Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (3 milliseconds)
English
Persian
dependent state
دولت غیر مستقل
dependent state
دولت تابع و وابسته به دولت یا قدرت دیگر
Other Matches
national
[state, federal state]
<adj.>
دولتی
national
[state, federal state]
<adj.>
حکومتی
dependent
تابع نان خور گماشته
dependent
غیر استاندارد یا چیزی که روی سخت افزار یا نرم افزار تولید کننده دیگر بدون متغیر قابل استفاده نیست
dependent
عایله موکول به
dependent
تابع
dependent
معلق
dependent
تابع نامستقل
to be dependent on somebody
[something]
تابع بودن به کسی
[چیزی]
to be dependent on somebody
[something]
محتاج بودن به کسی
[چیزی]
to be dependent on somebody
[something]
وابسته بودن به کسی
[چیزی]
dependent
دلگرم به
dependent
وابسته
dependent
متعلق
dependent
مربوط محتاج
dependent
آنچه به دلیلی متغیر است
dependent
موکول
self dependent
متکی بخود
surviving dependent
فرد باقیمانده
dependent variable
متغیر وابسته
device dependent
وابسته به دستگاه
time dependent
وابسته به زمان
memory dependent
وابسته حافظه
surviving dependent
فرد بازمانده
hardware dependent
وابستگی سخت افزاری
machine dependent
وابسته ماشین
memory dependent
متکی به حافظه
dependent variable
متغیر تابع
machine dependent
وابسته به ماشین
density dependent
انبوهی بسامان
dependent variable
متغیر وابسته
[ریاضی]
command sponsored dependent
بستگان نظامیانی که با خرج ارتش بخارج مسافرت می کنند
he was dependent on me fop support
تحت تکفل من بود
state-
وضعیت
state-
مدار یا وسیله یا برنامهای که نشان میدهد هیچ عملی رخ نداده ولی ورودی می پذیرد
state-
وضعیتی که در آن عمل رخ میدهد یا میتواند رخ دهد
state-
وضعیت چیزی
two state
دو حالتی
what state
در رهگیری هوایی یعنی میزان سوخت و مهمات واکسیژن باقیمانده خود راگزارش کنید
to keep state
شان یا مقام خودراحفظ کردن
corresponding state
حالت متنافر
to be in a state of f.
پیوسته درتغییربودن
to be in a state of a
هراسان بودن
to be in a state of a
بیم داشتن
the state
effusion seminal causedby cleanness ofجنابت
to keep state
خود را گرفتن
state-
حال
state-
تعیین کردن وقرار دادن
state
ملت
state
کیفیت
state
حالت
state
تعیین کردن وقرار دادن
state
حال
state
وضعیتی که در آن عمل رخ میدهد یا میتواند رخ دهد
state
مدار یا وسیله یا برنامهای که نشان میدهد هیچ عملی رخ نداده ولی ورودی می پذیرد
state
وضعیت چیزی
state
وضعیت
state-
توضیح دادن
state-
جزء به جزء شرح دادن
state-
افهار داشتن افهارکردن
state
دولت استان
state
ابهت
state
مقام ورتبه
state
جزء به جزء شرح دادن
state
افهار داشتن افهارکردن
state
سیاسی رسمی وضع
state
دولتی
state
چگونگی
state
تعیین کردن حال
state
ایالت کشوری
state
کشور
state
افهار کردن وتصریح کردن
state-
تعیین کردن حال
state-
چگونگی
state-
کیفیت
state-
افهار کردن وتصریح کردن
state-
کشور
state-
ایالت کشوری
state
توضیح دادن
state-
دولتی
state-
سیاسی رسمی وضع
state-
مقام ورتبه
state-
ابهت
state-
حالت
state-
ایالت
state
دولتی حالت
state-
ملت
state-
دولت استان
state-
جمهوری کشور
state
کشوری
state
ایالت
state-
کشوری
state-
دولتی حالت
state
جمهوری کشور
state-
دولت
state
دولت
state of alert
وضعیت اماده باش یکان
state of grace
تائید
state of equilibrium
حالت تعادل
state of grace
توفیق
state of being cheated
غبن
state of in her itance
ملک یا دارایی قابل توارث
state planning
برنامه ریزی دولتی
state prison
زندان ایالتی
state prison
زندان دولتی
state property
دارائی دولت
state property
اموال عمومی
state religion
مذهب رسمی
state road
شاهراه
state socialism
سوسیالیسم دولتی
state ownership
مالکیت دولتی
state of war
حالت مخاصمه
state of purity
طهارت
state of rest
حالت ساکن
state of rest
حالت ارام حالت سکون وضعیت ساکن
state of siege
حالت محاصره
state of stress
حالت تنش
state of the art
جدیدترین تکنولوژی تکنولوژی جدید
state of being cheated
مغبونیت
state of the realm
طبقات اجتماعی یا سیاسی کشور
state stress
وضعیت تنش
state of alert
وضعیت هوشیاری
state of alert
وضعیت امادگی
state college
دانشکده دولتی
state chicken
در رهگیری هوایی یعنی سوخت من در حال تمام شدن است بایستی برای تجدیدسوخت برگردم
state bank
بانک دولتی
state bank
بانک استان
state attorney
نماینده دولت در دادگاه مدعی العموم استان یاکشور
state affairs
امور مملکتی
state enterprise
بنگاه دولتی
state enterprise
مالکیت دولتی
stable state
حالت پایا
spin state
حالت اسپین
solid state
نیمه هادی
solid state
حالت جامد
state craft
سیاستمداری
state criminals
مقصرین سیاسی
state midicine
سیستم پزشکی تحت نظارت دولت
state aid
کمک دولت به موسسات عام المنفعه وغیره
state midicine
سیستم پزشکی ملی
state lamb
در رهگیری هوایی یعنی سوخت کافی ندارم که رهگیری انجام دهم و برگردم
state hood
حالت وشرایط ایالات امریکا
state hood
ایالتی
state guard
ارتش ایالتی
state guard
نیروی نظامی ایالتی
state government
دولت مرکزی
state function
تابع حالت
state flower
گل علامت مخصوص هر استان یا کشور
state equation
معادله حالتی
state diagram
نمودار حالات
state criminals
مجرمین سیاسی
sol state
حالت سولی
state succession
توالی دولتها
waiting state
وضعیت کامپیوتر که در آن برنامه درخواست ورودی یا سیگنال میکند پیش از ادامه اجرا
wait state
وضعیت انتظار
wait state
حالت انتظار
wait state
1-وضعیت غیرفعال پردازنده که منتظر ورودی از وسیله جانبی است . 2-دستور خالی برای کاهش سرعت پردازنده تا حافظه یا رسانه جانبی کندتر به آن برسد
unpolarized state
حالت ناقطبیده
unstable state
حالت ناپایا
two state variable
متغییر دو حالتی
two state jump
جهش دو حالتی
two state circuit
مدار دو حالتی
two state algebra
جبر دو حالتی
transition state
حالت گذار
totaliarian state
دولتی که دران یک نفر یا یک هیات حاکمه اختیار و تصدی همه امور رادر دست دارند
totaliarian state
دولت توتالیتر
war state
دولت جنگی
war state
دولت نظامی declaration preventivetotal
zero wait state
وضعیت یک وسیله
quantum state
حالت کوانتومی
[فیزیک]
[شیمی]
belonging to the state
<adj.>
حکومتی
belonging to the state
<adj.>
دولتی
lie in state
<idiom>
بعداز مرگ دیدن جسد
state of mind
وضعیتوشرایطدریکلحظه
state of affairs
شرایطوموقعیتهایمربوطبهیکنفر
head of state
ملکهیارئیسجمهور
head of state
پادشاه
State Department
وزارت برون مرز
State Department
وزارت امور خارجه
zero wait state
که آن قدر سریع است که با سرعت قط عات دیگر در کامپیوتر کار میکند و نیاز نیست به صورت مصنوعی سرعت آن کم شود یا وضعیت انتظار درج شود
to state one's opinion
افهارعقیده کردن
three state logic
: بالای منط قی , پایین منط قی و امپدانس بالا
three state logic
دروازه منط قی یا IC که سه وضعیت خروجی ممکن دارد
stationary state
تعادل درحالت سکون
stationary state
وضعیت سکون
state's evidence
گواه جنایی
state's evidence
گواه دادگاه جنایی
state's attorney
نماینده دولت در دادگاه مدعی العموم استان یاکشور
state vector
بردار حالت
state vector
بردار وضعیت
state vector
بردار حلات
state university
دانشگاه دولتی
state university
دانشگاه ایالتی
state to which one belongs
دولت متبوعه siege-neutralized-neutral-buffer
state tiger
در رهگیری هوایی یعنی سوخت کافی برای اجرای ماموریت رهگیری دارم
state table
جدول حالات
stationary state
حالت ایستاده
steady state
حالت دائمی
steady state
وضعیت پایدار
the state of being married
احصان
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com