English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 133 (7 milliseconds)
English Persian
destructive read out بازخوانی مخرب
Search result with all words
destructive read خواندن مخرب
Other Matches
non destructive ازمایش غیر تجربی
destructive ویرانگر
destructive مخرب
non destructive cursor نشانه گر در صفحه نمایش که حروف نمایش داده شده را با عبور از آنها پاک نمیکند
non destructive cursor مجموعه بررسی ها که روی یک قطعه بدون آسیب دیدن انجام شود
non destructive inspection بازرسی غیر مخرب
non destructive cursor صفحه نمایش که حروف پیشین را هنگام نمایش حروف جدید برگرداند
destructive operation عملیات مخرب
destructive distillation تقطیر تخریبی
destructive cursor نشانه گری که متنی را که روی آن حرکت میکند پاک میکند
destructive addition عمل جمع که در آن نتیجه روی یکی از عملوندها نوشته میشود یعنی دوباره نویسی صورت می گیرد
destructive competition رقابت مخرب
destructive competition رقابت زیان اور
destructive cursor عمل خواندن که در آن داده ذخیره شده پس از بازیابی پاک میشود
destructive cursor نوعی رسانه ذخیره سازی که پس از خواندن داده اش آن را از دست میدهد
non destructive test ازمایش بدون خرابی
Read out the letter. Read the letter aloud. نامه را بلند بخوان
read سیستم اطمینان از اینکه داده به درستی دریافت شده است و داده ارسالی برمی گردد و با حالت اولیه مقایسه میشود تا خطایی رخ نداده باشد
read in ارسالی داده از منبع خارجی به کامپیوتر اصلی
to read through something چیزی را از اول تا آخر خواندن
to read over something چیزی را از اول تا آخر خواندن
to read through something چیزی را کاملا خواندن
to read over something چیزی را کاملا خواندن
Read me right ... من را درست درک بکن ...
to read too much into تفسیر ناموجه کردن
to read out بلند خواندن
to read off از روی چیزی خواندن بلندخواندن
read out بازخوانی
read only فقط خواندنی
read only تنها خواندنی
read خطایی که در هنگام عمل خواندن رخ میدهد چون داده ذخیره شده آسیب دیده است
read بازیابی داده از رسانه ذخیره سازی
read ترتیب رویدادها برای ذخیره و بازیابی داده
read استنباط کردن
read گیرندهای که میتواند داده از سطح رسانه ذخیره سازی مغناطیسی مثل فالاپی دیسک بخواند یا بنویسد
read کانال حمل داده که در دو جهت حرکت میکند
read تعداد بایتها که خواننده در زمان مشخص می خواند
read وسیله حافظه که در هنگام تولید داده روی آن نوشته شده بود و محتوای آن فقط قابل خواندن است
read بیت مشخصات فایل که وقتی تنظیم شود. مانع نوشتن داده جدید روی فایل یا ویرایش محتوای آن میشود
read رسانه ذخیره سازی که قابل خواندن و نوشتن است
read مدت زمان بین وقتی که داده آدرس به رسانه ذخیره سازی فرستاده میشود و داده برمی گردد و با حالت اولیه مقایسه میشود تا خطایی رخ نداده باشد
read عملیات خواندن که در آن داده ذخیره شده پس از بازیابی پک میشود
read وسیله یا مداری که داده ذخیره شده آن قابل تغییر نیست
read گیرندهای که سیگنالهای ذخیره شده روی رسانه ذخیره سازی مغناطیسی را می خواند و به حالت الکتریکی اصلی تبدیل میکند
read 1-نگاه کردن به حروف چاپ شده و فهمیدن آنها. 2-
read اسکن کردن متن چاپ شده
well read با اطلاع
read قرائت کردن
read خواندن
read بازخواندن
read تعبیر کردن
well-read با اطلاع
well read اهل مطالعه و تحقیق
well-read اهل مطالعه و تحقیق
read between the lines <idiom> پیدا کردن مفهوم ضمنی
lip read لب خواندن
to read between the lines معنی پوشیده نوشته یا سخنی را دریافتن
to read a book کتابی را دوباره وسه باره خواندن یامرورکردن
I read through the letter. من این نامه را کاملا میخوانم.
scatter read پراکنده خوانی
scatter read دستیابی وخواندن داده ذخیره شده در محلهای مختلف
read/write خواندن- نوشتن
read time زمان اماده شدن اطلاعات زمان در دسترس قرار گرفتن اطلاعات کامپیوتری
read strobe بارقه خواندن
read pulse تپش خواندن
to read one a lecture کسیرا سرزنش کردن
lip read کلمات را بوسیله حرکات لب فهمیدن
to read one a lesson بکسی نصیحت کردن
He can neither read nor write. نه می تواند بخواند نه بنویسد
to read wrong اشتباه [ی] خواندن
write once read many چند باربخوان
write once read many چند بار بازیاب
write once read many یکبار نویس
Read the story فرم تریو
to sight-read something از روی ورقه [نت موسیقی] آلت موسیقی بازی کردن
lip-read کلمات را بوسیله حرکات لب فهمیدن
lip-read لب خواندن
to read one a lesson کسیرا اندرزدادن
read head نوک خواندن
sight read بدون امادگی قبلی اجراکردن
nondestructive read خواندن غیرمخرب
sight read بدون مطالعه قبلی خواندن
i read him to sleep برایش خواندم تا خوابش برد انقدر خواندم تا خوابش برد
i had a quiet read که باارامش چیز بخوانم
i had a quiet read فرصت پیدا کردم
he read other than distinctly همه جورخوانده جز شمرده
he read other than distinctly شمرده نخواند
sight read فی البداهه خواندن یا اجرا کردن
he could read the future خواندن ونوشتن نمیداند سوادندارد
he cannot read or write خواندن ونوشتن نمیداند سوادندارد
digital read out نمایش داده ها توسط الات دقیق بصورت دیجیتالی و نه توسط حرکت عقربه روی صفحه مدرج
he can read the sky ستاره شناس است
read head نوک خواننده
read head هد خواندن راس خواندن
read only storage انباره فقط خواندنی
sight-read بدون مطالعه قبلی خواندن
sight-read بدون امادگی قبلی اجراکردن
sight-read فی البداهه خواندن یا اجرا کردن
read only memory حافظه فقط خواندنی
reed or read شیر دادن
backward read یک نوع مشخصه موجود دربعضی از سیستمهای نوارمغناطیسی که در ان واحدهای نوار مغناطیسی باحرکت در جهت معکوس می توانند داده ها را به حافظه کامپیوتر منتقل کنند
deep read با اطلاع
deep read بسیار خوانده
read ink ink nonreflective
read mostly memory حافظه بیشتر خواندنی
I assume that you did read this article. من فرض میکنم که شما این مقاله را خوانده اید.
I premise that you did read this article. من فرض میکنم که شما این مقاله را خوانده اید.
commonly read paper روزنامه کثیر الانتشار
control read only memory حافظه فقط خواندنی کنترلی
direct read after write خواندن مستقیم پس از نوشتن
read restore cycle چرخه خواندن و ترمیم
the bill was read for the first time شور اول لایحه تمام شد
read/write memory حافظه خواندنی / نوشتنی
read/write head هدخواندن- نوشتن
read/write head نوک خواندن / نوشتن
read/write file فایل خواندنی / نوشتنی
read write privilege امتیاز خواندن- نوشتن
read write head نوک خواندن و نوشتن
read write cycle چرخه خواندن و نوشتن
programmable read only memory حافظه برنامه پذیر فقط خواندنی حافظه تنها خواندنی برنامه پذیر حافظه فقط خواندنی قابل برنامه ریزی
to read people's hands کف بینی کردن
read the riot act <idiom> به کسی هشدار دادن
Every one is supposed to know to read and write . فرض بر اینست که هر کس خواندن ونوشتن را می داند
To read someone s mind (thoughts). فکر کسی را خواندن
fusible read only memory MORP که از ماتریسی از اتصالات موجود تشکیل شده که به طور انتخابی به برنامه وصل می شوند
scatter read gather write خواندن توزیعی و نوشتن تجمعی
read-only memory (ROM) module خواندنحافظه
erasable programmable read only memory eprom
the heart's letter is read in the eyes <proverb> رنگ رخساره نشان می دهد از سر ضمیر
electrically erasable read only memory حافظه الکترونیکی پاک شدنی فقط خواندنی
He has read the book from cover to cover . کتاب رااز اول تا آخر خوانده است
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com