Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 201 (10 milliseconds)
English	Persian
discharge resistance	مقاومت تخلیه
Other Matches
discharge	تبرئه
discharge	مفاصا تصفیه
discharge	پرداخت
discharge	رفع اتهام
discharge	تخلیه بار
discharge	منفصل یااخراج کردن
discharge	ادا کردن دین بری الذمه کردن
discharge	مرخص کردن هیات منصفه از دادگاه نقض حکم یا دستور دادگاه
discharge	دشارژ
discharge	اخراج تخلیه الکتریکی
discharge	تادیه کردن
discharge	تادیه
discharge	ابراء
discharge	خالی کردن گلوله
discharge	خالی کردن باتری
discharge	ازاد کردن
discharge	خالی کردن
discharge	درکردن
discharge	مرخص کردن
discharge	اداء کردن
discharge	ترشح کردن
discharge	انفصال ترشح
discharge	بده
discharge	تخلیه الکتریکی
discharge	برون ریزی
discharge	شلیک عصبی تخلیه
discharge	تخلیه
discharge	اخراج کردن ازخدمت رهایی از خدمت
discharge	مرخص کردن پس دادن
discharge	اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge	خارج کردن
discharge	دبی
discharge	گذر حجمی در واحگ زمان
disruptive discharge	تخلیه جرقهای
dishonorable discharge	اخراج از خدمت به علت عدم صلاحیت اخراج از خدمت
discharge without honor	اخراج به علت عدم صلاحیت خدمتی
discharge voltage	ولتاژ دشارژ
discharge voltage	ولتاژ تخلیه
discharge velocity	سرعت تخلیه
discharge valve	سوپاپ تخلیه
discharge valve	سوپاپ دود
electric discharge	تخلیه الکتریکی
general discharge	خاتمه خدمت
general discharge	ترخیص عمومی از خدمت سربازی
flood discharge	بده فزون ابی بده سیل
flood discharge	بده طغیان
flaming discharge	تخلیه مشتعل
first townsend discharge	تخلیه اول تاونزند
electron discharge	تخلیه الکترونها
electrical discharge	تخلیه برقی
electrostatic discharge	تخلیه الکتروستاتیکی
discharge spout	ناودانه ی تخلیه
discharge recorder	تخلیه نگار
discharge hydrograph	منحنی بده
discharge head	سر لوله
discharge head	ارتفاع تخلیه
discharge gate	دریچه تخلیه
discharge end	محل تخلیه
discharge end	سمت تخلیه
discharge curve	منحنی بدههای اندازه گیری شده
discharge currect	جریان دشارژ
discharge nozzle	فواره تخلیه
discharge of affect	برون ریزی هیجانی
discharge pressure	فشار تخلیه
discharge opening	مجرای تخلیه
discharge opening	راهگاه تخلیه
sediment discharge	بده جامد
discharge of solids	بده جامد
discharge of contract	انجام تعهدات قراردادی پایان دادن به تعهدات قراردادی
discharge of chips	تخلیه براده ها
discharge of an obligation	سقوط تعهد
discharge currect	جریان تخلیه
lightning discharge	تخلیه اتمسفری
utilizable discharge	بده مفید
undesireable discharge	اخراج به علت عدم صلاحیت اخراج به علت فساد اخلاق
to discharge of an obligation	از دینی مبرا کردن
to discharge goods	کالا را تخلیه کردن
to discharge a guarantee	ضمانتی را ازاد کردن
surging discharge	تخلیه نوشی
spontaneous discharge	شلیک خودانگیخته
self maintained discharge	تخلیه ناوابسته
discharge bay	صفحهشارژنشده
discharge pipe	لولهتخلیه
discharge system	سیستمتخلیه
discharge tube	لامپ تخلیه الکتریکی [فیزیک]
deep discharge	تخلیه الکتریکی عمیق [مهندسی برق یا الکترونیک]
total discharge	تخلیه الکتریکی عمیق [در باتری]
To dismiss (discharge) someone.	کسی رابیرون کردن ( اخراج کردن )
discharge tube	مجرایتخلیه
second townsend discharge	تخلیه دوم تاونزند
residual discharge	تخلیه مانده
main discharge	تخلیه اصلی
internal discharge	تخلیه جزیی داخلی
internal discharge	تخلیه داخلی
implusive discharge	تخلیه غیر متناوب
impulse discharge	تخلیه ضربهای
honorable discharge	ترخیص با سابقه خدمت مجدانه
honorable discharge	ترخیص محترمانه
glow discharge	تخلیه تابنده
mutual discharge	مبارات
neural discharge	تخلیه عصبی
non self maintained discharge	تخلیه وابسته
request for discharge	عرضحال اعاده اعتبار دادن عرضحال اعاده اعتبار
rain discharge	حجم بارندگی در یک حوزه تقسیم بر مدت ریزش بارندگی
point discharge	تخلیه نقطهای
undulatory discharge	تخلیه مواج
oscillating discharge	تخلیه مواج
order of discharge	حکم برائت ذمه
order of discharge	حکم تصفیه
glow discharge	تخلیه تابناک
discharge conveyor	نوار تخلیه
corona discharge	تخلیه الکتریکی ناقص در نزدیکی الکترودهای یک میدان غیر یکنواخت
corona discharge	تخلیه کورونا
corona discharge	تخلیه الکتریکی
corollary discharge	تخلیه تبعی
absolute discharge	آزادی مطلق
conditional discharge	ازادی مشروط
charge and discharge	محل بارگیری و باراندازی
average discharge	بده میانگین
anuual discharge	بده سالانه
coefficient of discharge	ضریب تخلیه
average available discharge	بده متوسط مفید
average available discharge	بده میانگینی دسترس
coefficient of discharge	ضریب جریان
average discharge	بده متوسط
discharge cock	شیر تخلیه
brush discharge	تخلیه جارویی
discharge chute	سرسره تخلیه
discharge capacity	فرفیت تخلیه بار
discharge capacity	فرفیت تخلیه بارانداز
resistance	دوام
resistance	مقاومت کردن
non resistance	عدم مقاومت
resistance	ایستادگی
non resistance	تسلیم
resistance	مقاومت
resistance	سختی مخالفت
resistance	پایداری
resistance	عایق مقاومت
d.c. resistance	مقاومت اهمی
d.c. resistance	مقاومت جریان دائم
resistance	تاب
resistance	استحکام
resistance	مقدار مقاومت
bad conduct discharge	اخراج به علت عدم صلاحیت
normal glow discharge	تخلیه تابناک متعارف
gas discharge relay	رله تخلیه گازی
glow discharge tube	لامپ مشتعل
bad conduct discharge	اخراج از خدمت
glow discharge lamp	لامپ تخلیه کنتاکتی
incandescent cathode discharge	تخلیه کاتد ملتهب
abnormal glow discharge	تخلیه تابناک نامتعارف
low pressure discharge	تخلیه ی فشار ضعیف
lightning discharge current	جریان تخلیه
semi self maintained discharge	تخلیه نیم وابسته
high rate discharge	تخلیه شدید
high frequency discharge	تخلیه فرکانس بالا
maximum flood discharge	بده بیشینه طغیان
maximum flood discharge	بده حداکثرطغیان
mistake while in discharge of duty	خطا در حین انجام وفیفه
gas discharge display	صفحه نمایش سطح و سبک که از دو قطعه شیشهای پوشیده شده از هادی تشکیل شده است و توسط یک لایه توسط یک لایه نازک گاز نورانی جدا شده است که یک نقط ه صفحه توسط دو سیگنال الکتریکی انتخاب شده است
to discharge someone without honor [from the army]	اخراج کردن کسی به علت عدم صلاحیت خدمتی
capacitor discharge ignition	سیستم احتراق با انرژی زیاد
discharge rate [of a pump]	مقدار انتقال [تلمبه ای] [مهندسی]
corona discharge current	جریان تخلیه کورونا
cooling water discharge	تخلیه اب سرد
charge and discharge statements	حساب انحصار وراثت
luminous discharge lamp	لامپ تخلیه الکتریکی
electric discharge lamp	لامپ تخلیه الکتریکی
To dismiss(sack,discharge)someone.	کسی را جواب کردن
After his discharge from the army, he came to Tehran .	پس از اینکه از خدمت ارتش مرخص شد آمد تهران.
gas discharge lamp	لامپ تخلیه گازی
charge and discharge statements	حساب قیومیت صورت و نحوه ارزیابی و عملیات مالی ارث حساب ارث
compressor discharge pressure	فشار در قسمت خروجی کمپرسور
discharge rate [of a pump]	مقدار تحویل [تلمبه ای] [مهندسی]
variable discharge turbine	توربین گازی که جرم جریان ان توسط شیرها یا دریچه هایی کنترل میشود و قدرت توربین را با ارتفاع ومتغیرهای دیگر سازگارمیکند
xenon discharge lamp	لامپ تخلیهای گزنون
discharge rate [of a pump]	مقدار حمل [تلمبه ای] [مهندسی]
gas discharge arrester	برقگیر تخلیه گازی
discharge indicator disc	دیسک رنگی معمولا زرد یاقرمز برای نشان دادن تخلیه سیستم اطفاء حریق
resistance coil	پیچک مقاومتی
resistance coefficient	ضریب مقاومت
resistance braking	ترمز واکنشی
oscillating resistance	مقاومت نوسانی
passive resistance	خود داری از قبول یاموافقت
resistance dimming	مقاومت تیره کننده
resistance drop	افت مقاومتی
adjustable resistance	مقاومت متغیر
resistance drop	افت ای ار
resistance force	جنبش مقاومت یا جنبش ازادی بخش انقلابی
resistance furnace	کوره مقاومتی
resistance loss	اتلاف مقاومتی
peripheral resistance	مقاومت محیطی
piece de resistance	امر مهم
piece de resistance	خوراک اصلی
progressive resistance	مقاومت فزاینده
resistance coupling	جفتگری مقاومتی
regulating resistance	مقاومت نافم
abrasion resistance	تاب سایشی
piece de resistance	کارپر اهمیت

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com