English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
detention center بازداشتگاه
Other Matches
detention بازداشت
detention توقیف شخص
detention نگهداری
detention حبس کردن
detention مانع رفتن شدن
detention ضبط
detention معطلی
detention منع
detention حبس
detention توقیف
detention of pay ممانعت ازپرداخت حقوق توقیف حقوق
detention of pay ضبط حقوق
detention barrack بازداشتگاه نظامی
house of detention بازداشتگاه
unlawful detention توقیف غیر قانونی
preventive detention تمدید مدت حبس مجرم به عادت که تقریبا" به سیستم اجرای نظرتشدید مجازات و یا مواردپیش بینی شده در قانون اقدامات تامینی شباهت دارد
preventive detention توقیف احتیاطی
detention centre پذیرشهتل
detention pending trial توقیف احتیاطی
detention pending trial حبس موقت
Juvenile detention home [American E] بازداشتگاه نوجوانان [قانون]
center to center method روش اتصال مرکز به مرکزعکس هوایی
center کانونی کردن تمرکز یافتن مرکز
center متمرکز کردن
center تعیین حدودوسیله ایجاد حرارت برای استفاده در هواپیمای بی موتور
center سانتر
center کیان
center متمرکز نقطه اتکاء
center نقطه گره
center سوراخ هایی که اطراف مرکز نوار کاغذی پانچ شده اند
center شخصی که موافب عملیات کامپیوتر مرکزی است
center سوراخ مرکزی که با سوراخ کد گذاری روی نوار پانچ شده در یک امتداد قرار دارند
center قرار دادن یک متن در مرکز کاغذ یا صفحه نمایش
center نقط ه میانی چیزی
off center خارج از مرکز
center گروه مرکزی
center مجمع
off-center <idiom> عجیب وغریب
center قرار دادن مناسب نوک خواندن / نوشتن روی دیسک مغناطیسی یا نوار
center میان
center مرکز
center وسط ونقطه مرکزی
center درمرکز قرارگرفتن
center تمرکز یافتن
direction center مرکز هدایت عملیات
diffracting center مرکز پراشنده
center spot نقطه مرکزی بیلیارد انگلیسی
center spuare زاویه تمرکز
center strap نوار پهن تور تنیس
center strop نوار پهن تور تنیس
center stripe خط میانی زمین
center web هسته
direction center مرکزهدایت اتش یا حرکت کشتی یاهواپیما
dead center مرکز سکون و بی حرکتی
four center arch قوس جناغی چهار پرگاری
filter center مرکزتوزیع اطلاعات
filter center مرکز کنترل و نتیجه گیری ازاخبار پدافند هوایی
feeding center مرکز تغذیه
education center اموزشگاه
education center مرکز اموزش
documentation center مرکز اسناد
control center مرکز کنترل عملیات
computing center مرکز محاسبات
chiral center مرکز کایرال
communication center مرکز مخابرات
communication center مرکزارتباطات
community center ساختمان محل انجمن
community center مرکزاجتماع
control center مرکزکنترل
convalescent center یکان بهداری که فرفیت 0051 تختخواب را داشته باشد
dead center نقطه مرگ
center web مرکز چرخ
data center مرکز داده
data center مرکز داده ها
cost center تمرکز هزینه
cost center قسمت هزینه در یک موسسه واحدی در یک موسسه که وفیفه اش تعیین قیمت کالا ازطریق توزیع و سرشکن کردن هزینه هاست
cost center مرکز هزینه زا
convalescent center بیمارستان ثابت منطقهای
computer center مرکز کامپیوتر
information center مرکز اطلاعات
switching center مرکز راه گزینی
speech center مرکز گویایی
sleep center مرکز خواب
signal center مرکز پیام
signal center مرکزارتباطات
signal center مرکز مخابرات
shopping center بازار
shopping center مرکز فروش
three center bonding پیوند سه مرکزی
vasoconstrictor center مرکز انقباض عروق
How do I get to city center? چطور میتوانم به مرکز شهر بروم؟
dead center <idiom> کاملا وسط
The city center . میدان ( مرکز ) شهر
She is the center of attraction . آن زن همه را بسوی خودش می کشد
whole blood center مرکز کنترل و اهداء خون مرکز جمع اوری خون
wheel center مرکز چرخ
training center مرکز اموزش
school center مرکز اموزش
respiratory center مرکز تنفسی
operation center مرکز عملیات
nerve center مرکزفرماندهی
nerve center مرکز عصبی
message center مرکز پیام
luminescent center هسته لومینسانس
local center مرکز محلی
lathe center مرکز یا محور دوران ماشین تراش
inversion center مرکز وارونگی
pintle center نقطه لولا
reserve center مرکز اموزش احتیاط
reserve center مرکز احتیاط
relay center مرکز باز پخش
regional center مرکز منطقهای
provision center مرکز تدارکات مرکز توزیع اماد
provision center مرکز توشه
primary center مرکز اولیه
primary center مرکز عمده
pintle center مرکز لولای جنگ افزار
information center مرکز جمع اوری اطلاعات
center line خط صفر
center line خط وسط زمین
center line خط میانی زمین
center line خط مرکز
center line اسه
center line خط محور
center lathe ماشین تراش متمرکز
center land خط میانی
center ice قسمت بی طرف زمین
center line مرکزدوران
center circle دایره وسط زمین
center of gravity مرکز ثقل
center of distribution مرکز پخش
center of dispersion مرکزمستطیل پراکندگی گلوله ها
center of dispersion مرکز پراکندگی
center of burst مرکزاصابت گلوله
center of burst مرکز ترکش گلوله
center of buoyancy مرکزتعادل اتصال وسایل شناور
center of buoyancy مرکز تعادل شناوری
center mark علامت مرکز نشانه مرکز
center mark مرکز سوراخ
center grinding دستگاه سنگ متمرکز
center grinding سنگ چاقو تیزکنی
before bottom center تعداد درجات گردش میل لنگ قبل از رسیدن پیستون به نقطه مرگ پایین
center circle دایره میانی
before top center تعداد درجات گردش میل لنگ قبل از رسیدن پیستون به نقطه مرگ بالا
center board ته قایق بادبانی
center bit مته سه نبش
center base میدان مرکزی
center back بازیگر میانی خط عقب
center back بک میانی
burst center مرکز گلوله
burst center مرکز ترکش
battery center مرکز اتشبار
center distance فاصله مرکزی
center gravity گرانیگاه
center gage مرکز سنج
center forward بازیگر نوک حمله
center forward نوک حمله بازیگر میانی جلو تور والیبال
center forward سانترفوروارد
center fire اتش درنتیجه ضربه سوزن یاچخماق به مرکز فشنگ
center field قسمت دوردست زمین پایگاه 2و چپ و راست زمین بیس بال
center drill مته متمرکز
center drill مته مرکز
center distance فاصله ازمرکز
brain center مرکز مغزی
center of pressure مرکز فشار
center piece میانه
center piece قسمت میانی اسباب روی میز
center of mass مرکز حجم هدف
center punch مرکز منگنه
center of thrust امتداد اثر برایند تمام نیروهای جلوبرنده
symmerty center مرکز تقارن
center of impact مرکز ترکش گلوله مرکزاصابت
after top center تعداد درجات گردش میل لنگ بعد از گذشتن پیستون از نقطه مرگ بالا
center of lift مرکز برا
center of symmerty مرکز تقارن
center of mass مرکز هدف
active center مرکز فعال
center of resistance مرکز مقاومت
center of mass مرکز جرم
after bottom center تعداد درجات گردش میل لنگ بعد از گذشتن پیستون از نقطه مرگ پایین
aerodynamic center مرکز ایرودینامیکی
center punch سنبه نشان
center punch مرکز سوراخ
center of gravity گرانیگاه
center wing بال میانی
center sleeve مرغک ماشین تراش
center sleeve مرکز مجوف
center of mass مرکز هیولای هدف
center of gyration نقطهای در یک جسم صلب که اگر همه جرم در ان متمرکزشود ممان اینرسی حول همان محور تغییر نماید
center of gravity مرکزگرایی
center section بال میانی
action information center مرکز اخبار تاکتیکی
target information center مرکز جمع اوری اطلاعات هدفها
attendance center [British E] بازداشتگاه نوجوانان [قانون]
action information center مرکزاطلاعات تاکتیکی
carpooling center [American E] بنگاه همسفری
target information center مرکز اطلاعات هدف
army operations center مرکز عملیات نیروی زمینی مرکز عملیات ارتش
army personnel center مرکز عملیات پرسنلی نیروی زمینی
top dead center نقطه مرگ بالا
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com