English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
derivatives of higher order مشتقهای مرتبه بالا [ریاضی]
Other Matches
higher order factor عامل مرتبه بالا
higher order conditioning شرطی سازی سطح بالا
derivatives مشق
derivatives ماخوذ
derivatives اشتقاقی
derivatives مبدل
derivatives مشتق
derivatives فرعی
derivatives گرفته شده
higher بالاتر
higher up رئیس
higher up برتر
higher up ارشد
higher up عضو ارشد
higher education اموزش عالی
mean higher high water ارتفاع متوسط پیشرفت اب دریا
raise to a higher power افزایش دادن نما
to fly at a higher game همت برچیزعالی ترگماشتن
higher brain centers مراکز عالی مغز
higher mental processes فرایندهای عالی ذهن
to invoke a higher power به مقامی بالاتر رجوع کردن [برای کمک]
marching order [travel order] دستور پیشروی [ارتش]
If you dont study hard ( hard enough ) , you cant go to a higher class. اگرخوب درس نخوانی درهمین کلاس خواهی ماند
in order to ... برای [اینکه]
in order to ... تا [اینکه ]
order [placed with somebody] دستور [ازطرف کسی]
order [placed with somebody] سفارش [ازطرف کسی]
by order of فرمان
by order of حسب الامر
well-order خوش ترتیب [ریاضی]
in order to <idiom> اعتماد شخص را بدست آوردن
in order that تا اینکه
in order that برای اینکه
in order that he may go برای اینکه برود
in order that i may go برای اینکه بروم
second order مرتبه دوم
re order سفارش دوم باره
out of order از کار افتاده
out of order نادرست
out of order درهم برهم
order off حکم خروج
in order درست
in order صحیح
in order دایر
to order <idiom> به ترتیب
out of order <idiom> برخلاف قانون ،نامناسب
out of order <idiom> کارنکردن
out of order خراب
In this order. In this way. باین ترتیب
first order مرتبه اول
to the order of در وجه
to the order of به حواله کرد
to the order of بحواله کرد
order about پیوسته پی فرمان فرستادن
order ترتیب انجام کار
order خرید سفارش خرید
order سفارش دادن
order نظم
order دستور
order سفارش دادن تنظیم کردن
order دستور دادن سفارش
order امر
order مرتبه
order راسته
order کد عمل
order پردازندهای که عملیات ریاضی و منط قی را کدگشایی کند و انجام میدهد مط ابق کد برنامه
order رتبه
order دستور سفارش
order حواله کرد حواله کردن دستور
order حواله
order مرتب کردن
order ترتیب
order دستور دادن
order دستورعملیاتی
order دستورالعمل
order فرمان نظم
order نظم دادن
order سفارش دادن کالا یا جنس
order سبک معماری
order شیوه
order نظام معماری
order دستورالعمل دستور
order سفارش دادن دستور دادن
order سفارش
order حکم
order ن
order منظم کردن
order format قالب دستور
second order conditions شرایط مرتبه دوم
second order conditions شرایط ثانوی
order of fire روش تیراندازی
order of fire ترتیب توالی اتش
route order فرمان ستون راه رو
order of fire ترتیب احتراق موتور
order of magnitude مرتبه بزرگی
order of matrix مرتبه ماتریس
order of service سوت داور بمعنای دستورسرویس دادن
route order ترتیب حرکت در روی جاده حرکت به ستون راه
review order لباس وتجهیزات و وسائل کامل
second order factor عامل مرتبه دوم
word order ترتیب واژه ها
order format قالب سفارش
order in council تصمیم هیات مشاورین سلطنتی
order in council تصویب نامه دولتی
order of bankruptcy حکم ورشکستگی
order of battle ترتیب نیرو
order of battle سازمان نیروهایا یکان
order of council تصمیم هیات مشاورین سلطنتی در غیاب یا بیماری پادشاه یا ملکه
Order theory ترتیب جزئی [ریاضی]
order of discharge حکم تصفیه
order form نمونه سفارش نامه پر نکرده
order of discharge حکم برائت ذمه
order of the day برنامه روزانه
review order لباس وتحملات سان
probation order دستور یا حکم تعلیق مجازات
post order حواله پستی
order time زمان سفارش کالا
Lattice [order] توری [ترتیب] [ریاضی]
place an order سفارش دادن
phantom order قرارداد تولید وسایل نظامی درزمان جنگ قرارداد تبدیل کارخانههای شخصی به کارخانجات نظامی
partial order ترتیب جزئی
payable to order قابل پرداخت به حواله کرد
pay order سندپرداخت حقوق
To order a meal. سفارش غذا دادن ( درهتل ؟رستوران )
partial order پاره ترتیب
processing of the order انجام سفارش
provisional order دستور موقت اداری
referral order درخواست برای اماد غیرموجود یا جایگزین در انبار
reculaulation order تنظیم محاسبه مجدد
order of the day معادل agenda
order of the day دستور جلسه
Lattice [order] شبکه [ریاضی]
purchase order سفارش خرید
purchase order دستور خرید
public order نظم عمومی
order off the field حکم خروج
pay order لیست پرداخت حقوق
in order to prevent برای جلوگیری کردن
Bassae Order [معماری یونی یونان]
balustrade Order ترتیب نرده ستون ها
Attic Order ستون بندی آتنی
assemblage of Order ستون بندی مختلط
arch order [شیوه ی ستون بندی طاق]
American order [سرستونی شبیه ستون کرنتی با برگ های کنگره ای
Agricultural Order سرستون [سر ستون کرنتی با تومارهای پیچیده شده به شکل سر حیوانات یا آرایش برگ کنگره ای]
structure [first order] ساختار [ریاضی]
call-up order دستور به خدمت [سربازی]
Composite Order [شیوه ی ترکیبی ستون سازی رمی با ستون های پیچکی تزئین شده]
Orinthian Order معماری کلاسیک [در یونان و رم]
in good order <adj.> تروتمیز
in good order <adj.> مرتب
in good order <adj.> منظم
to order somebody back کسی را فراخواندن
to order somebody back کسی را معزول کردن
to order somebody back کسی را احضار کردن
Ionic Order [معماری یونی یا سبک بالشی از سبک های معماری کلاسیک در یونان و رم]
Gigantic Order [شیوه ستون سازی توسکاری همراه با شیوه غول ستونی] [معماری]
Giant Order شیوه غول ستونی [معماری]
German Order سبک معماری آلمانی [نوعی از سبک معماری کرنتی قرن هجدهم انگلستان]
French Order سبک معماری فرانسوی
Doric Order سبک معماری دوریک
good order خوش ترتیب [فلسفه]
trial order سفارش ازمایشی
transfer order دستورالعمل ارائه وفایف اجرایی یا انتقال وفایف اجرایی نیروهای مسلح
transaction in order معامله به قصد فرار از دین
transaction in order liability avoid to
to set in order منظم کردن
to set in order درست کردن
third order reaction واکنش مرتبه سه
the line is out of order سیم خراب است
the goods are on order کالا را سفارش داده ایم
superior order دستور مافوق
superior order امر مافوق
stop order دستور عدم پرداخت از طرف صادر کننده سند مالی به مرجع پرداخت کننده
sort order نظم ترتیب
short order خوراکی که زود مهیا میشود
warning order دستور اگهی
warning order دستور اماده باش اعلام اماده باش
pecking order <idiom> راه ارتباط بایکدیگر
My stomach is out of order. مزاجم مرتب کارنمی کند
Is your passport in order ? آیا گذرنامه ات مرتب وآماده است ؟
In chronological order. بترتیب تاریخ ( بطور مسلسل )
social order سازمانوساختاراجتماعی
postal order هزینهپستی
law and order اطاعتازقانون
doric order سبکمعمارییونانقدیم
corinthian order ساختارقرمتی
points of order اخطار نظامنامهای
point of order اخطار نظامنامهای
work order برگ کار
work order درخواست انجام کار حکم کار
word order ترتیب وقوع کلمه در عبارت یا جمله
second order reaction واکنش مرتبه دوم
fragmentary order دستور جزء بجزء
embarkation order دستورالعمل بارگیری یا سوارشدن دستور بارگیری
dispatch order سفارش حمل سریع
disassembly order روش پیاده کردن وسیله
disassembly order دستور باز کردن و پیاده کردن قطعات یک وسیله
development order دستوربهبود اماد
development order دستور ساخت اماد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com