Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 111 (6 milliseconds)
English
Persian
debt enforcement
درخواست طلب وصول
Other Matches
enforcement
اقدام
enforcement
مجبور کردن وادار کردن به اکراه
enforcement
تنفیذ
enforcement
انجام
enforcement
اجرا
[حکم دادگاه]
legal enforcement
اجرای حکم دادگاه
enforcement by writ
اجرای حکم دادگاه
law enforcement
اجرای قوانین
[حقوقی]
spot of enforcement
نقطه پنالتی
law-enforcement
مجریاننافربراجرایقانون
enforcement of judgement
اجرای احکام قضایی
enforcement of a judgment
اجرای حکم
enforcement of a judment
اجرای حکم دادگاه
enforcement order
دستور اجرا
the d. of a debt
پرداخت بدهی
to be in debt
بدهی داشتن
to be in debt
مقروض بودن
to get into debt
بدهکارشدن
to get into debt
بدهی پیداکردن
to get into debt
وام پیداکردن
in debt
بدهکار
debt
وام
debt
بدهکاربودن
debt
بدهی داشتن
debt
بدهی
debt
قصور
debt
دین
debt
غین
debt
قرض
public debt
بدهی دولت
oxygen debt
وام اکسیژن
passive debt
وام بی بهره
payment of a debt
اداء دین
payment of an debt
وفاء دین
preferential debt
دین ممتازه
specialty debt
تعهدات مستند به اسناد رسمی
run in debt
قرض بهم رساندن
present debt
دین حال
private debt
بدهی خصوصی
proof of debt
دلیل طلب
debt rescheduling
تجدید نظر در شرایط وام
proof of debt
سندی که از طرف بستانکار شخص ورشکسته یامتوفی یا شرکت در حال تصفیه ارائه میشود
public debt
قرضه عمومی
oxygen debt
بدهی اکسیژن
debt relief
صرف نظر از بدهکاری
debt forgiveness
صرف نظر از بدهکاری
debt cut
صرف نظر از بدهکاری
debt relief
بخشش بدهکای
debt forgiveness
بخشش بدهکای
debt cut
بخشش بدهکای
debt perpetrator
مرتکب بدهی
to run into debt
قرض بالا آوردن
To be up to ones ears in debt.
تا خرخره درقرض بودن
To be in debt up to ones ears.
غرق بدهی بودن
verification of debt
تشخیص مطالبات
debt perpetrator
خطاکار در بدهی
net debt
بدهی خالص
debt balance
مانده بدهکار
debt of honour
بدهی که پرداخت ان به خوش حسابی بدهکار بستگی دارد
debt of nature
مرگ
debt of nature
اجل
attachment of debt
توقیف طلب
arrears of debt
دیون معوقه
an active debt
بدهی با ربح
debt of record
دین قانونی
acknowledgement of debt
اقرار به بدهی
debt of record
بدهی قانونی record of court محکوم به
debt of honour
وام شرافتی
debt limit
حداکثر مبلغی که یک واحددولتی میتواند مدیون گردد وبیش از ان مجاز نیست
debt burden
بار بدهی
crown debt
طلب دولتی بستانکاری دولتی
bad debt
طلب لاوصول حساب ذخیرهای که برای جبران مطالبات لاوصول نگهداری میشود
debt collector
وصول کننده طلب
debt collector
کارگزاروصول طلب
debt discount
تفاوت ارزش اسمی بدهی واصل مبلغ
crown debt
وام بدولت
debt finance
افزایش سرمایه از طریق فروش سهام تامین محل برای پرداخت قروض و دیون
debt advice
اعلامیه بدهکار
debt outstanding
وام معوقه
debt service
پرداخت اصل و فرع
deep in debt
تا گردن زیر بدهی
judgment debt
محکوم به مالی
consolidated debt
بدهی یک کاسه شده
judgement debt
دادخواسته
national debt
قرضه ملی
national debt
بدهی ملی
national debt
قرض ملی
judgement debt
محکوم به
indgement debt
محکوم به
immersed in debt
گرفتاربدهی
immersed in debt
فرو رفته در فرض
up to the eyes in debt
تا گردن زیر بدهی
acknowladgement of debt
قبول بدهی
execution for debt
اقدام برای طلب وصول
floating debt
بدهی متغیر
funded debt
وام تنخواه دار
funded debt
وامی که دربرابران وجوهی رااختصاص داده باشند
bad debt
طلب غیر قابل وصول
good debt
طلب وصول شدنی
debt collection for realisation
property pledged of وصول طلب با نقد کردن وثیقه
national debt burden
بار قرضه ملی
debt collecting agency
نماینده وصول مطالبات
simple content debt
دین ناشی از قرارداد شفاهی
discharging from an obligation or a debt
ابراء ذمه
To be in the red . To contract a debt .
قرض بالاآوردن
i paid the debt plus interest
بدهی را با بهره ان دادم
to pay off a debt
[mortgage]
بدهی
[رهنی]
را قسطی پرداختن
debt income ratio
نسبت قروض به درامد ملی
debt due at a future time
دین موجل
Better to go to bed supperless than to rise in debt.
<proverb>
گرسنه خوابیدن بهتر است تا در قرض بیدار شدن.
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com