English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 207 (11 milliseconds)
English Persian
disc drive درایودیسک
Search result with all words
disc drive port قسمتوروددیسک
floppy disc drive محلورودفلاپیدیسک
hard disc drive محلقرارگیریهارد
optical disc drive درایودیسکنوری
hard disc drive [British E] دستگاه دیسک سخت [رایانه شناسی]
disc [disk] drive دستگاه دیسک سخت [رایانه شناسی]
Other Matches
disc گرده
disc قرص
disc بشقاب سوپاپ
disc صفحه کلاج صفحه دیسک تیغ اره
disc صفحه گرامافون
disc مراجعه مستقیم به دیسک فشرده
disc [تزئینات به شکل ستون صاف، مدور و برجسته]
disc دیسک صفحه ساختن
disc حلقهای که تیغههای یک مرحله از کمپرسور روی ان قرار میگیرد
disc دیسک
disc صفحه
disc رسانه مغناطیسی دیسک
optical disc دیسکنوری
area of a disc مساحت صفحه [قرص شکل] [ریاضی]
disc area مساحت دیسک
disc mixer نمایشاجزا
disc compartment محلقرارگیرینوار
disc motor موتورصفحه
blowout disc دیسک نازک فلزی برای اب بندی کردن سیستمهای سیالات
film disc صفحهفیلم
floppy disc فلاپیدیسک
arago's disc صفحه اراگو
disc camera صفحهدوربین
covering disc صفحهپوشیدهشده
disc loading نسبت وزن هلیکوپتر به مساحت دیسک رتوراصلی
tension disc صفحهکشش
timing disc علامت حک شده روی موتورپیستونی برای کمک به تعیین دقیق وضعیت زاویهای میل لنگ به منظور زمان بندی صحیح کارکرد موتور
sintered disc قرص متخلخل
sechi disc شفافیت سنج اب دریا
rotor disc دیسک رتور
pirate disc نسخه سرقت شده
pirate disc نسخه غیر قانونی چاپ شده
disc jockeys کسیکه در رادیو یا تلویزیون وسالن رقص صفحات موسیقی میگذارد
disc jockey کسیکه در رادیو یا تلویزیون وسالن رقص صفحات موسیقی میگذارد
area of a disc مساحت دایره [ریاضی]
retarding disc صفحه سرعت شکن
disc brake ترمز دیسکی
filter disc قرص صافی
adhesive disc صفحهچسبنده
tax disc میچسبانند
disc recording ضبط روی صفحه گرامافون
slipped disc وضعیتیکهیکیازدیسکهادرجهتدرستینمیچرخد
eccentric disc صفحه گریز از مرکز
turbine disc دیسک توربین
tax disc برگهپرداختمالیاتکهبرشیشهاتومبیل
disc integrator انتگرالگیری دیسکی
disc brake ترمز صفحهای
center disc roll نورد دیسکی
heat deflecting disc صفحهانحرافگرما
center disc roll غلطک دیسکی
Disc . Gramaphone record. صفحه گراما فون
still video film disc سطحفلاپیدیسک
tandem disc harrow صفحهدوپشتههرس
mini-floppy disc فالاپیدیسککوچک
hard disc [British E] دیسک سخت [رایانه شناسی]
magneto optical disc دیسک نوری که در وسیله ضبط مغناطیسی- نوری به کار می رود
compact disc player دستگاهدیسکفشرده
compact disc unit محلقرارگیریدیسک
disc compartment control کنترلکنندهمحلقرارگیریصفحه
disc spacing lever نمایشمقدارفضا
dry disc rectifier یکسو ساز خشک
fixed disc [British E] دیسک سخت [رایانه شناسی]
hard disc bus سیمهارد
discharge indicator disc دیسک رنگی معمولا زرد یاقرمز برای نشان دادن تخلیه سیستم اطفاء حریق
compact disc player controls دکمههایکنترلکنندهدیسک
center disc [disk wheel] دیسک با سوراخ بزرگ در کانونش [ فناوری خودرو]
double multiple disc clutch کلاج چند صفحه- دوبل
to drive at قصد داشتن از
to drive at توجه داشتن به
to drive away دورکردن
to drive out بیرون کردن
to take a drive سواری کردن
drive-in درایواین
drive way جاده خیابان
drive way مسیر اتومبیل رانی
off drive ضربه به سمت راست
to drive away دفع کردن
on drive ضربه بسمت توپزن
drive رانش سواری دوندگی
drive گریز پا به توپ
drive فرار گل زن
drive ضربه از پایین
drive ضربه درایو
drive سوارشدن و کنترل اتومبیل
drive رانندگی ارابه مسابقهای
drive راندن اسب باشلاق راندن قایق موتوری ترساندن شکار و راندن ان بسوی شکارچی
drive جلو بردن
drive محرکه گیربکس
drive دنده
drive شفت
drive! برون! [با ماشین]
drive راندن
drive بردن
drive عقب نشاندن بیرون کردن
drive تحریک کردن
drive سواری کردن کوبیدن
drive ولت محرک
drive رانندگی کردن
drive راندن گرداندن گرداننده
drive فرمان
drive چنیدن درایو دیسک متصل بهم با یک کنترولی هوشمند که ازدرایوها برای ذخیره چندین کپی ازدادههای هر درایو برای اطمینان بیشتر تهیه می کنند یا بخش از هر داده روی هر درایو برای سرعت بیشتر
drive مکانیزمی که نوار مغناطیسی را روی نوکهای درایو منتقل میکند
drive سائق
self-drive اتومبیلیبارانندهخودکار
d.c. drive ماشین جریان دائم
drive at <idiom> سعی درگفتن چیزی
drive گرداننده
drive بخشی ازکامپیوتر که نوار یا دیسک را راه می اندازد
drive وسیلهای که دیسک مغناطیسی را می چرخاند و محل نوک خواندن / نوشتن را کنترل میکند
drive باعث کار کردن یک نوار یا دیسک شدن
d.c. drive محرکه جریان دائم
drive حرفی که نشان دهنده درایو دیسکی است که در حال حاضر استفاده میشود.A , B برای فلاپی دیسک و C برای دیسک سخت در کامپیوتر شخصی
to drive a wedding into شکافتن
tandem drive حرکت قطاری
social drive سائق اجتماعی
to drive a wedding into رخنه کردن در
To drive someone up the wall. کسی رابتنگ آوردن (تحت فشار مالی )
secondary drive سائق ثانوی
right-hand drive اتومبیلهاییکهفرمانآنهادرسمتراستاست
roller drive مکانیزم چرخ دنده کاهنده یاافزاینده
motor drive محرکه موتوری
to drive a bus اتوبوسی را راندن
To drive all with the same stick . <proverb> همه را با یک چوب راندن .
primary drive سائق نخستین
physical drive دیسک گردان فیزیکی
rim drive لبه گردانی
cassette drive درایوکاست
Could you drive more slowly, please? ممکن است لطفا کمی آهسته تر برانید؟
cartridge drive درایوفشنگی
belt drive بدنهعقب
drive chain زنجیرهراندن
drive wheel چرخدنده
drive-ins درایواین
winchester drive دیسک گردان وینچستر
visceral drive سائق احشایی
hard drive دستگاه دیسک سخت [رایانه شناسی]
to drive a car رانندگی کردن خودرویی
to drive mad بدیوانگی انداختن
Bernoulli drive سیستم بافرفیت ذخیره سازی بالا که ازکارتریج قابل تعویض MBاستفاده میکند
to drive mad دیوانه کردن
to drive into a corner درتنگنا انداختن
drive someone up a wall <idiom> از کوره در رفتن ،عصبانی شدن
chain drive زنجیرهکششی
drive reduction کاهش سائق
drive bay فضایی درون پوشش کامپیوتر که درایو دیسک نصب شده است
drive arousal برانگیختگی سائق
drive a benefit سود بردن
differential drive دیفرانسیل
to drive wild دیوانه کردن
default drive گرداننده پیش فرض
current drive گرداننده کنونی
crawl drive محرک وسیله نقلیه خزنده
crank drive گرداننده میل لنگ
crank drive محرک میل لنگ
drive belt تسمه محرک
drive capstan چرخ تسمه محرک
drive channelling راه گزینی سائق
drive pulse تپش تحریک
drive number شماره گرداننده
drive motor موتور محرک
drive mechanism مکانیزم رانش
drive mechanism جعبه دنده
drive mad دیوانه کردن
drive fit محل رانش
drive displacement جابه جایی سائق
drive designator پارامتر دیسک گردان
drive current جریان تحریک
cover drive ضربه در سمت نیمه معینی اززمین
carriage drive خیابان پارک
disk drive گرده ران
drive shafts محور رانش
drive shafts محور محرکه
drive shafts میله محرک محور محرک
drive shafts میل لنگ
drive shaft محور رانش
drive shaft محور محرکه
drive shaft میله محرک محور محرک
drive shaft میل لنگ
four-wheel drive محرک چهار چرخ
disk drive گرده چرخان
disk drive گرداننده دیسک دیسک گردان
disk drive دیسک ران دیسک چرخان
area drive شکار دواندن
disk drive دیسکخوان
all wheel drive محرک تمام چرخها
publicity drive فعالیت تبلیغاتی
activity drive سائق فعالیت
tape drive دستگاه نوارخوان
tape drive نوار چرخان نوار ران
tape drive نوار گردان
tape drive نوارچرخان
tape drive نوار ران
four wheel drive محرک چهار چرخ
drive screw پیچ خودرو
full drive باشتاب هرچه بیشتر
exploratory drive سائق کاوش
final drive چرخ گرداننده نهایی شنی
final drive محرکه محور عقب
loop drive ضربه باپیچش زیاد نزدیک تور حریف
four gear drive گیربکس چهار دنده
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com