English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (11 milliseconds)
English Persian
datum point نقطه مبنای مختصات شبکه ایستگاه مبنای نقشه برداری
Search result with all words
known datum point ایستگاه معلوم
known datum point نقطهای با مختصات وگرای معلوم
Other Matches
datum داده ها
datum پایه
datum مبنا
datum سطح مقایسه
datum مفروض
datum سطح مبنا
datum سطح اب دریا سطح مبنای ارتفاع در نقشه برداری سطح مبنای مختصات
datum داده
datum اطلاع
datum ماخذ
datum یک واحد داده
datum مبدا
datum اثر جذر و مد دریا محل زیردریایی در عمق اب
chart datum مبنای عمق نقشه
datum level سطح اب ازاد
datum line خط مبنا
datum level سطح اب دریا
datum plane سطح مبنای اب دریا
sense datum شیی محسوس
altitude datum ارتفاع از سطح دریا
altitude datum سطح مبنای ارتفاع سنجی
sense datum امر محسوس وقابل تحلیل
geodetic datum سطح مبنای نقشه برداری افق مبنای نقشه برداری زمینی جهانی
datum time ساعت تعیین محل زیردریایی
datum plane افق مبنا
datum plane سطح مبنای ارتفاع
datum line خط مبنای سنجش
datum line خط پایه
datum line خط مقایسه
datum line خط مبداء
datum error اشتباه سطح مبنای ارتفاع اشتباه سطح مبنای اب دریا
datum deck پل مبنا
hydrographic datum سطح مبنای اب نگاری
hydrographic datum سطح مبنای تعیین ارتفاع اب
reference datum سطح مبنای نقشه برداری سطح مبنا
height datum سطح مبنای سنجش ارتفاع سطح مبنای ارتفاع
reference datum سطح افق بار یاوزن هواپیما
lower water datum معدل پس رفت اب دریا
datum sweeping mark علامت مبنای روبش
datum dan buoy علایم شناور دریایی عمقی بویه عمقی علایم عمقی تعیین مسیر مین گذاری شده در اب
meteorological datum plane ایستگاه مبنای هواسنجی
point to point line خط نقطه به نقطه
point to point network شبکه نقطه به نقطه
point-to-point connection اتصال نقطه به نقطه
0.42 [zero point four two] [zero point forty-two] [forty-two hundreths] صفر ممیز چهار دو [ریاضی]
point محل یا موقعیت
point نقط های در برنامه یا تابع که مجددا وارد میشود
point out <idiom> توضیح دادن
come to the point <idiom> به نکتهاصلی رسیدن
beside the point <idiom> مسائل حاشیهای
in point بجا
point to point را پشتیبانی میکند و برای تامین ارسال داده بین کامپیوتر کاربر و سرور راه دور روی اینترنت با استفاده از پروتکل شبکه ICPIFP به کار می رود
point to point پروتکلی که اتصال شبکه آسنکرون
point پوینت
the point is اصل مطلب این است
point نشان میدهد
point که تقسیم بین واحد کامل و بخش کسری آنها
point نقط ه
point نقط های در تخته مدار یا در نرم افزار که به مهندس امکان بررسی سیگنال یا داده را میدهد
to the point بجا
point to point 1-اتصال مستقیم بین دو وسیله . 2-شبکه ارتباطی که در آن هر گره مستقیما به سایر گره ها وصل هستند
point four چهارمین ماده از مواد اصلی نطق افتتاحیه ترومن رئیس جمهور امریکادر ژانویه 9491 در کنگره که در ان پیشنهاد شده بود که ایالات متحده امریکا به وسیله تامین کمکها و مساعدتهای فنی در کشورهای توسعه نیافته جهان
point four رهبری این گونه ممالک را به دست گیرد
try for point تلاش برای کسب امتیاز
zero point نقطه مرکزی گلوله اتشین اتمی در لحظه انفجار
in point مناسب
zero point نقطه صفر
in point در خور
near point نقطه نزدیک
point four اصل چهار
to the point مربوط بموضوع
to come to a point بنوک رسیدن
The point is that… چیزی که هست
point to point نقطه به نقطه
let point امتیازی که بخاطر مداخله حریف به رقیب او داده میشود
to come to a point باریک شدن
three point فن 3 امتیازی کشتی
off the point بدون اینکه وابستگی داشته باشد
off the point بطور بی ربط
off the point بطور نامربوط
way point ایستگاههای هوایی ایستگاههای اصلی عملیات هوانوردی
point امتیاز
point پایان
point مرحله قله
point مسیر
point هدف
point نمره درس پوان
point درجه امتیاز بازی
point جهت
point موضوع
point ماده اصل
point تیزکردن
point گوشه دارکردن
point اشاره کردن
point نقطه گذاری کردن ممیز
point متوجه ساختن
point نشان دادن
point خاطر نشان کردن
point نوک گذاشتن
point نوکدار کردن
point نکته
point نقطه
to let it get to that point اجازه دادن که به آنجا [موقعیتی] برسد
not to the point خارج از موضوع
not to point پرت بیجا
point ممیز [در کسر اعشاری] [ریاضی]
Now he gets the point! <idiom> دوزاریش حالا افتاد! [اصطلاح]
One point for you. یک درجه امتیاز [ بازی] برای تو.
point سر
point نوک
far point برد بینایی
to point to something به چیزی اشاره کردن
to point to something به چیزی متوجه کردن
on the point of going در شرف رفتن
off to a point باریک شده نوک پیدامیکند
not to point بیرون از موضوع
point راس
point محل مرکز
point هدف گیری کردن
point نشانه روی کردن
point به سمت متوجه کردن
point قطبهای باطری یاپلاتین
point باریک کردن
point سب زدن به دایرههای مختلف هدف از 01 به پایین
point نقطه نوک
point جهت مرحله
point نقطه گذاری کردن
point حد
point اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
point اصل
point درصد
point محل شروع چیزی
point مقصود
point نقط های که تقسیم بین بیتهای عدد کامل و بخش کسری آنرا از عدد دودویی نشان میدهد
point مرکز راس حد
point رسد نوک
point محل
point دماغه
point of tow نقطه یدک ناو یا قایق
reference point نقطه مبنا
rear point اخرین قسمت عقب دار
projection of a point تصویر نقطه
reentry point نقطه بازگشت
point of support تکیه گاه
reentry point نقطه باز گذشت
rear point قسمت نوک عقب دار
point of symmetry نقطه تقارن
radix point نقطه ممیز
symmetry point نقطه تقارن
radix point نقطه مبنا
pull up point نقطه بالا کشیدن هواپیما نقطه صعود برای تک یا رهاکردن بمب
point target اماج نقطهای
point target هدف کوچک
point system شرط بندی براساس امتیاز
point style شیوه معماری که نشان برجسته ان طاقهای نوک تیزاست
point operation عمل نقطهای
point particle ذره نقطهای
point spread امتیاز قابل انتظار
point protector سرمداد
point size برای اندازه گیری نوع یا متن
point protector چیزی که نوک مدادراپوشانده ازشکستن حفظ میکند
point race مسابقه دوچرخه سواری طولانی چند مرحلهای
point size اینچ
projection of a point خطی که نقطه تصویرشده را بنقطه مقابل ان می پیوند د
radix point ممیز
principle point مبداء اصلی
preequivalence point پیش از نقطه هم ارزی
quiescent point نقطه استراحت
point plotting رسم نقطه
projection of a point خط مصور
pour point نقطه سیلان
pour point نقطه ریزش
pour point نقطه جاری شدن
potatoes and point سیب زمینی یا نانش برای خوردن و بقیه اش برای نگاه کردن است
point scale مقیاس امتیازی
point of support نقطه اتکا
point d'appui نقطه اتکاء
plate point نقطه پلیت
pivot point مرکز چرخش
pivot point نقطه نشانه
pivot point نقطه چرخش ناو
pivot point لولائی
pivot point نقطه مفصلی
pin point نقطهای
pin point اتی
plumb point نقطه شاغولی دوربین هواپیمادر لحظه عکس برداری
point after touchdown [یک امتیاز با گذراندن توپ بر فراز دروازه با ضربه پا پس از کسب شش امتیاز با رسیدن به پشت خط پایان]
point bland از دهانه لوله
point contact کنتاکت نقطهای
point contact تماس نقطهای
point charge بار نقطهای
point break موجهاییکه با زاویه به ساحل نزدیک می شوند
point bland بسیار نزدیک در مسافت نزدیک
point bland تیراندازی بدون نشانه روی
point bland نزدیک به دهانه لوله
pin point تعیین دقیق نقاط
pin point تعیین محل کردن
pin point پیدا کردن
objective point مقصد
objective point سمت مورد توجه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com