Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
diesel lift engine
موتوردیزلچپ
Other Matches
diesel engine
موتور دیزل
diesel engine shed
الونکموتوردیزل
diesel propulsion engine
نیرومحرکهموتوردیزل
diesel engine ventilator
دستگاهتهویهموتوردیزل
diesel engine oil
روغن موتور دیزل
diesel engine cylinder head
سرسیلندر موتور دیزلی
lift engine
توربوفن یا توربوجتی که محور تراست ان قابل کنترل است
diesel
گازوییل
diesel
موتور دیزل
diesel
دیزل
diesel ramjet
موتور رم جت که سرعت ان به حدی است که گرمای حاصل از تراکم هوای داخل ان برای احتراق سوخت کافی است
marine diesel
سوختکشتیها
semi diesel
نیم دیزل
diesel oil
روغندیزل
diesel engines
موتورهایدیزل
diesel engined tractor
تراکتور دیزلی
diesel driven generation set
دستگاه محرکه دیزلی
diesel fuel oil filter
صافی سوخت موتور دیزل
diesel engined pumping set
دستگاه پمپ دیزلی
diesel engined motive unit
تراکتور دیزلی
lift-off
تخلیه کشتی توسط جرثقیل
lift-off
جدا شدن یک هواپیما یا هررسانگر دیگر از زمین یا ازرسانگر مادر
lift
رفع کردن
lift
دزدیدن
lift
بالا بردن
lift
بالابر
lift
برداشتن
to get a lift with somebody
سواری گرفتن از کسی
[در خودرو]
lift off
جهش اولیه موشک یا گلوله هنگام شروع پرتاب جدا شدن از سکو
lift well
چاه اسانسور
lift well
چاه بالابر
useful lift
اختلاف بین وزن ثابت ایروستات و وزن کل
lift on
بارگیری کشتی توسط جرثقیل
Where is the lift?
آسانسور کجاست؟
lift
آسانسور
lift
سواری
[گردشگری]
[خودرو رانی]
to get a lift from somebody
سواری گرفتن از کسی
[در خودرو]
lift off
بلند شدن هواپیما یا موشک
lift
وسیله اوج گرفتن هواپیمای بی موتور کندن وزنه از زمین
lift
جر ثقیل بالا بر
lift
بالارو
lift
ترفیع اسانسور
lift
پیشرفت
lift
سرقت ترقی
lift
بالابری
lift
دزدی
lift
یک وهله بلندکردن بار
lift
مرتفع بنظرامدن بلندی
lift
بالارفتن
lift
سرقت کردن
lift
بلند کردن
lift
حمل کردن
lift
حمل و نقل هوایی
lift
فرفیت
lift
بالا بردن انگشت و رها کردن گوی بولینگ برای ایجاد پیچ
lift
برا
lift
بالارو دامنه بالابری
lift
بالا دادن
lift
بلند کردن شریک رقص اززمین
lift
اسانسور
lift
بالابردن
lift
مقدورات هوایی
lift
از جاکندن
lift
جرثقیل
lift
بار زدن
v engine
موتور پیستونی که سیلندرهای ان در دو ردیف مایل بشکل 7 قرار گرفته اند
engine
موتور بنزینی موتور احتراق داخلی
engine
موتورغیر الکتریکی
engine
بخشی از بسته نرم افزاری که تابع خاصی را انجام میدهد
engine
موتور ماشین دستگاه مولد نیرو
engine
ماشین بخار
engine
موتور اسباب
engine
الت
engine
ذکاوت تدبیرکردن
h engine
موتور پیستونی با دو ردیف سیلندر روبروی قائم دوتایی و با دو میل لنگ که به خروجی مرکزی متصل شده اند
engine
نقشه کشیدن
engine
موتور
x engine
موتور پیستونی با چهار ردیف سیلندر که از نمای روبروبصورت ایکس قرار گرفته اند
engine
ماشین
J-2 engine
موتورجی2
F-1 engine
موتوراف1
lift strut
پایه هایی که بار کششی حاصل از ایجاد نیروی برای بال را متحمل میشوند
lift shaft
محور بالابر
lift pump
تلمبه کششی
lift pass
پاس عمقی
lift cord
طناببالابر
lift
[of a pump]
مقدار حمل
[تلمبه ای]
[مهندسی]
lift the ban on
رفع توقیف کردن
lift the seizure
رفع توقیف
lift thrust
نسبت برا به تراست
lift
[of a pump]
مقدار انتقال
[تلمبه ای]
[مهندسی]
lift vector
بردار برا
lift van
صندوقچه محکم
lift van
یخدان
lift valve
سوپاپ بالارونده
lift
[of a pump]
مقدار تحویل
[تلمبه ای]
[مهندسی]
lift truck
لیفتراک
lift truck
خودرو دارای جرثقیل
lift a blockade
محاصره را پایان دادن
lift helicopter
هلی کوپترحمل و نقل
lift helicopter
هلی کوپتر باری
heavy lift
حمل و نقل هوایی سنگین واحد حمل و نقل هوایی سنگین
hydraulic lift
بلند کردن اب به نیروی اب
j bar lift
تله اسکی میلهای دونفره
jet lift
استفاده از تراست موتورجت
to not lift a finger
<idiom>
اصلا هیچ کاری نکردن
lift coefficient
ضریب برا
lift control
کنترل اسانسور
lift cruise
توربوفن یا توربوجتی که محور تراست ان قابل کنترل است
lift curve
منحنی برا
lift dumper
کاهنده برا
lift fan
توربوفنی که با نسبت کنارگذارزیاد تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکاررود
lift fire
بلند کردن اتش
lift fire
قطع کردن اتش از روی یک هدف
lift fire
زیادکردن برد اسلحه
lift frequency
تناوب حمل و نقل
lift frequency
تعداددفعات حمل بار
lift wire
سیم هایی که بار کششی حاصل از ایجاد نیروی برای بال را متحمل میشوند
olympic lift
بدل کنده یک چاک با کشیدن پای حریف از داخل
lift bridge
پلبالارو
lift arm
دستهبالابر
to offer somebody a lift
به کسی پیشنهاد سواری دادن کردن
to give somebody a lift
کسی را سوار کردن
to lift up one's heel
لگد زدن
to lift up one's horn
جاه طلب بودن
to lift up one's horn
مغرور بودن
top lift
طبقه زیرین پاشنه پا
topping lift
مهار بالایی
topping lift
طناب وصل به دکل برای نگهداری تیر اصلی افقی
total lift
برای کل
translational lift
برای انتقالی
to not lift a finger
<idiom>
دست به سیاه و سفید نزدن
[اصطلاح]
valve lift
کل حرکت خطی سوپاپ لایهای
to give somebody a lift
به کسی سواری دادن
lift span
پلبالارو
scenery lift
چشماندازآسانسور
face lift
عملجراحیکشیدنپوستصورت
olympic lift
کنده یک چاک
opportune lift
فرفیت حمل اضافی یا فرفیت حمل باقیمانده
poma lift
تله اسکی میلهای برای انتقال نفر بنفر
You can lift the piano alone.
تنهائی نمی توانی پیانو رابلند کنی
shoe lift
پاشنه کش
static lift
برای استاتیک
suction lift
ارتفاع مکش
suction lift
ارتفاع نظیر مکش در پمپ
suction lift
بلندی مکش
t bar lift
تله اسکی دونفره یا کلنگی
ti lift one's head
نیرو گرفتن
to give one a lift
کسیرا پیش خود سوار کردن وقسمتی از راه بردن
to lift one's hand
سوگند خوردن
to lift one's hand
دست به سوگند برداشتن
to lift up one's hand
دست بدعا برداشتن
Lift up the table.
سرمیز رابلند کن
center of lift
مرکز برا
dead lift
کوشش بیهوده
asymmetrical lift
برای نامتقارن
assault lift
ترابری هجومی
assault lift
حمل و نقل هوایی هجومی
economic lift
عمرقانونی
economic lift
عمر قانونی وسیله
dynamic lift
برای دینامیکی
back lift
حرکت چوب کریکت به عقب پیش از ضربه
lift axis
محور برا
false lift
برای کاذب
dissymmetry of lift
ناهم اندزگی برا
derrick lift
کشیدن وزنه به روی سینه باپاهای راست
deal lift
بلند کردن وزنه تا کمر وپایین بردن
amphibious lift
حمل ونقل اب خاکی
airborne lift
بار هوابرد
airborne lift
تناژیکان هوابرد
air lift
دستگاه ابکش با هوای فشرده
ski lift
دستگاه حمل اسکی بازان ویاتماشاچیان به قله کوه تلسکی
ski lift
تخت روان
amphibious lift
ترابری اب و خاکی
ski lift
تله اسکی
engine controls
کنترلهای موتور
blowing engine
ماشین یا موتور دمنده
reciprocating engine
موتور پیستونی
rocket engine
موتور راکت
piston engine
موتور پیستونی
dead engine
موتوری که در حین پرواز ازکار افتاده است
critical engine
موتوری که از کارافتادن یانقص ان تاثیر زیادی درعملکرد هواپیما خواهد داشت
carnot engine
موتور کارنو
turbojet engine
موتور هواپیمای دارای توربین جت
two cylinder engine
موتور دو سیلندر
print engine
مکانیسم چاپ
print engine
موتور چاپ
rocket engine
موتور موشک
reaction engine
موتور عکس العملی
engine breather
هواکش موتور
engine block
قالب یا بدنه موتور
six cylinder engine
موتور شش سیلندر
engine block
بلوک موتور
steam engine
موتور بخار
eight cylinder engine
موتور هشت سیلندر
ramrocket engine
موتور رم راکت
steam engine
ماشین بخار
railway engine
لکوموتیو
donkey engine
ماشین بخارکوچک
two stroke engine
موتور دو زمانه
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com