English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English Persian
die parting line درز حدیده
Other Matches
parting جداشونده جداسازنده
parting جداشونده
parting عزیمت
parting جدائی
parting تفکیک
parting جداسازنده
the parting on the right فرق سر به راست
parting تقسیم تجزیه
parting shot تیر سلام برای بدرقه یکانها یامهمانان
gold parting تصفیه طلا
parting shots تیر سلام برای بدرقه یکانها یامهمانان
the parting in the middle فرق وسط
parting [British E] فرق سر [مدل مو]
the parting on the left فرق سر به چپ
parting injuncyions دستور در هنگام جدایی اخرین دستور
parting of the ways جایی که باید یکی از چندچیزرابرگزید
parting of the ways جای جدا شدن چندراه
parting of metals تجزیه فلزات
parting of two roads سه راه
Left parting جداشونده چپ
parting salute سلام نظامی با توپ و غیره برای عزیمت اشخاص سلام بدرقه
line to line fault اتصال کوتاه دوقطبی
line to line fault تماس خطوط
line by line analysis تجزیه سطر به سطر
line to line spacing فاصله سطور
line by line milling فرز کردن سطری
line to line voltage ولتاژ زنجیر شده
line by line milling فرز کردن سطر به سطر
line to line fault اتصال کوتاه بین دو فاز
line to line fault اتصال کوتاه خط به خط
line to line voltage ولتاژ بین دو خط
on line داخل رده
on line درون خطی
on line مستقیم
on line مورداستعمال
Which line goes to ... ? کدام خط راه آهن به ... میرود؟
Which line goes to ... ? کدام خط به ... میرود؟
on line متصل
on line در خط
line of d. مرز
off line برون خطی
off line غیر متصل
off line قطع
off line منفصل
line up به ترتیب ایستادن
line up ردیف ایستادن تیم
line-up به خط شدن
line-up به ترتیب ایستادن
line-up ردیف ایستادن تیم
line up به خط شدن
line of d. حد فاصل
off line وسایلی که جزو دستگاه کامپیوتری مرکزی نیستند وسایل غیر کامپیوتری یاخودکار
along line در امتداد خطوط
the line صف
in line همراستا
in line شمشیر در وضع حمله
mean line خط میان
necessary line خط یاری که تیم مهاجم بایدبه فاصله چهار تماس به ان برسد
o o line خط تقسیم دیدبانی
o o line خط دیدبانی سپاه
old line دارای قدرت در اثر ارشدیت ارشد
old line محافظه کار
on line help کمک مستقیم
on the line هواپیمای اماده پرواز
out of line خارج از خط جبهه
down line بار کردن پایین خطی
line out قلمه درختان رادراوردن وبصورت خط منظمی کاشتن
to come in to line در صف امدن
to come in to line موافقت کردن
in line <idiom> با محدودیت متداول
out of line <idiom> ناصحیح
line up <idiom> سازمان دهی کردن ،آماده برای عمل کردن
line up <idiom> به درستی میزان کردن
line up <idiom> به صف کردن
down the line <idiom> درآینده
all along the line درامتدادهمه خط
all along the line در همه جا
out of line جملاتی مربوط به یک برنامه کامپیوتری که در خط اصلی برنامه نیستند
along line در خط
line out با خط علامت گذاشتن
line by line سطر به سطر
below the line درامد یا هزینه غیر مترقبه
down the line ضربه از کنار زمین
line لجام
line دهنه
line بخط کردن
line اتصال فیزیکی به ارسال داده
line جاده
line طناب سیم
line رسن
by line خط دوم یافرعی
by line خط فرعی راه اهن
by line کار یاشغل اضافی وزائد
by-line خط دوم یافرعی
line رانی در پیست مقدر امتیازاعطایی در شرطبندی روی اسب طناب مورد استفاده درقایق
line طرز
line رشته
line لاین
line محصول
line شعبه
line ترازکردن
line حدود رویه
line اراستن
line استرکردن
line پوشاندن
line خط دار کردن
line خط انداختن در
line خط
line : خط کشیدن
by-line خط فرعی راه اهن
line لوله منفردی در سیستم سیالات
Are you still on the line? خط را قطع نکردی؟
line جبهه جنگ
line سیم
line در سمت
line صفی در خط
Are you still on the line? هنوز پشت تلفن هستی؟
line خط زدن
by-line کار یاشغل اضافی وزائد
line خط صف
line طناب خط
line نسب
line ریسمان
line ردیف
line سطر
line : خط
line رشته بند
mason's line ریسمان کار
mould line خط حاصل از تلاقی دو سطح
median line میانه
message line خط مخابره
mooring line طناب مهار مین
mooring line سیم مهار
marriage line گواهینامه ازدواج
morning line امتیاز شرطبندی پیش ازمسابقه
mooring line طناب برای مهار کردن قایق به ساحل
line transformer مبدل خط
line up billiard بیلیارد کیسه دار با روش برگرداندن گویهای کیسه افتاده به زمین
load line خط دورکشتی که وقتی کشتی کاملا بارگیری شداب تا انجا میرسد
lumber's line خط شاخص قلب نما که مشخص کننده سینه ناو است
load line خطی در اطراف کشتی که نمودار حداکثر فرفیت کشتی میباشد
lubber's line نشانگر سینه
loop line دوراهی
lubber line خط عمودی بر روی صفحه قطب نما
lubber line خطی که روی صفحه قطب نماامتداد محور طولی هواپیما رانشان میدهد
lumber's line خط سینه ناو
load line خط بار
line voltage ولتاژ خط
line voltage ولتاژ شبکه
marriage line عقدنامه سند ازدواج
line voltage ولتاژ خطی ولتاژ زنجیرشده ولتاژ خط
marline or line طناب کوچک دولا
lyman line خط لیمان
line width پهنای خط
lubber's line علامت روی قطبنمای قایق نشاندهنده قسمت جلو و عقب قایق
multicore line خط چند رشتهای
private line خط خصوصی
penny a line ارزان نویس بی مایه
penny a line پست
penny a line ارزان
peaked line خط پاره پاره
peaked line خط چین
pass a line رد کردن طناب
line length طول سطر
line length طول خط
line link خط اصلی
overhead line خط هوایی
percolation line خط نفوذ
phase line خط خیز
phase line خط مبداء حرکت جنگی
principal line خط رابط نقاط اصلی در روی عکس هوایی خط رابط
price line خط قیمت
poverty line خط فقر
possibilities line خط بودجه
possibilities line خط امکانات
pitch line مکان هندسی نقاطی که درانها مراکز نقاط تماس یا گام دندانههای چرخ دنده یادندانه ها اندازه گیری میشود
pipe line خط لوله
phantom line خط فرضی
phantom line خط سری
overhead line سیمکشی هوایی
outhaul line برون کش
out line font فونت متغیر
nonswitched line خط غیر گزینشی
non switched line خط گزینه نشده
no fire line خط منع اتش توپخانه
no fire line خط منع اتش
night line ریسمان ماهی گیری شبانه
new line character دخشه تعویض سطر
neutral line خط بی اثر
multipoint line خط چند نقطهای
off line operation عملکرد برون خطی
off line storage حافظه برون خطی
offside line خط فرضی موازی با دروازه
line of duty مسیر خدمتی
out of line coding کدگذاری برون خطی
out line font قلم متغیر
orienting line خط توجیه
mach line موج ضربهای ضعیف
on line system سیستم درون خطی
on line storage حافظه درون خطی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com