English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
dead volume حجم مرده
Other Matches
on/off/volume مفتوحنخها
volume گشایش
volume فرفیت
volume نام انتساب شده به دیسک یا نوار مشخص
volume دیسک یا نوار یا وسیله ذخیره سازی
volume کل فضای ذخیره شده توسط داده در سیستم ذخیره سازی
volume برچسب
volume حجم [ریاضی]
volume جلدکتاب
volume بصورت مجلد دراوردن
volume برزگ شدن
volume کتاب برحجم افزودن
volume توده
volume حجم
volume دفتر
volume درجه صدا جلد
volume میزان
volume بلندی صدا
volume مقدار
volume قدرت دستگاه مخابراتی
volume جلد
volume مجلد
volume تعداد میزان
traffic volume بار شد و امد
traffic volume حجم امد و شد
tonal volume بلندی صوت
tidal volume حجم جاری
the volume that preceded جلدی که زودتر یاجلوتر منتشر شد
the volume that preceded جلد پیش
void volume حجم خالی
volume adjustment تنظیم شدت صوت
volume capacity گنجایش
volume capacity فرفیت
clearance volume کمترین حجم سیلندر هنگامیکه پیستون در نقطه مرگ بالاقرار دارد
weight by volume وزن حجمی
an odd volume جلد تکی یا متفرقه
volume charge بار حجمی
absolute volume حجم مطلق
volume control پیچ صدا
swept volume حجم سیلندر
specific volume حجم ویژه
volume of sound شدت صوت
end of volume انتهای جلد
equipotential volume حجم هم پتانسیل
excluded volume حجم مستثنی
flood volume حجم سیل
free volume حجم ازاد
molal volume حجم مولی
molar volume حجم مولی
mole volume حجم مولی
molecular volume حجم مولکولی
multifile volume حجم چند پروندهای
multifile volume حجم چند فایلی
partial volume حجم جزیی
proper volume ویژه حجم
residual volume حجم باقیمانده
retention volume حجم بازداری
employment volume حجم اشتغال
volume of sales حجم فروش
volume of import حجم واردات
volume of money حجم پول
volume of production حجم تولید
volume of trade حجم بازرگانی
volume of transactions حجم مبادلات
volume percent درصد حجمی
volume reverberation پخش صوت در اب به طوریکجا
volume unit واحد بلندی صدا
volume readout حجمنمایشدادهشده
volume compressor محدودکننده دینامیکی
volume of sales گردش معاملات
volume of sales مقدار فروش
volume of sales حجم معاملات
volume of fire حجم اتش
volume of export حجم صادرات
volume control کنترل شدت صوت
volume discont تخفیف مقداری
volume discont تخفیف خریدعمده
volume discount تخفیف
volume label برچسب دیسک
volume discount مقدار
volume expander صوت گستر
volume label برچسب حجم
volume fraction کسر حجمی
volume expander منبسط کننده دینامیکی
sound volume amplifier تقویت کننده شدت صوت
volume of bank credit حجم اعتبارات بانکی
density of volume charge چگالی بار حجمی
gram molecular volume حجم مولکول- گرم
automatic volume expansion گسترش خودکار صدا
automatic volume control نافم خودکار صدا
ringing volume control کنترلصدایرنگ
receiver volume control کنترلصدایدریافتی
partial molar volume حجم جزیی مولی
volume table of constants فهرست راهنما
receiver output volume شدت صوت گیرنده
volume table of constants جدول برچسب محتویات
volume change of concrete تغییر حجم بتن حاصل ازانقباض و انبساط
dead as a d. بکلی مرده
dead مات
dead and gone <idiom> هفت کفن پوسانده
dead [چوبکاری بدون ویژگی خاصی]
dead even کاملا مساوی
from the dead ازمیان مردگان
dead even دقیقا برابر
dead against درست مقابل
dead متوفی
dead دستوربرنامه کار یا خطایی که باعث توقف برنامه بدون بهبود میشود
dead آنچه کار نمیکند. کامپیوتر یا قطعهای که کار نمیکند
dead ساکن
dead مسکوت
dead بی پتانسیل
dead کلیدهای صفحه کلید که باعث رویدادن یک عمل می شوند مثل Shift
dead دوره زمانی بین دو رویداد که هیج اتفاقی نمیافتد برای اطمینان از اینکه باهم برخورد نخواهند داشت
dead گوی بولینگ ضعیف
dead مرده
dead بی حس
dead منسوخ کهنه
dead مهجور
dead توپ کم جان
dead fence پرچین
dead freight هزینه حمل بابت فرفیت استفاده نشده
dead lift کوشش بیهوده
dead pull کوشش بیهوده
dead engine موتوری که در حین پرواز ازکار افتاده است
dead file پرونده راکد
dead eye گره کور
dead weight وزن خشکه
dead beat بی نوسان
dead weight وزن بی اوار
dead weight ویژه وزن
dead weight خودوزن
dead weight کالاهای سنگین که کرایه حمل انها براساس وزن تعیین میگردد مانند ذغال سنگ واهن
dead weight وزن خالص وسیله حمل ونقل بدون بار
dead weights وزن خشکه
dead weights وزن بی اوار
dead weights ویژه وزن
dead weights خودوزن
dead weights کالاهای سنگین که کرایه حمل انها براساس وزن تعیین میگردد مانند ذغال سنگ واهن
dead weights وزن خالص وسیله حمل ونقل بدون بار
dead freight کرایه حملی که پرداخت شده ولی استفادهای از ان به عمل نیامده
to f. a dead horse اب درهاون کوبیدن
dead hours ساعات خاموشی در شب
dead hours ساعات خاموشی در شب ساعات خاموشی شبانه
dead house مردهای
dead house جنازهای
dead in the water متوقف در دریا
dead in the water متوقف در اب
dead knot گرهای که با عضوهای اطراف خود اتصال نداشته باشد
dead letter قانون منسوخ
it is not true that he is dead اینکه میگویند مرده است حق ندارد
half dead نیم جان
dead hedge پرچین گیاهان خشک
dead hearted بی عاطفه
dead hearted سنگدل
to f. a dead horse کوشش بی فایده کردن
dead freight کرایه قسمتی از کشتی که به صرفنظر از استفاده یا عدم استفاده باید پرداخت شود
dead ground اتصال به زمین کشنده
the quick and the dead زندگان ومردگان
dead ground زمین واقع در زاویه بیروح
dead group زاویه بیروح
dead group زمین بیروح
dead halt توقف مطلق
dead letter نامه غیر قابل توزیع
dead center <idiom> کاملا وسط
to be dead asleep در خواب عمیق بودن
dead on arrival مرحوم هنگام ورود [بیماری در آمبولانس]
The battery is dead. باتری خالی شده است.
The battery is dead. باتری تمام شده است.
Speak well of the dead . <proverb> پشت سر مرده بد نگو.
over one's dead body <idiom> هرگز
a dead language <idiom> زبان مرده و منقرض شده [زبانی که دیگر آموزش داده نمی شود اما شاید برخی از کارشناسان از آن استفاده کنند.]
dead wool پشم مرده [که از بدن حیوان مرده یا ذبح شده توسط مواد شیمیایی جدا شده و خاصیت رنگ پذیری خوبی ندارد.]
to be a dead duck امکان موفق شدن را نداشتن [چیزی یا کسی]
to cut somebody dead <idiom> به کسی عمدا بی محلی کردن [اصطلاح روزمره]
dead-light پنجره ثابت
dead-house مرده شوی خانه
Be a dead ringer for someone <idiom> شباهت زیاد دو نفر
to be dead keen [on] واقعا مشتاق بودن [به]
to be a dead duck بیهوده بودن [چیزی یا کسی]
Drop dead <idiom> کم کردن مزاحمت
dead to the world <idiom> زود به خواب رفتن
dead end سر هرز
dead end بن بست
dead ends انتهای بسته لوله اب یا مجرا بن بست
dead ends سر هرز
dead ends بن بست
dead wood میلههای افتاده بولینگ که درجا می ماند
dead heat مسابقه ای که در ان چند نفربرنده می شوند
dead end انتهای بسته لوله اب یا مجرا بن بست
ye living and the dead زندگان و مردگان
dead bolt زبانهگوی
dead tired <idiom> خیلی خسته واز پا افتاده
dead set against something <idiom> کاملا مصمم در انجام کاری
dead end <idiom> به آخرخط رسیدن
dead duck <idiom> در شرایط ناامید کننده قرار داشتن
dead as a doornail <idiom> کاملا مرده
dead ahead <idiom> درست درپشت ،قبل
He is not dead by any chance , is he ? نکند مرده باشد ؟
Never!over my dead body . صد سال سیاه ( هر گه ؟ابدا" )
dead duck آنچهشانسزندگیو موفقیتندارد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com