Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
dinner party
میهمانیشام
Other Matches
The party was latched on to him. He was saddled with the party.
میهمانی را بگردنش گذاشتند ( ترغیب یا وادار شد )
dinner
ناهار
dinner
شام
to get dinner
ناهارخوردن
dinner
مهمانی
We were having dinner when. . .
داشتیم شام می خوردیم که ..
I just had dinner.
درست چند لحظه قبل شام خوردم
to ask somebody out for dinner
کسی را برای شام به رستوران دعوت کرن
[بیشتر دوست دختر و پسر]
he took her in to dinner
انزن را بسفره خانه برده پهلویش نشست
dinner jackets
لباس مخصوص مهمانی رسمی
The dinner will be followed by a concert.
به دنبال شام کنسرتی اجرا می شود.
my neighbour at dinner
کسیکه سر ناهار پهلوی من نشسته است
Well discuss it at dinner.
سرت رابلند کن ببینم
dinner etc. is served
غذا آماده است
We had a gorgeous dinner .
شام معرکه یی خوردیم
WI'll you stay for ( to ) dinner?
برای شام بمانید (می مانید؟)
dinner jacket
اسموکینگ
i asked him to dinner
او را به ناهار خواندم
dinner jacket
لباس مخصوص مهمانی رسمی
To disg up the dinner .
شام را کشیدن
dinner jackets
اسموکینگ
Well discuss it at dinner.
سر شام صحبت خواهیم کرد
It wasnt much of a dinner .
زیاد شام مهمی نبود
dinner is served
شام حاضراست
dinner is ready
است
dinner is ready
ناهاراماده
dinner knife
چاقویغذاخوری
to orders dinner
دستور ناهار دادن
dinner wagon
میزیکه روی غلطک میگرددودرسفره خانه بکارمیبرند
dinner fork
چنگالغذاخوری
dinner set
لوازم و فرف شام یا ناهار
dinner plate
بشقابپلوخوری
shore dinner
غذای دریایی
dinner dance
میهمانیرقص
dinner service
فروفغذاخوری
dinner table
میزغذاخوری
We are expecting guests for dinner .
برای شام مهمان داریم
don't wait the dinner for me
ناهاعرابرای خاطرمن معطل نکنید
She gave us quite a decent dinner.
یک شام خیلی حسابی به ماداد
After dinner he likes to retire to his study.
پس از شام او
[مرد]
دوست دارد به اتاق مطالعه خود کناره گیری بکند.
The library is the obvious place for the after-dinner hours.
کتابخانه جایی بدیهی برای ساعت پس از شام است.
the a party
مدعی خصم
the a party
طرف مخالف
The party is getting under way .
جشن میهمانی دارد گرم می شود
party
مهمانی دادن یارفتن
third party
شخص ثالث
party
طرف شریک
party
طرفدار
party
طرف یارو
party
هیات
party
گروه مخصوص انجام یک ماموریت
party
عده نظامی
party
گروه
party
تیم
party
دسته متشکل جمعیت
party
حزب
party
دسته همفکر
party
دسته
party
بخش
party
مهمانی
party
بزم
party
پارتی متخاصم
party
قسمت
The party is over!
<idiom>
خوشگذرانی تمام شد و حالا وقت کار است
[باید جدی بشویم]
[اصطلاح]
side party
گروه رنگ زن
special party
گروه ویژه
supply party
گروه تدارکات
the liberal party
حزب یا دسته ازادی خواه
third party insurance
بیمه شخص ثالث
the party is led by him
او بر ان حزب ریاست دارد
the lead of a party
پیشوا یا رئیس حزب
rading party
قسمت مامور تک در عملیات کمین دسته مامور شبیخون
reconnaissance party
گروه شناسایی
rear party
نیروی پوششی عقب نشینی یا عقب دار
rear party
عقب دار
rear party
قسمت عقبه
raiding party
قسمت مامور کمین
rading party
قسمت مامور دستبرد
permanent party
جمعی دایمی یکان
permanent party
پرسنل دایمی
party to a transaction
متعامل
party to a suit
متداعی
recovery party
گروه مخصوص جمع اوری اقلام بازیافتی
raiding party
قسمت مامور دستبرد یا تاخت
party to a suit
طرف دعوی
republican party
حزب جمهوریخواه
republican party
یکی از دوحزب بزرگ ایالات متحده امریکا
shipwright's party
گروه تعمیرات
shore party
گروه پیشرو ساحلی درعملیات اب خاکی
reconnaissance party
قسمت شناسایی
third party lease
توافقنامهای که بوسیله ان یک شرکت مستقل تجهیزاتی رااز سازنده خریده و به استفاده کننده کرایه میدهد
opposition party
حزب مخالف
[سیاست]
to join a party
عضو حزبی شدن
to crash in
[to a party]
سر زده وارد شدن
to crash in
[to a party]
بدون دعوت وارد شدن
to throw a party
مهمانی دادن
To jazz up the party .
مجلس را گرم کردن
She wrecked the party for us.
مهمانی رابه مازهر کرد
party political
مربوطبهاحزابسیاسی
third party vendor
فروشنده دسته سوم
thrid party
شخص ثالث
wedding party
مجلس عروسی یا عقد کنان
winning party
محکوم له
winning party
دادبرده
party politics
سیاست بازیهای حزبی
party politics
حزب بازی
search party
گروه پیگرد
search party
دستهی جستار گرد
Green Party
حزبسبز - حزبیکهبرایحفافتازمحیطزیستتلاشمیکند
Liberal Party
حزبسیاسیمعتقدبهکنترلمحدودصنعت
Liberal Party
فراهمآوریرفاهوآزادیشخصی
party piece
قطعهموسیقییاشعریکهدرمهمانیاجراگردد
contact party
گروهی که برای کسب اطلاعات از یک یکان به جلو اعزام میشود
hen party
مهمانی زنانه
boatswain's party
گروه ملوان
billeting party
گروه پیشرو
billeting party
گروه یورتچی
beaching party
گروه پیاده شونده
beach party
گروه پیشرو اب خاکی
hen party
مجلس رقص زنانه
beach party
گروه ساحلی گروه شناسایی اسکله یا ساحل
the offending party
متخلف
charter party
قرارداد اجاره کشتی تجارتی
Conservative Party
یکی از دوحزب مهم سیاسی انگلستان که جانشین حزب " توری "است که حزب اخیر در قرن 81 و 91 در انگلستان فعالیت داشته
contact party
گروه تماس
cable party
گروه لنگر
coleague in a party
هم مسلک
tea party
مهمانی چای
clean up party
گروه مسئول نظافت محل اقامت افراد گروه مسئول رفت و روب
chater party
اجاره نامه یا قرارداد اجاره کشتی تجاری
charter party
قرارداد اجاره دربست
Conservative Party
حزب محافظه کار
beach party
تیم ساحل
party line
خط خصوصی تلفن
party lines
خط مشترک
injured party
طرف صدمه دیده
house-party
مجالس خانگی
house-party
دوره خانگی
house party
مجالس خانگی
house party
دوره خانگی
garden party
گاردن پارتی
party lines
خط دستهای
injured party
طرف خسارت دیده
adherence to party
هواخواهی یاتبعیت ازحزبی پیوستگی به حزبی
party lines
خط خصوصی تلفن
evening party
شب نشینی
an eveing party
شب نشینی
party line
خط مشترک
party line
مرز مشترک
boarding party
تیم تفتیش
party line
خط دستهای
advance party
قسمت پیشرو
advance party
گروه پیشرو
party lines
مرز مشترک
contracting party
طرف قرارداد
party spirit
روحیه تحزب
notify party
فرد یا شرکتی که باید به اواطلاع داده شود
party wall
دیوار مشترک
mistaken party
اشتباه کننده
minor party
حزب اقلیت
major party
حزب اکثریت
major party
حزب سیاسی پیرو درانتخابات
losing party
دادباخته
party coloured
رنگارنگ
party coloured
ابلق
Labour Party
حزب کارگر
party spirit
طرفداری حزبی
boarding party
گروه پژوهش
party spirit
تعصب حزبی
party to a lawsuit
خصم
party parpet
جانپناه مشترک
party parpet
دست انداز مشترک
party boat
قایق بزرگ حامل مشتریان
working party
گروه کار
losing party
محکوم علیه
liberty party
حزب مخالف سیستم برده داری که در سال 0481 در ایالات متحده امریکاتشکیل شد
liberty party
حزب ازادی
fire party
تیم اتش نشانی
fire party
تیم اطفای حریق
party walls
دیوار مشترک
gunner's party
گروه توپخانه
tea party
عصرانه چای
democratic party
یکی از دو حزب بزرگ سیاسی ایالات متحده امریکا که به صورت فعلیش از 8281 تاسیس شده لیکن از 7871 عملا" موجود بوده است
democratic party
حزب دمکرات
country party
حزب هواخواه پیشرفت فلاحتی
fire party
گروه اتش نشانی
landing party
گروه پیاده شونده به ساحل تیم فرود
head's party
گروه نظافت
intervance of third party
ورود ثالث
landing party
گروه اب خاکی
labor party
حزب کارگر
to make the party rock
جشن را گرم کردن
executive
[of a political party]
شورای مجریه
[سیاست]
tailgate party
[American E]
پیکنیک روی درب عقب ماشینها در توقفگاه خودرو قبل از شروع مسابقه ورزشی
[در آمریکا]
acid house party
نوعی مهمانی که به صورت مخفی برگزار میشود و در آن موسیقی
executive
[of a political party]
مجلس اجرائی
[سیاست]
party political broadcast
تبلیغاتانتخاباتیاحزابدررادیویاتلویزیون
camp color party
گروه پرچم
camp color party
دسته پرچم یورتچی
acid house party
نواخته میشود
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com