Dictiornary-Farsi | discharge recorder | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
discharge recorder	تخلیه نگار


Other Matches

recorder	قطعهای که قادر به ارسال سیگنالهای ورودی به رسانه ذخیره سازی است
recorder	بایگان
recorder	ضبط کننده
recorder	نگارنده صدانگار
recorder	ثبات
recorder	ضبات
course recorder	دستگاه ثبات مسیر
course recorder	دستگاه ثبت کننده مسیر حرکت
course recorder	راه نگار
recorder	دستگاه ضبط
recorder	سنجه ثبت کننده
recorder	ثبت کننده
recorder	وسیلهای همراه موتور, نوک خواندن / نوشتن ومدار برای ضبط سیگنالهای الکتریکی روی نوار مغناطیسی
recorder	ثبات نگارنده
recorder	رئیس دادگاه محلی
recorder	اماربردار
recorder	دستگاه ضبط صوت
x y recorder	دستگاه ثبات ایکس- ایگرگ
com recorder	recorder microfilm computeroutput
flight recorder	جعبهسیاههواپیما
integrating recorder	ثبات انتگرالی
impluse recorder	کنتور ثبات ضربه جریان
film recorder	ضباط فیلم
film recorder	فیلم نگار
frequency recorder	ثبات فرکانس
frequency recorder	ضباط فرکانس
tape recorder	ضبط صوت دستگاه ضبط صوت
tape recorder	نوار ضبط کن
cassette recorder	دستگاه ضبط کاست
video recorder	دستگاهضبطتصویر
facsimile recorder	دستگاه عکاسی رادیویی دستگاه فاسیمیل
code recorder	رمزنگار
videocassette recorder	ضبطویدئوکاست
magnetic recorder	دستگاه ضبط صوت مغناطیسی
data recorder	ضباط داده ها
data recorder	داده نگار
torsion recorder	ضباط پیچش
rainfall recorder	باران نگار
Sound Recorder	امکانی در ویندوز ماکروسافت که به کاربر امکان اجرای فایلهای صورت ای دیجیتالی یا ضبط صوت روی دیسک و اجرای ویرایش ابتدایی میدهد
mileage recorder	کیلومتر شمار
sunshine recorder	افتاب سنج
sloping recorder	خودنگار شیبدار
cumulative recorder	تراکم نگار
tactical range recorder	رادارصوتی تاکتیکی
strip chart recorder	ثبات نوار کاغذی
video cassette recorder	ضبطنوارویدئویی
telephone traffic recorder	ثبات ترافیک
light beam recorder	ثبات شعاع نور
rain gauge recorder	اندازه بارش ثبت شده
water level recorder	تراز نگار اب
multi color recorder	نگارنده چند رنگ
magnetic sound recorder	دستگاه ضبط صوت مغناطیسی
magnetic tape recorder	دستگاه ضبط صوت مغناطیسی
tactical range recorder	سونار تاکتیکی ناو
color trace recorder	رسام رنگی
computer output microfilm recorder	دستگاهی که خروجی کامپیوتررا روی فیلم حساس به نوربه شکل میکروسکوپی ضبط میکند
automatic water level recorder	تراز اب نگار خودکار
portable CD radio cassette recorder	جایگاهCD
magnetic tape cassette recorder	ضبط کننده کاست نوارمغناطیسی
portable CD radio cassette recorder	ضبطورادیو
discharge	اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge	مرخص کردن پس دادن
discharge	مفاصا تصفیه
discharge	پرداخت
discharge	رفع اتهام
discharge	تخلیه بار
discharge	منفصل یااخراج کردن
discharge	بده
discharge	ادا کردن دین بری الذمه کردن
discharge	انفصال ترشح
discharge	مرخص کردن هیات منصفه از دادگاه نقض حکم یا دستور دادگاه
discharge	تبرئه
discharge	ازاد کردن
discharge	گذر حجمی در واحگ زمان
discharge	خارج کردن
discharge	اخراج کردن ازخدمت رهایی از خدمت
discharge	دبی
discharge	شلیک عصبی تخلیه
discharge	برون ریزی
discharge	تخلیه الکتریکی
discharge	دشارژ
discharge	اخراج تخلیه الکتریکی
discharge	تخلیه
discharge	خالی کردن باتری
discharge	خالی کردن گلوله
discharge	خالی کردن
discharge	مرخص کردن
discharge	ابراء
discharge	درکردن
discharge	تادیه
discharge	تادیه کردن
discharge	ترشح کردن
discharge	اداء کردن
mutual discharge	مبارات
neural discharge	تخلیه عصبی
general discharge	خاتمه خدمت
glow discharge	تخلیه تابناک
implusive discharge	تخلیه غیر متناوب
general discharge	ترخیص عمومی از خدمت سربازی
rain discharge	حجم بارندگی در یک حوزه تقسیم بر مدت ریزش بارندگی
impulse discharge	تخلیه ضربهای
honorable discharge	ترخیص با سابقه خدمت مجدانه
lightning discharge	تخلیه اتمسفری
internal discharge	تخلیه جزیی داخلی
internal discharge	تخلیه داخلی
honorable discharge	ترخیص محترمانه
glow discharge	تخلیه تابنده
main discharge	تخلیه اصلی
order of discharge	حکم تصفیه
To dismiss (discharge) someone.	کسی رابیرون کردن ( اخراج کردن )
non self maintained discharge	تخلیه وابسته
discharge bay	صفحهشارژنشده
discharge pipe	لولهتخلیه
discharge system	سیستمتخلیه
discharge tube	مجرایتخلیه
discharge tube	لامپ تخلیه الکتریکی [فیزیک]
deep discharge	تخلیه الکتریکی عمیق [مهندسی برق یا الکترونیک]
utilizable discharge	بده مفید
undesireable discharge	اخراج به علت عدم صلاحیت اخراج به علت فساد اخلاق
to discharge of an obligation	از دینی مبرا کردن
order of discharge	حکم برائت ذمه
oscillating discharge	تخلیه مواج
undulatory discharge	تخلیه مواج
point discharge	تخلیه نقطهای
request for discharge	عرضحال اعاده اعتبار دادن عرضحال اعاده اعتبار
residual discharge	تخلیه مانده
second townsend discharge	تخلیه دوم تاونزند
self maintained discharge	تخلیه ناوابسته
spontaneous discharge	شلیک خودانگیخته
surging discharge	تخلیه نوشی
to discharge a guarantee	ضمانتی را ازاد کردن
to discharge goods	کالا را تخلیه کردن
total discharge	تخلیه الکتریکی عمیق [در باتری]
conditional discharge	ازادی مشروط
discharge hydrograph	منحنی بده
charge and discharge	محل بارگیری و باراندازی
discharge nozzle	فواره تخلیه
discharge of affect	برون ریزی هیجانی
discharge of an obligation	سقوط تعهد
discharge of chips	تخلیه براده ها
discharge of contract	انجام تعهدات قراردادی پایان دادن به تعهدات قراردادی
discharge of solids	بده جامد
sediment discharge	بده جامد
discharge opening	راهگاه تخلیه
discharge opening	مجرای تخلیه
discharge pressure	فشار تخلیه
discharge resistance	مقاومت تخلیه
discharge cock	شیر تخلیه
discharge spout	ناودانه ی تخلیه
discharge head	سر لوله
discharge head	ارتفاع تخلیه
discharge gate	دریچه تخلیه
corollary discharge	تخلیه تبعی
corona discharge	تخلیه الکتریکی
corona discharge	تخلیه کورونا
corona discharge	تخلیه الکتریکی ناقص در نزدیکی الکترودهای یک میدان غیر یکنواخت
coefficient of discharge	ضریب تخلیه
coefficient of discharge	ضریب جریان
discharge capacity	فرفیت تخلیه بار
discharge capacity	فرفیت تخلیه بارانداز
discharge chute	سرسره تخلیه
discharge conveyor	نوار تخلیه
discharge currect	جریان تخلیه
discharge currect	جریان دشارژ
discharge curve	منحنی بدههای اندازه گیری شده
discharge end	سمت تخلیه
discharge end	محل تخلیه
discharge valve	سوپاپ دود
discharge valve	سوپاپ تخلیه
electrical discharge	تخلیه برقی
electric discharge	تخلیه الکتریکی
electron discharge	تخلیه الکترونها
electrostatic discharge	تخلیه الکتروستاتیکی
first townsend discharge	تخلیه اول تاونزند
flaming discharge	تخلیه مشتعل
flood discharge	بده طغیان
average discharge	بده میانگین
average available discharge	بده متوسط مفید
average available discharge	بده میانگینی دسترس
flood discharge	بده فزون ابی بده سیل
anuual discharge	بده سالانه
absolute discharge	آزادی مطلق
average discharge	بده متوسط
disruptive discharge	تخلیه جرقهای
discharge without honor	اخراج به علت عدم صلاحیت خدمتی
dishonorable discharge	اخراج از خدمت به علت عدم صلاحیت اخراج از خدمت
brush discharge	تخلیه جارویی
discharge voltage	ولتاژ تخلیه
discharge velocity	سرعت تخلیه
discharge voltage	ولتاژ دشارژ
compressor discharge pressure	فشار در قسمت خروجی کمپرسور
To dismiss(sack,discharge)someone.	کسی را جواب کردن
charge and discharge statements	حساب انحصار وراثت
capacitor discharge ignition	سیستم احتراق با انرژی زیاد
abnormal glow discharge	تخلیه تابناک نامتعارف
discharge rate [of a pump]	مقدار حمل [تلمبه ای] [مهندسی]
discharge rate [of a pump]	مقدار تحویل [تلمبه ای] [مهندسی]
discharge rate [of a pump]	مقدار انتقال [تلمبه ای] [مهندسی]
After his discharge from the army, he came to Tehran .	پس از اینکه از خدمت ارتش مرخص شد آمد تهران.
charge and discharge statements	حساب قیومیت صورت و نحوه ارزیابی و عملیات مالی ارث حساب ارث