجهیزات
high tension bridge equipment دستگاه ازمایش فشار قوی
heating/air conditioning equipment وسائلگرمادهی
high frequency heating equipment تاسیسات حرارتی فرکانس بالا
terminal اخری
terminal محل پیاده وسوار کردن بارها
terminal پایانه
terminal نقطهای در شبکه که پیام ارسال یا دریافت میشود
terminal محل اتصال پیچ اتصال
terminal کلم
terminal سکوی نظامی بارانداز نظامی انتهایی نهایی
terminal ترمینال
terminal نهائی
terminal واقع در نوک پایان
ro terminal ترمینال- RO
terminal نهایی
terminal انتهایی
terminal انتها
terminal پایانه پایانی
terminal اخر خط راه اهن یا هواپیما
terminal انتهائی
terminal پایانی
terminal نقطه اتصال الکتریکی
terminal وسیلهای که معمولاگ از صفحه نمایش و صفحه کلید تشکیل شده است که امکان ورود و نمایش اطلاعات به صورت line-Dnبا سیستم کامپیوتر اصلی میدهد.
terminal قطب مدار
tv terminal ترمینال تلویزیونی
terminal خرابی که قابل تعمیر نیست
remote terminal ترمینال دوردست
generator terminal ترمینالهای ژنراتور
dumb terminal ترمینال گنگ
four terminal network شبکه چهار قطبی
reset terminal پایانه بازنشانی
remote terminal پایانه راه دور
remote terminal ترمینال راه دور
smart terminal پایانه هوشیار
dumb terminal وسیله جانبی که فقط میتواند داده را از یک کامپیوتر دریافت کند ولی نمیتواند آن را پردازش کند
graphics terminal ترمینال گرافیکی
display terminal ترمینال نمایش
display terminal پایانه نمایشگر
grid terminal ترمینال شبکه
dial up terminal ترمینال شماره گیری
grid terminal اتصال شبکه
smart terminal ترمینال هوشمند
input terminal ترمینال ورودی
filament terminal ترمینال فیلامان
negative terminal پایانه منفی
negative terminal قطب مدار منفی
local terminal ترمینال محلی
local terminal پایانه محلی
dumb terminal پایانه صامت ترمینال غیر هوشمند
positive terminal قطب مدار مثبت
line terminal ترمینال خط
primery terminal ترمینال اولیه
keyboard terminal صفحه کلیدی شبیه به دستگاه ماشین تحریر که اجازه میدهد تا اطلاعات به درون یک سیستم کامپیوتری وارد شود
programmable terminal ترمینال قابل برنامه ریزی
intermediate terminal ترمینال میانی
intelligent terminal ترمینال هوشمند
input terminal ترمینال اولیه
graphical terminal ترمینال گرافیکی
earth terminal ترمینال زمین
remote terminal پایانه دور دست
neutral terminal قطب مدار خنثی
VT terminal emulation استاندارد معروف ترمینال که کدهای به کار رفته برای نمایش متن و گرافیک را بیان میکند
grain terminal پایانهحبوبات
terminal velocity سرعت داخلی گلوله
terminal unit واحد پایانی
terminal unit واحد پایانه
battery terminal قطب باتری
oil terminal پایانهسوخت
passenger terminal ترمینالمسافران
battery terminal ترمینال باطری
terminal threshold استانه پایانی
terminal tackle راهنما و وزنه وصل به انتهای نخ ماهیگیری
bus terminal ترمینال
bus terminal ایستگاه اتوبوس
terminal tackle طعمه
terminal symbol علامت پایانی
terminal symbol نماد پایانی
terminal stand پایه ترمینال
telecommunication terminal ترمینالارتباطراهدور
terminal velocity سرعت گلوله داخل لوله
terminal velocity سرعت حد
satellite terminal ترمینالفضاپیما
VT terminal emulation مجموعه استاندارد کدها سافت Digital Gquipment Corpcration برای کنترل نحوه نمایش متن و گرافیک روی ترمینالها
video terminal ترمینال تصویری
video terminal پایانه تصویری
water terminal باراندازهای ابی
user's terminal ترمینال استفاده کننده
user terminal پایانه کاربر
bonding terminal اتصالترمینال
upper terminal ایستگاه کوهستانی
air terminal ترمینال هوایی
air terminal باراندازهوایی
two terminal network شبکه دو قطبی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com