English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (2 milliseconds)
English Persian
dead rise فاصله مرده
dead rise فاصله بین کیل تاانحنای خن ناو
Other Matches
rise ترقی
rise افزایش
rise ترقی خیز
rise ترقی کردن
rise خیز
rise پیشرفت ترقی
rise سربالایی
rise صعود طلوع
rise برخاست
rise قیام
rise ارتفاع پله
get a rise out of someone <idiom> سخنان نیش دارزدن
rise شیب سرچشمه
rise بلندی
rise خیز صعود
rise ناشی شدن
rise ترقی کردن سرچشمه گرفتن
rise خاتمه یافتن
rise بلند شدن
rise سرزدن
rise بالارفتن
to rise up against someone [something] شورش کردن بر خلاف
to rise up against someone [something] به کسی [چیزی] یاغی شدن
rise نمودارشدن
rise ناشی شدن از
rise طالع شدن
rise از خواب برخاستن طغیان کردن
rise بالاامدن
rise طلوع کردن
rise سربالا رفتن
rise برخاستن
rise صعودکردن
rise بلندشدن
rise of a bridge خیز طاق پل
temperature rise افزایش دما
height of rise ارتفاع ابگیر
rise time زمان خیز
to give rise to باعث شدن
to give rise to بوجوداوردن
to rise with the lark سحر خیزی کردن
to rise with the lark زودبرخاستن
to rise with the sun زود خیز بودن
to rise with the sun سحر خیزی کردن
rise in temperature افزایش دما
rise and shine فرمان برپا
give rise to موجب شدن
give rise to باعث شدن
early rise سخرخیز
height of rise ارتفاع برجستگی
early rise زودخیز
prices are on the rise قیمتهارو بافزایش
prices are on the rise است
rise and fall تعیین پستی و بلندی نقاط نسبت به سطح مبنا
rise and shine شروع بیداری
voltage rise افزایش ولتاژ
high-rise ساختمان چندین اشکوبه
high-rise ساختمان بلند
to rise in somebody's esteem افزایش اعتبار در برابر کسی
high-rise وابسته به ساختمان چند اشکوبه
rise and shine! <idiom> بلند شو از تخت خواب !
give rise to <idiom> باعث کاری شدن
high-rise آسمان خراش
continental rise صعوداقلیمی
low-rise کم ارتفاع
low-rise کم بلندی
low-rise نه بسیار بلند
low-rise کم اشکوب
lamasery-rise [خانقاه کشیشان بودایی در تبت]
high-rise block بلوکهواقعدربلندی
it will give rise to a quarrel نزاعی تولید خواهد کرد
it will give rise to a quarrel مایه ستیزه خواهد شد
internal temperature rise افزایش درجه حرارت داخلی
high rise block ساختمان بلند
it will give rise to a quarrel باعث دعواخواهد شد
maximum permissible temperature rise حداکثر مقدار افزایش درجه حرارت مجاز
Better to go to bed supperless than to rise in debt. <proverb> گرسنه خوابیدن بهتر است تا در قرض بیدار شدن.
The rise in prices in the European markets. ترقی قیمتها دربازارهای اروپا
When the water rise above ones head ,one fathom is. <proverb> آب که از سر گذشت چه یک نیزه چه صد نیزه .
rate of rise of water level روند بالاامدن اب
rate of rise of water level تندی بالا امدن اب
HE that lies down with dogs must expect to rise with fleas.. <proverb> کسى که با سگها بخوابد بایستى انتظار آن را هم داشته باشد که با یشرات برخیزد.(پسر نوی با بدان بنشست ,خاندان نبوتش گم شد).
Our building (high-rise) is a 20-storey ,but my apartment is on the third floor. ساختمان ما 20 طبقه است ولی آپارتمان در طبقه سوم است
dead as a d. بکلی مرده
dead مرده
dead [چوبکاری بدون ویژگی خاصی]
dead even کاملا مساوی
from the dead ازمیان مردگان
dead even دقیقا برابر
dead and gone <idiom> هفت کفن پوسانده
dead against درست مقابل
dead بی حس
dead بی پتانسیل
dead دوره زمانی بین دو رویداد که هیج اتفاقی نمیافتد برای اطمینان از اینکه باهم برخورد نخواهند داشت
dead کلیدهای صفحه کلید که باعث رویدادن یک عمل می شوند مثل Shift
dead دستوربرنامه کار یا خطایی که باعث توقف برنامه بدون بهبود میشود
dead آنچه کار نمیکند. کامپیوتر یا قطعهای که کار نمیکند
dead مات
dead مسکوت
dead ساکن
dead متوفی
dead منسوخ کهنه
dead مهجور
dead توپ کم جان
dead گوی بولینگ ضعیف
to f. a dead horse اب درهاون کوبیدن
to f. a dead horse کوشش بی فایده کردن
the quick and the dead زندگان ومردگان
dead beat بی نوسان
dead eye گره کور
dead engine موتوری که در حین پرواز ازکار افتاده است
dead pull کوشش بیهوده
dead lift کوشش بیهوده
dead weights وزن خالص وسیله حمل ونقل بدون بار
dead weight وزن خشکه
dead weight وزن بی اوار
dead weight ویژه وزن
dead weight خودوزن
dead weight کالاهای سنگین که کرایه حمل انها براساس وزن تعیین میگردد مانند ذغال سنگ واهن
dead weight وزن خالص وسیله حمل ونقل بدون بار
ye living and the dead زندگان و مردگان
dead weights وزن خشکه
dead weights وزن بی اوار
dead weights ویژه وزن
dead weights خودوزن
dead weights کالاهای سنگین که کرایه حمل انها براساس وزن تعیین میگردد مانند ذغال سنگ واهن
dead fence پرچین
dead file پرونده راکد
half dead نیم جان
dead hearted بی عاطفه
dead hedge پرچین گیاهان خشک
dead hours ساعات خاموشی در شب
dead hours ساعات خاموشی در شب ساعات خاموشی شبانه
dead house مردهای
dead house جنازهای
playing dead مرده نمایی
dead zone زاویه بیروح
dead hearted سنگدل
dead halt توقف مطلق
dead freight هزینه حمل بابت فرفیت استفاده نشده
dead freight کرایه حملی که پرداخت شده ولی استفادهای از ان به عمل نیامده
dead freight کرایه قسمتی از کشتی که به صرفنظر از استفاده یا عدم استفاده باید پرداخت شود
dead ground اتصال به زمین کشنده
dead ground زمین واقع در زاویه بیروح
dead group زاویه بیروح
it is not true that he is dead اینکه میگویند مرده است حق ندارد
dead group زمین بیروح
dead wire سیم بی برق
dead heats مسابقه ای که در ان چند نفربرنده می شوند
to be dead asleep در خواب عمیق بودن
dead center <idiom> کاملا وسط
dead end انتهای بسته لوله اب یا مجرا بن بست
dead end سر هرز
dead on arrival مرحوم هنگام ورود [بیماری در آمبولانس]
The battery is dead. باتری خالی شده است.
The battery is dead. باتری تمام شده است.
a dead language <idiom> زبان مرده و منقرض شده [زبانی که دیگر آموزش داده نمی شود اما شاید برخی از کارشناسان از آن استفاده کنند.]
dead wool پشم مرده [که از بدن حیوان مرده یا ذبح شده توسط مواد شیمیایی جدا شده و خاصیت رنگ پذیری خوبی ندارد.]
to cut somebody dead <idiom> به کسی عمدا بی محلی کردن [اصطلاح روزمره]
dead-light پنجره ثابت
dead-house مرده شوی خانه
Be a dead ringer for someone <idiom> شباهت زیاد دو نفر
to be dead keen [on] واقعا مشتاق بودن [به]
to be a dead duck بیهوده بودن [چیزی یا کسی]
to be a dead duck امکان موفق شدن را نداشتن [چیزی یا کسی]
the dead of winter چله زمستان
dead end بن بست
dead as a doornail <idiom> کاملا مرده
dead ahead <idiom> درست درپشت ،قبل
He is not dead by any chance , is he ? نکند مرده باشد ؟
dead ends بن بست
Never!over my dead body . صد سال سیاه ( هر گه ؟ابدا" )
dead duck آنچهشانسزندگیو موفقیتندارد
dead wood میلههای افتاده بولینگ که درجا می ماند
dead bolt زبانهگوی
dead duck <idiom> در شرایط ناامید کننده قرار داشتن
dead end <idiom> به آخرخط رسیدن
Speak well of the dead . <proverb> پشت سر مرده بد نگو.
over one's dead body <idiom> هرگز
dead ends انتهای بسته لوله اب یا مجرا بن بست
dead ends سر هرز
Drop dead <idiom> کم کردن مزاحمت
dead to the world <idiom> زود به خواب رفتن
dead tired <idiom> خیلی خسته واز پا افتاده
dead set against something <idiom> کاملا مصمم در انجام کاری
dead heat مسابقه ای که در ان چند نفربرنده می شوند
dead load بار دائم
dead march موزیک عزا
dead alive کسل کننده
dead alive خسته کننده
dead march اهنگ عزا
dead alive یک نواخت
dead loss زیان ناخالص
dead area منطقه بیروح
dead lock مانع
dead area زاویه بیروح
dead letter قانون منسوخ
dead air هوای راکد
dead march مارش عزا
dead reckoning نقطه فرضی
dead reckoning محل فرضی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com