Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
dead mark
انداختن تمام میله ها دراخرین بخش مسابقه بولینگ
Other Matches
There's a question mark
[hanging]
over the day-care clinic's future.
[A big question mark hangs over the day-care clinic's future.]
آینده درمانگاه مراقبت روزانه
[کاملا]
نامشخص است.
mark
درجه
mark
نشانه کردن حریف
mark
01امتیاز کامل بولینگ مهارک_ردن ح_ریف
mark
بل گی_ری خوب
mark
هدف نقطه اغاز نقطه فرود
mark
نشان کردن نشان
mark
مارک
mark
ایه
mark
کد ارسالی در وضعیته که از علامت و فضای خالی
mark
علامت
mark
پایه
mark
مرز
mark
حد
mark
علامت گذاشتن
below the mark
پایین تر از میزان مقر ر
mark
نمره گذاری کردن علامت
mark
علامت گذاری
mark
علامت گذاری کردن
mark
علامت نشانه هدف
mark
اثر
mark
بعنوان سیگنال استفاده میکند
mark
قرار دادن نشانه بلاک در ابتدا و انتهای بلاک متن
mark
نوشتن حروف با جوهر مغناطیسی یا هادی که بعدا توسط ماشین قابل خواندن باشند
mark down
کاهش قیمتها
mark mark
اعلام رها کردن بمب به هواپیمای بمب افکن از سوی دستگاه کنترل زمینی
mark of d.
نشان امتیازیا افتخار
mark off
خط کشیدن
mark up
نرخ فروش را بالا بردن افزایش نرخ اجناس
mark up
افزایش قیمت
to mark out one's course
طرحی برای رویه خود ریختن
mark up
سود توزیع کننده کالا
mark down
کاهش قیمت
to mark off
جدا کردن
dead as a d.
بکلی مرده
mark down
پایین اوردن قیمت
mark down
تنزل قیمت
beside the mark
پرت
mark
کارت از پیش چاپ شده با فضایی برای حروف علامتدار
mark
وسیلهای که داده را کارتهای مخصوص که حاوی علامت هدایت یا مغناطیسی است می خواند
mark
علامت روی صفحه که نشان دهنده چیزی است
mark
سیگنال ارسالی که نشان دهنده یک منط قی یا درست است
mark
علامت گذاری روی چیزی
mark
نشان
mark-down
قیمت کالا را به منظور فروش پایین اوردن
mark-up
سود توزیع کننده
from the dead
ازمیان مردگان
beside the mark
خارج ازموضوع
dead against
درست مقابل
mark
پایه نقطه
dead
ساکن
mark
مدرک
dead and gone
<idiom>
هفت کفن پوسانده
dead
مهجور
dead
منسوخ کهنه
dead
بی حس
dead
[چوبکاری بدون ویژگی خاصی]
dead
مرده
dead
توپ کم جان
dead
گوی بولینگ ضعیف
dead
مسکوت
dead
بی پتانسیل
dead
متوفی
dead
دوره زمانی بین دو رویداد که هیج اتفاقی نمیافتد برای اطمینان از اینکه باهم برخورد نخواهند داشت
dead
کلیدهای صفحه کلید که باعث رویدادن یک عمل می شوند مثل Shift
dead
مات
dead
آنچه کار نمیکند. کامپیوتر یا قطعهای که کار نمیکند
mark
گواهی
dead even
کاملا مساوی
dead
دستوربرنامه کار یا خطایی که باعث توقف برنامه بدون بهبود میشود
mark
توجه کردن
mark
ارزه
mark
نمره
dead even
دقیقا برابر
mark
نشانه
mark
هدف
mark
داغ
mark
نشان علامت
sea mark
خطی که حدجزرومدرانشان میدهد
repeat mark
خال
mark sensing
علامت زدن با مداد نرم
mark sensing
نشان گذاری
mark sensing
نشان یابی
mark sensing
نشان دریابی
mark sense
نشان گذار
mark of mouth
نشان پیری در اسب که ازگودی دندانش پیدا است
mark sense
نشان دریاب
mark out a ground
تحدید حدود زمین
shoulder mark
نشان سردوشی
mark sensing
نشان دریایی
mark time
فرمان در جا
plate mark
انگ
plate mark
نشان عیار
piece mark
شماره شناسایی که روی قطعات و وسایل حک میشود
pencil mark
نشان مدادی
mother's mark
خال
match mark
جفتن و جور کردن قطعات
plimsol mark
مارک بارگیری
plimsol mark
علایم بارگیری
plimsoll mark
خط شاخص حداکثر وزن بارکشتی
pock mark
ابله
press mark
علامتی که جای کتاب رادرقفسههای کتابخانه نشان میدهد
ripple mark
شیارسطح چوب
sea mark
راهنمای دریایی :چراغ یافانوس دریایی
mark time!
!
mark time!
در جا
mark time
در جا زدن در جا قدم رو
plate mark
طرف ودولت روی سیمینه وزرینه گذاشته میشود
floating mark
نقاط ایستگاه برجسته بینی
ear mark
نشان
ear mark
داغ گوش
drag mark
محل فشار
the dead of winter
چله زمستان
playing dead
مرده نمایی
dead zone
زاویه بیروح
dead wire
سیم بی برق
dead water
مانداب
ear mark
نشان کردن
end mark
نشان انتها
end mark
نشان خاتمه
finger mark
با انگشت چرک کردن
finger mark
اثر انگشت
file mark
علامت فایل
file mark
نشان پرونده
field mark
نشان میدان
end mark
علامت بی پایان
dead type
حروف پخش کردن
dead volume
حجم مرده
dead valley
خشکرود
hash mark
خط شروع مسابقه
hash mark
قسمتی از زمین پس از عبوراز خط یک یاردی
hash mark
علامت چاپ که به عنوان نشانه کپی سخت یا نشانگر به کار می رود
index mark
علامت شاخص
interogation mark
نشان پرسش
it is not true that he is dead
اینکه میگویند مرده است حق ندارد
mark condition
وضعیت نشان
mark condition
شرط علامت
hash mark
خط نشان
hall mark
دولت روی سیمینه وزرینه میگذارن
hall mark
نشان عیارکه ازطرف
dead type
حروف پخشی
frequency mark
نشانه فرکانس
frequency mark
علامت فرکانس
group mark
نشان گروه
group mark
علامت گروه
floating mark
نقاط مواج عکس هوایی
half dead
نیم جان
dead carriage
کرایه حملی که پرداخت شده ولی استفادهای از ان به عمل نیامده
shoulder mark
درجه سردوشی افسران
To overstep the mark. To go too far.
از حد معمول گذراندن
dead set against something
<idiom>
کاملا مصمم در انجام کاری
dead tired
<idiom>
خیلی خسته واز پا افتاده
dead to the world
<idiom>
زود به خواب رفتن
Drop dead
<idiom>
کم کردن مزاحمت
over one's dead body
<idiom>
هرگز
wide of the mark
<idiom>
از هدف به دور بردن ،نادرست
mark time
<idiom>
با ضرب اهنگ پا را تکان دادن
dead wool
پشم مرده
[که از بدن حیوان مرده یا ذبح شده توسط مواد شیمیایی جدا شده و خاصیت رنگ پذیری خوبی ندارد.]
dead end
<idiom>
به آخرخط رسیدن
dead duck
<idiom>
در شرایط ناامید کننده قرار داشتن
dead center
<idiom>
کاملا وسط
You mark my words.
این خط واینهم نشان
Never!over my dead body .
صد سال سیاه ( هر گه ؟ابدا" )
Trade mark.
علامت تجارتی
You mark my words .
ببین کجاست که بهت می گویم ؟( بگفته ام گوش کن )
He is not dead by any chance , is he ?
نکند مرده باشد ؟
dead ahead
<idiom>
درست درپشت ،قبل
dead as a doornail
<idiom>
کاملا مرده
mark time
<idiom>
منتظر وقوع چیزی بودن
Speak well of the dead .
<proverb>
پشت سر مرده بد نگو.
to be a dead duck
بیهوده بودن
[چیزی یا کسی]
to be dead keen
[on]
واقعا مشتاق بودن
[به]
Be a dead ringer for someone
<idiom>
شباهت زیاد دو نفر
dead-house
مرده شوی خانه
dead-light
پنجره ثابت
to cut somebody dead
<idiom>
به کسی عمدا بی محلی کردن
[اصطلاح روزمره]
to be a dead duck
امکان موفق شدن را نداشتن
[چیزی یا کسی]
a dead language
<idiom>
زبان مرده و منقرض شده
[زبانی که دیگر آموزش داده نمی شود اما شاید برخی از کارشناسان از آن استفاده کنند.]
The battery is dead.
باتری تمام شده است.
The battery is dead.
باتری خالی شده است.
exclamation mark
علامت تعجب
dead on arrival
مرحوم هنگام ورود
[بیماری در آمبولانس]
to make one's mark
اسم و رسم به هم زدن
bale mark
مشخصات عدل
to be dead asleep
در خواب عمیق بودن
The would left a mark.
جای زخم باقی ماند
shoulder mark
درجه روی دوش
to hit a mark
نشانی را زدن
to impress a mark on something
نشان روی چیزی گذاردن چیزیرا نشان گذاردن
to impress a mark on something
چیزیرانشان کردن
to make one's mark
برجسته شدن
to make one's mark
مشهور شدن نشان بجای امضا گذاشتن
to mark out a ground
حدود زمینی را تععین کردن یانشان دادن
to mark down an article
بهای کمتری بر کالایی گذاشتن
to mark good
بهای کالا را در روی ان نوشتن
to f. a dead horse
اب درهاون کوبیدن
to f. a dead horse
کوشش بی فایده کردن
tide mark
داغ مد
shoulder mark
نشان سردوشی علایم سردوشی
space mark
علامت فاصله گذاری
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com