English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
datum sweeping mark علامت مبنای روبش
Other Matches
sweeping جامع
sweeping شامل
sweeping فراگیرنده جاروکشی
attrition sweeping پاکسازی میدان مین فرسایشی
attrition sweeping مین روبی ضد عملیات فرسایشی دشمن
search sweeping مین روبی ازمایشی
search sweeping مین روبی مراقبتی
path sweeping پاک کردن مسیر
precursor sweeping پاک کردن مین قبل از حرکت ناوگان
pressure sweeping روبیدن فشاری
precursor sweeping مین روبی قبل از عبور ناوگان
path sweeping مین روبی مسیر دریایی
mine sweeping مین جمع کردن
skim sweeping پاک کردن مین در عمق کم دریا
skim sweeping پاک کردن سطحی مینها
sweeping fire اتش درو در عرض و عمق به وسیله تیربار
contact sweeping روبیدن مکانیکی
check sweeping مین روبی ازمایشی
contact sweeping روبیدن ضربتی
magnetic sweeping روبیدن مغناطیسی
check sweeping بازرسی مین روبی
mine sweeping مین روبی
acoustic sweeping روبیدن صوتی
sweeping score line خطکمکنندهامتیاز
sweeping hip throw باکمکباسنپرتکردن
datum یک واحد داده
datum ماخذ
datum مبدا
datum اطلاع
datum داده
datum داده ها
datum سطح اب دریا سطح مبنای ارتفاع در نقشه برداری سطح مبنای مختصات
datum سطح مقایسه
datum اثر جذر و مد دریا محل زیردریایی در عمق اب
datum مفروض
datum پایه
datum مبنا
datum سطح مبنا
datum line خط مبنا
datum error اشتباه سطح مبنای ارتفاع اشتباه سطح مبنای اب دریا
datum plane سطح مبنای ارتفاع
datum deck پل مبنا
chart datum مبنای عمق نقشه
altitude datum ارتفاع از سطح دریا
altitude datum سطح مبنای ارتفاع سنجی
datum level سطح اب دریا
datum level سطح اب ازاد
datum line خط مبداء
datum line خط مقایسه
datum plane افق مبنا
reference datum سطح مبنای نقشه برداری سطح مبنا
datum line خط پایه
datum line خط مبنای سنجش
reference datum سطح افق بار یاوزن هواپیما
hydrographic datum سطح مبنای تعیین ارتفاع اب
sense datum شیی محسوس
sense datum امر محسوس وقابل تحلیل
known datum point ایستگاه معلوم
datum time ساعت تعیین محل زیردریایی
hydrographic datum سطح مبنای اب نگاری
datum plane سطح مبنای اب دریا
height datum سطح مبنای سنجش ارتفاع سطح مبنای ارتفاع
known datum point نقطهای با مختصات وگرای معلوم
geodetic datum سطح مبنای نقشه برداری افق مبنای نقشه برداری زمینی جهانی
datum point نقطه مبنای مختصات شبکه ایستگاه مبنای نقشه برداری
datum dan buoy علایم شناور دریایی عمقی بویه عمقی علایم عمقی تعیین مسیر مین گذاری شده در اب
lower water datum معدل پس رفت اب دریا
meteorological datum plane ایستگاه مبنای هواسنجی
There's a question mark [hanging] over the day-care clinic's future. [A big question mark hangs over the day-care clinic's future.] آینده درمانگاه مراقبت روزانه [کاملا] نامشخص است.
mark off خط کشیدن
mark مدرک
mark گواهی
mark مارک
to mark off جدا کردن
mark mark اعلام رها کردن بمب به هواپیمای بمب افکن از سوی دستگاه کنترل زمینی
mark down تنزل قیمت
mark down پایین اوردن قیمت
mark down کاهش قیمتها
mark of d. نشان امتیازیا افتخار
to mark out one's course طرحی برای رویه خود ریختن
mark down کاهش قیمت
mark up سود توزیع کننده کالا
mark up افزایش قیمت
mark up نرخ فروش را بالا بردن افزایش نرخ اجناس
mark وسیلهای که داده را کارتهای مخصوص که حاوی علامت هدایت یا مغناطیسی است می خواند
mark بعنوان سیگنال استفاده میکند
mark هدف
mark 01امتیاز کامل بولینگ مهارک_ردن ح_ریف
mark نمره گذاری کردن علامت
mark درجه
mark مرز
mark حد
mark علامت گذاشتن
mark پایه نقطه
mark علامت گذاری روی چیزی
mark نشان
mark بل گی_ری خوب
mark هدف نقطه اغاز نقطه فرود
mark علامت روی صفحه که نشان دهنده چیزی است
mark نوشتن حروف با جوهر مغناطیسی یا هادی که بعدا توسط ماشین قابل خواندن باشند
mark قرار دادن نشانه بلاک در ابتدا و انتهای بلاک متن
mark داغ
mark کد ارسالی در وضعیته که از علامت و فضای خالی
mark نشان علامت
mark سیگنال ارسالی که نشان دهنده یک منط قی یا درست است
mark ایه
mark نشانه
mark نشان کردن نشان
mark اثر
mark کارت از پیش چاپ شده با فضایی برای حروف علامتدار
mark علامت نشانه هدف
beside the mark خارج ازموضوع
mark علامت گذاری کردن
mark پایه
mark علامت
mark نشانه کردن حریف
mark-down قیمت کالا را به منظور فروش پایین اوردن
mark-up سود توزیع کننده
mark توجه کردن
mark نمره
beside the mark پرت
mark ارزه
below the mark پایین تر از میزان مقر ر
mark علامت گذاری
plimsoll mark خط شاخص حداکثر وزن بارکشتی
stonemason's mark نشان سنگ کار
plimsol mark مارک بارگیری
plate mark طرف ودولت روی سیمینه وزرینه گذاشته میشود
plate mark انگ
tape mark نشان نوار
stonemason's mark علامت سنگتراش
plimsol mark علایم بارگیری
ripple mark شیارسطح چوب
sea mark راهنمای دریایی :چراغ یافانوس دریایی
shoulder mark درجه سردوشی افسران
shoulder mark درجه روی دوش
sea mark خطی که حدجزرومدرانشان میدهد
shoulder mark نشان سردوشی
press mark علامتی که جای کتاب رادرقفسههای کتابخانه نشان میدهد
repeat mark خال
pock mark ابله
space mark علامت فاصله گذاری
trade mark علامت بازرگانی
tick mark علامت گذاری در طول یک ترازو برای معین کردن مقادیر
quotation mark نشان نقل قول
wide of the mark <idiom> از هدف به دور بردن ،نادرست
You mark my words . ببین کجاست که بهت می گویم ؟( بگفته ام گوش کن )
Trade mark. علامت تجارتی
You mark my words. این خط واینهم نشان
To overstep the mark. To go too far. از حد معمول گذراندن
The would left a mark. جای زخم باقی ماند
special mark علامتمخصوص
lateral mark علامتکناری
guide mark نشانهراهنما
mark time <idiom> با ضرب اهنگ پا را تکان دادن
mark time <idiom> منتظر وقوع چیزی بودن
quotation mark علامت نقل قول
question mark علامت سوال
question mark پرسش نشان
question mark " که نشان دهنده این است که یک حرفی در این محل تط ابق ایجاد میکند
bale mark مشخصات عدل
to make one's mark اسم و رسم به هم زدن
punctuation mark علائم نقطه گذاری درجملات نشان نقطه گذاری
punctuation mark نشانه چاپ که قابل بیان نیست وی در درک متن کمک میکند
strawberry mark لکه برامده و قرمز رنگ مادرزادی در بدن شخص
exclamation mark علامت تعجب
Deutsche Mark واحدپول
centre mark نقطهمرکزی
black mark سابقهی بد
to mark good نشان حاکی از بهادر روی کالا گذاشتن
to mark good بهای کالا را در روی ان نوشتن
to mark down an article بهای کمتری بر کالایی گذاشتن
to mark out a ground حدود زمینی را تععین کردن یانشان دادن
to make one's mark مشهور شدن نشان بجای امضا گذاشتن
to make one's mark برجسته شدن
to impress a mark on something چیزیرانشان کردن
to impress a mark on something نشان روی چیزی گذاردن چیزیرا نشان گذاردن
to hit a mark نشانی را زدن
tide mark داغ مد
to mark time در جا زدن
to miss a mark نشانی را نزدن
word mark علامت کلمه
word mark نشان کلمه
we missed our mark تیر ما بسنگ خورد خطا کردیم
upto the mark داخل موضوع درست درجای خود بهنگام بموقع
trade mark علامت تجارتی
trade mark علامت تجاری
to miss a mark خطا کردن
tide mark علامتی که مد به هنگام پائین رفتن از خود بر دیواره یاساحل میگذارد
plate mark نشان عیار
group mark نشان گروه
end mark نشان خاتمه
end mark نشان انتها
ear mark نشان کردن
ear mark نشان
ear mark داغ گوش
drag mark محل فشار
dead mark انداختن تمام میله ها دراخرین بخش مسابقه بولینگ
crop mark در نرم افزار DTP علامتهای چاپ شده که لبه کاغذ یا تصویر را نشان میدهند و امکان برش دقیق می دهند
end mark علامت بی پایان
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com