English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (11 milliseconds)
English Persian
defensive line خط دفاعی
defensive line خط پدافندی
Search result with all words
advance of defensive line در جلو خطوط پدافندی
Other Matches
defensive مقام تدافع
defensive منطقه دفاع
defensive منطقه دفاعی شامل دروازه
defensive حالت تدافع
defensive تدافی
self defensive مدافع خود
defensive تدافعی
defensive پدافندی
defensive دفاعی
right defensive end مهرهتدافعیانتهاییراست
defensive fire اتش دفاعی
defensive fire اتش پدافندی
defensive league اتحادیه دفاعی
defensive architecture معماری نظامی
defensive league اتحاد دفاعی
defensive minefield میدان مین پدافندی
defensive player شطرنج باز دفاعی
defensive programming برنامه نویسی تدافعی
defensive rebound توپ گیری از سبد
right defensive tackle مهرهشکلتدافعیراست
defensive wrestler کشتی گیر دفاعی
defensive war جنگ دفاعی
defensive board دفاع سبد
defensive computing روش برنامه سازی که همه نوع خطای ممکن را در نظر می گیرد
defensive sea area منطقه پدافندی دریایی
left defensive end مهرهتدافعیانتهایچپ
left defensive tackle مهرهشکلتدافعیچپ
close defensive fires اتشهای پدافندی نزدیک
line to line voltage ولتاژ بین دو خط
line by line milling فرز کردن سطر به سطر
line to line voltage ولتاژ زنجیر شده
line to line spacing فاصله سطور
line to line fault تماس خطوط
line to line fault اتصال کوتاه بین دو فاز
line to line fault اتصال کوتاه دوقطبی
line by line analysis تجزیه سطر به سطر
line by line milling فرز کردن سطری
line to line fault اتصال کوتاه خط به خط
line up به خط شدن
Which line goes to ... ? کدام خط به ... میرود؟
Which line goes to ... ? کدام خط راه آهن به ... میرود؟
on the line هواپیمای اماده پرواز
down line بار کردن پایین خطی
out of line خارج از خط جبهه
to come in to line موافقت کردن
out of line جملاتی مربوط به یک برنامه کامپیوتری که در خط اصلی برنامه نیستند
line-up به ترتیب ایستادن
line-up ردیف ایستادن تیم
line out با خط علامت گذاشتن
on line در خط
on line داخل رده
to come in to line در صف امدن
on line مورداستعمال
on line درون خطی
on line متصل
on line مستقیم
line of d. حد فاصل
line of d. مرز
down the line ضربه از کنار زمین
old line دارای قدرت در اثر ارشدیت ارشد
in line <idiom> با محدودیت متداول
in line شمشیر در وضع حمله
old line محافظه کار
mean line خط میان
necessary line خط یاری که تیم مهاجم بایدبه فاصله چهار تماس به ان برسد
line out قلمه درختان رادراوردن وبصورت خط منظمی کاشتن
line by line سطر به سطر
o o line خط تقسیم دیدبانی
along line در خط
along line در امتداد خطوط
in line همراستا
below the line درامد یا هزینه غیر مترقبه
out of line <idiom> ناصحیح
line up <idiom> سازمان دهی کردن ،آماده برای عمل کردن
line up <idiom> به درستی میزان کردن
line up <idiom> به صف کردن
on line help کمک مستقیم
all along the line درامتدادهمه خط
down the line <idiom> درآینده
o o line خط دیدبانی سپاه
the line صف
all along the line در همه جا
line-up به خط شدن
line خط انداختن در
line پوشاندن
line اتصال فیزیکی به ارسال داده
line محصول
line لاین
line رشته
line خط دار کردن
by-line کار یاشغل اضافی وزائد
by-line خط فرعی راه اهن
by-line خط دوم یافرعی
by line کار یاشغل اضافی وزائد
by line خط فرعی راه اهن
by line خط دوم یافرعی
line طرز
line در سمت
line اراستن
line صفی در خط
line خط صف
line طناب خط
line خط
line استرکردن
line سیم
line جبهه جنگ
line حدود رویه
line خط زدن
line نسب
line رانی در پیست مقدر امتیازاعطایی در شرطبندی روی اسب طناب مورد استفاده درقایق
line بخط کردن
line لوله منفردی در سیستم سیالات
line ترازکردن
line دهنه
off line قطع
off line منفصل
line طناب سیم
line جاده
line : خط
line سطر
line ردیف
Are you still on the line? خط را قطع نکردی؟
off line غیر متصل
off line برون خطی
line up به ترتیب ایستادن
off line وسایلی که جزو دستگاه کامپیوتری مرکزی نیستند وسایل غیر کامپیوتری یاخودکار
line رشته بند
line ریسمان
line : خط کشیدن
Are you still on the line? هنوز پشت تلفن هستی؟
line رسن
line شعبه
line لجام
line up ردیف ایستادن تیم
mason's line ریسمان کار
median line میانه
mould line خط حاصل از تلاقی دو سطح
morning line امتیاز شرطبندی پیش ازمسابقه
mooring line طناب برای مهار کردن قایق به ساحل
mooring line سیم مهار
mooring line طناب مهار مین
ready line صف پشت خط اتش
ready line خط انتظار
message line خط مخابره
profile line نیمرخ زمین
marriage line عقدنامه سند ازدواج
marriage line گواهینامه ازدواج
mach line موج ضربهای ضعیف
load line خطی در اطراف کشتی که نمودار حداکثر فرفیت کشتی میباشد
loop line دوراهی
lubber line خط عمودی بر روی صفحه قطب نما
lubber's line علامت روی قطبنمای قایق نشاندهنده قسمت جلو و عقب قایق
lumber's line خط شاخص قلب نما که مشخص کننده سینه ناو است
lumber's line خط سینه ناو
load line خط دورکشتی که وقتی کشتی کاملا بارگیری شداب تا انجا میرسد
load line خط بار
line transformer مبدل خط
line up billiard بیلیارد کیسه دار با روش برگرداندن گویهای کیسه افتاده به زمین
line voltage ولتاژ خط
line voltage ولتاژ شبکه
line voltage ولتاژ خطی ولتاژ زنجیرشده ولتاژ خط
line width پهنای خط
lubber's line نشانگر سینه
lyman line خط لیمان
pass a line رد کردن طناب
out line font فونت متغیر
orienting line خط توجیه
phase line خط مبداء حرکت جنگی
phantom line خط سری
on line storage حافظه درون خطی
phantom line خط فرضی
on line operation عمل درون خطی
pipe line خط لوله
pitch line مکان هندسی نقاطی که درانها مراکز نقاط تماس یا گام دندانههای چرخ دنده یادندانه ها اندازه گیری میشود
out line font قلم متغیر
phase line خط خیز
overhead line خط هوایی
overhead line سیمکشی هوایی
peaked line خط چین
peaked line خط پاره پاره
penny a line ارزان
outhaul line برون کش
out of line coding کدگذاری برون خطی
penny a line پست
penny a line ارزان نویس بی مایه
percolation line خط نفوذ
possibilities line خط امکانات
on line operation عملکرد درون خطی
non switched line خط گزینه نشده
no fire line خط منع اتش توپخانه
no fire line خط منع اتش
night line ریسمان ماهی گیری شبانه
new line character دخشه تعویض سطر
neutral line خط بی اثر
on line system سیستم درون خطی
multipoint line خط چند نقطهای
multidrop line پیکربندی سیستم مخابراتی که یک کانال یا خط منفرد رابرای سرویس دادن به ترمینالها بکار می برد خطی با چند افت
nonswitched line خط غیر گزینشی
possibilities line خط بودجه
on line database پایگاه داده درون خطی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com