English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
decision making policy سیاست تصمیم گیری
Other Matches
decision making تصمیم گیری
decision making unit واحد تصمیم گیرنده
policy making سیاست گذاری
policy-making سیاست گذاری
Don't let making a living prevent you from making a life. اجازه ندهید تلاش برای پول درآوردن مانع زندگی شما شود.
making a will ایصاء
making a will وصیت کردن
making ساخت
making ساختمان
making مایه کامیابی
making عایدی
making up جبران
making ترکیب
making up تاوان
decision مدار منط قی که روی داده دودویی کار میکند و خروجی طبق عمل خواهد بود
take a decision اتخاذ تصمیم کردن
decision قرار
decision برنده کشتی با امتیاز
decision علامت گرافیکی در یک فلوچارت برای بیان تصمیم گیری و یک شاخه یا مسیر یا عملی با استفاده از نتیجه انتخاب میشود
decision دستوربرنامه نویسی شرطی که کنترل را با به همراه داشتن آدرس دستور بعدی که در صورت شرایط ی اجرا میشود مستقیماگ انجام میدهد
decision جدولی که رابط ه بین متغیرهای مشخص و اعمالی که در شرایط مختلف رخ میدهند نشان میدهد
decision نمایش گرافیکی جدولی تصمیم گیری که مسیرها و اعمال مناسب در شراطی مختلف را نشان میدهد
decision مجموعه برنامه هایی که به مدیر کمک میکند با استفاده از تصمیمات
decision اطلاعات یا پایگاه داده قبلی تصمیم گیری کند
decision تصمیم گیری برای انجام کاری
decision برنده با امتیاز
decision رای
to come to a decision تصمیم گرفتن
to come to a decision رای دادن [قانون]
decision عزم
decision تصمیم
decision حکم دادگاه داوری
decision نتیجه
mixture making ترکیبسازی
book making شرطبندی
money making پول گرد کن
money making پول بهم زدن پول جمع کنی
money making پول بهم زنی
pattern making نمونه سازی
road making راه سازی
saltpetre making شوره پزی
mischief making منافق
mischief making دوبهم زن
to be making [with sb.] [American E] بوسیدن و نوازش کردن [با کسی]
pattern making مدل سازی
gas making تولید گاز
making haste تبادر
merry-making شادمانی
to be making [with sb.] [American E] بوسیدن وعشقبازی کردن [با کسی]
making void ابطال
shoe making کفشدوزی
love-making عشقبازی
non-profit-making غیرانتفاعی
profit-making درآمدزائیکردن
making good پرداخت
merry making خوشی
gas making گازسازی
love making عشقبازی
dress making زنانه دوزی
She is always making excuses. دائما" عذروبهانه می آورد
epoch-making بینهایتمهم
tool making ابزارسازی
die making حدیده سازی
merry-making عیش خوش
merry-making خوشی
merry making عیش خوش
merry making شادمانی
He is making a habit of it . بد عادت شده است
decision model الگوی تصمیم گیری
decision table جدول تصمیمی
logical decision تصمیم منطقی
decision process فرایند تصمیم
decision tree اقدامات لازم جهت تصمیم گیری
decision theory تئوری تصمیم
decision tree درخت تصمیم
final decision رای قطعی و نهایی
decision theory نظریه تصمیم گیری
decision table جدول تصمیم گیری
decision variable متغیر تصمیم گیری
decision table جدول تصمیم
decision tree مسیر تصمیم گیری
decision structure ساختار تصمیم
decision maker تصمیم گیرنده
to make a decision تصمیم گرفتن
to make a decision رای دادن [قانون]
decision symbol علامت تصمیم
to plead against a decision نسبت به تصمیمی اعتراض کردن
split decision رای اکثریت داوران
premature decision تصمیم نا بهنگام یا شتاب امیز
decision box جعبه تصمیم
decision lag تاخیر زمانی در تصمیم گیری
decision altitude ارتفاع نهایی مسیرفرودهواپیمای بی خلبان حداکثرارتفاع در مسیر فرود
decision instruction دستورالعمل تصمیم
decision instruction دستورالعمل تصمیمی
decision height حداکثر ارتفاع مسیر فرودهواپیمای بی خلبان از سطح زمین
decision criteria ضوابط تصمیم گیری
She is always making trouble for her friends. همیشه برای دوستانش درد سر بوده
mold making equipment تجهیزات قالب سازی
die and mold making حدیده و قالب سازی
tile making machine ماشین خشت زنی
Making fast progress. سریع ترقی کردن
road making material مصالح راه
road making material مصالح راهسازی
make or buy decision تصمیم به ساخت یاخرید
decision support system سیستم پشتیبانی تصمیم
A one-sided(unilateral)decision. تصمیم یکجانبه
It was a well - timed ( timely ) decision . تصمیم بموقعی بود
We finally succeed in making a radio contact. عاقبت توانستیم یک تماس رادیویی برقرار کنیم
policy of d. سیاست واگذاری اوضاع
policy سیاست
policy خط مشی روش
policy بیمه نامه
policy مسلک سیاست
policy تدبیر
policy رویه
policy خط مشی سیاستمداری
policy مصلحت اندیشی
policy کاردانی
policy بیمه نامه ورقه بیمه
policy سند معلق به انجام شرطی
policy اداره یاحکومت کردن
policy خط مشی
public policy سیاست عمومی
re assurance policy قرارداد بیمه اتکایی
social policy سیاست اجتماعی
stabilization policy سیاست تثبیت اقتصادی
stop go policy سیاست تثبیت
stop go policy توسعه
take out an insurance policy قرارداد بیمه را منعقد کردن
tax policy سیاست مالیاتی
the policy of the government رویه دولت
the policy of the government سیاست دولت
pricing policy سیاست قیمت گذاری
policy options انتخابهای مورد نظر
policy instrument ابزار اجرای سیاست
policy maker سیاست ساز و سیاست افرین تعیین کننده خط مشی سیاسی
policy makers سیاست گذاران
policy objectives اهداف سیاستی
policy objectives اهداف موردنظر
policy of contianment سیاست تحدیدی
policy of contianment سیاست بازدارندگی اعمال سیاستی که باعث تحدید و توقف اقدامات سیاسی کشور دیگری بشود
bearer policy بیمه نامه بدون نام
policy options انتخابهای سیاستی
policy implication کاربردسیاست اتخاذ شده در عمل
agreed value policy بیمه نامه با ارزش توافق شده
wage policy سیاست دستمزد
wagering policy بیمه قماری
endowment policy بیمهی عمر
insurance policy سند بیمه
insurance policy بیمه نامه
insurance policy قرارداد بیمه
voyage policy بیمه کشتی در تمام مدت یک سفر
voyage policy قرارداد اجاره کشتی
time policy بیمه نامه دریایی با مدت محدود
time policy بیمه نامه مدت دار
to a dapt a policy رویهای اتخاذ کردن
to u. a policy of insurance سند بیمه
to u. a policy of insurance رابکسی دادن
underwrite policy بیمه نامه را فهر نویسی کردن
unvalued policy بیمه نامه ارزش گذاری نشده
valued policy بیمه نامه دریایی که در ان مبلغ بیمه دقیقا" تعیین و ذکر میشود
valued policy بیمه نامه با ارزش معین
policy of pandering سیاست خودشیرین بودن
policy implication کابرد سیاستی
development policy سیاست توسعه
blanket policy بیمه نامه جامع
blanket policy بیمه نامه ایکه همه اقلام را در برمیگیرد
blanket policy بیمه نامه کلی
national policy خط مشی ملی
honesty is the best policy عین مصلحت در راستی ودرستی است
national policy سیاست ملی
open policy بیمه نامه باز
open policy بیمه نامهای که جهت حمل مجموعههای متعدد تهیه میشود
open policy بیمه نامهای که در ان قیمت کالای بیمه شده معین نشده ودر وقت تلف شدن تعیین میشود
monetary policy سیاست پولی
employment policy سیاست اشتغال
land policy سیاست اقتصادی مربوط به زمین
labour policy سیاست استخدام کارکنان
economic policy سیاست اقتصادی
income policy سیاست مربوط به درامدها
mixed policy بیمه نامه مختلط
income policy سیاست درامدی
foreign policy خط مشی عمل خارجی
commercial policy سیاست بازرگانی
honesty is the best policy راستی ودرستی بهترین رویه
health policy سیاست بهداشتی
open policy بیمه نامه قابل تغییر
outward looking policy سیاست برون نگر
policy holder دارنده بیمه نامه
policy holder دارنده بیمه
expansionary policy سیاست انبساطی
policy file پرونده خط مشیها و دستورات
budgetary policy سیاست بودجهای
policy book پرونده خط مشیها
policy book کتاب روشها
policy dilemma تناقض سیاست ها مشکل سیاستی
financial policy سیاست مالی
ostrich policy سیاست خود فریبی
ostrich policy رویه کبک
evacuation policy روش تخلیه پزشکی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com