Dictiornary-Farsi | defeat by knock out | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 140 (7 milliseconds)

English	Persian
defeat by knock out	شکست با ناک اوت


Other Matches

defeat	بیقوارگی
To get the better of someone . To defeat someone .	بر کسی غالب آمدن
defeat	نقض
defeat	الغاء
defeat	باخت
defeat	از شکل افتادگی
defeat	شکست
defeat	مغلوب ساختن
defeat	هزیمت
defeat	شکست دادن
to sustain a defeat	شکست خوردن
He refused to acknowledge defeat .	قبول نمی کرد که شکست خورده
knock off	از پاانداختن
knock off	دست از کارکشیدن از کار انداختن
knock out	ناکار کردن
knock out	شکست دادن
knock out	از کار انداختن
knock out	خالی کردن
knock out	از بین بردن
knock off	ختم کردن کار
knock off	کشتن
knock off	مردن
knock down	باضربت بزمین کوبیدن
knock down	گیج کردن
knock down	مجزا
knock down	مجزا کردن
knock down	زدن با تانک یا توپ هواپیما از کار انداختن
knock in	فرو کردن
knock off	دست کشیدن از
knock out	با مشت یا بوکس ازپادراوردن
knock off	ازکار دست کشیدن
knock together	بهم خوردن
knock together	بهم زدن
to knock up	خسته شدن
to knock up	فرسوده شدن ازپادرامدن
to knock up	مانده شدن
I usually knock off at 6.	غالبا" ساعت 6 دست از کار می کشم
To knock someone down.	کسی رازمین زدن ( درکشتی وغیره )
knock about <idiom>	بدون برنامه ریزی سفر کردن
knock it off <idiom>	دست کشیدن
knock out <idiom>	غش کردن
to knock under	تن دردادن اقراربزمین خوردگی کردن ازپادرامدن
to knock under	تسلیم شدن
to knock together	سرهم بندی کردن
to knock about	ول گشتن
to knock about	پرسه زدن در به در بودن
to knock about	سرگردان بودن زندگی منظم نداشتن
to knock down	بزمین زدن
to knock down	زمین زدن بامشت بزمین انداختن ازپادراوردن
to knock down	پرچ کردن
to knock off	دست ازکارکشیدن
to knock out	پس ازبسته شدن دردانشکده یادانشگاه درزدن وبیرون رفتن
knock off <idiom>	به قتل رساندن کسی
knock together	بهم چسباندن
knock up	از کار انداختن
knock up	برخورد کردن
knock-up	بپایان رساندن
knock-up	ابستن کردن ناراحت کردن
knock	بهم خوردن
knock	بد گویی کردن از
knock	درزدن
knock	زدن
knock	کوبیدن
knock	صدای تغ تغ
knock	عیبجویی
knock	ضربه زدن
knock up	بپایان رساندن
knock-up	سردستی اماده کردن
knock-up	بهم زدن
knock-up	برخورد کردن
knock-up	تحریک کردن
knock up	بهم زدن
knock up	سردستی اماده کردن
knock-up	از کار انداختن
knock-on	بلند شدن توپ از زمین ازضربه دست بازیگر
knock on	بلند شدن توپ از زمین ازضربه دست بازیگر
knock against	خوردن به
knock about	نامرتب زندگی کردن
knock about	سرو صدا ایجاد کردن
knock against	زدن به
knock up	تحریک کردن
knock	مشت ضربت
knock up	ابستن کردن ناراحت کردن
knock about	پرسه زدن
to knock somebody's socks off <idiom> <verb>	کسی را کاملا غافلگیر کردن
knock on wood <idiom>	بزنم به تخته
to knock somebody's socks off <idiom> <verb>	کسی را شگفتگیر کردن
to knock the bottom out of	رد کردن
to knock the bottom out of	بی اثرکردن
to knock the bottom out of	خنثی کردن
to have a knock back	عقب نشینی کردن [در موقعیتی]
knock oneself out <idiom>	باعث تلاش فراوان
knock one's block off <idiom>	خیلی سخت به کسی صدمه زدن
knock off one's feet <idiom>	متعجب کسی (دست کسی رادرحنا گذاشتن)
at a knock-down price	به قیمت مفت
to knock something open	با ضربه چیزی را باز کردن
Knock off your fighting right now!	همین الآن از توی سر همدیگر زدن دست بکشید !
to knock back	عقب نشستن
knock at the door	در زدن
to knock the bottom out of	باطل کردن
to knock head	پیشانی برخاک نهادن
knock at the door	در کوفتن
knock one on the head	مشت بر کله کسی زدن
knock on the head	نقش بر اب کردن
knock on the head	باطل کردن
knock on the head	خنثی کردن
knock-ups	ابستن کردن ناراحت کردن
knock knees	زانوهایی که هنگام راه رفتن بهم میخورند
knock knees	زانوی کج زانوی پیچ خورده
anti knock	ماده ایکه به سوخت اضافه شده و احتمال انفجار واحتراق نامنظم ان را کاهش میدهد
knock kneed	خشن
knock kneed	شل
knock kneed	دارای حرکت کج ومعوج
knock kneed	دارای زانوی کج
knock knee	کجی زانو به درون دراثرمرض یا نرسیدن موادغذایی
knock about clothes	جامه کار
knock about clothes	لباس کار
knock-ups	بپایان رساندن
knock-ups	از کار انداختن
to knock head	چیزی که عبارت ازگذاشتن پیشانی بر روی زمین
to knock head	سجود
knock kneed	فالج
to knock a person off his p	کسیرابرزمین زدن یانابودکردن
there is a knock at the door	می اید
there is a knock at the door	صدای در
there is a knock at the door	درمیزنند
knock reducer	ضد کوبش
knock rating	میزان بهسوزی
knock-ups	تحریک کردن
knock-ups	برخورد کردن
knock-ups	بهم زدن
knock-ups	سردستی اماده کردن
knock out tournament	تورنمنت حذفی شطرنج
knock the living daylights out of someone <idiom>	باعث غش کردن کسی شدن
to knock a person's head off	به اسانی ازپیش کسی افتادن یاکسیراشکست دادن
anti knock property	خاصیت ضدضربه
anti knock property	درجه اکتان
To knock (beat) someone on the head .	تو سر کسی زدن
knock one's head against the wall <idiom>	کاربی نتیجه