Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 100 (6 milliseconds)
English
Persian
discrete component
با مولفههای گسسته
discrete component
مولفه گسسته
Other Matches
discrete
<adj.>
بانزاکت
discrete
که در واحدهای جداگانه کوچک روی میدهد
discrete
الگوریتم کد گذاری و فشرده کردن تصاویر
discrete
جدا از هم
discrete
گسسته
discrete
ناپیوسته
discrete
مجزاکردن گسسته
discrete
مجرد
discrete
مجزا
discrete
جدا
discrete
<adj.>
مبادی آداب
discrete
<adj.>
باخرد
discrete
<adj.>
با احتیاط
discrete
<adj.>
موقع شناس
discrete programming
برنامه سازی گسسته
discrete variable
متغیر ناپیوسته
discrete mathematics
ریاضیات گسسته
[ریاضی]
discrete values
مقادیر مجزا
discrete time
با گسستگی زمانی
discrete structures
ساختهای گسسته
discrete particle
ذره مجزا
discrete packets
بستههای مجزا
discrete data
داده گسسته
discrete source
چشمههای مجزا
discrete spectrum
طیف گسسته یا انفصالی
discrete circuit
مدار گسسته
discrete device
دستگاه گسسته
d.c. component
مولفه دی سی
component
سازا
component
اجزاء
component
جزء در شیمی
component
جسمهای ترکیب کننده
component
همنهند
component
همنه
component
عنصر
component
قطعه
component
جزء ساختمانی
component
سازنده
component
مولفه بردار
component
اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
component
ترکیب کننده
component
ترکیب دهنده
component
جزء
component
مولفه
component
قسمت
component
عضو
component
عضو قسمت
component
جزء سازنده
component
1-قطعهای که وارد آخرین تولید میشود 2-وسیله اکترونیک که یک سیگنال الکتریکی تولید میکند
component
خطای ناشی از یک وسیله مشکل دار ونه برنامه نویس نادرست
component
تعداد اعضای الکترونیکی در واحد مسافت در روی یک PCB
one component system
سیستم یک جزیی
wind component
مولفه مربوط به باد
navy component
نیروی دریایی شرکت کننده درعملیات مشترک یا صحنه عملیات
national component
هر کدام از نیروهای مسلح مربوط به هر ملت در عملیات چند کشوری
magnetic component
قطعه مغناطیسی
out of phase component
مولفه بیرون از فاز
plain component
متن یا قسمت کشف یک پیام رمز
range component
عنصر مربوط به مسافت عامل مسافت شاخه مربوط به برد
wind component
شاخه سمتی باد
wattless component
جریان کور
wattless component
جریان هرز
three component theory
نظریه سه مولفهای
task component
بخشی از یک ناوگان یا گروه رزمی یا گروه ماموریت که برای یک ماموریت مخصوص تشکیل شده است
tangential component
مولفه مماسی
service component
نیروی مسلح
reactive component
جریان هرز
service component
نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات
idle component
اجزاء کور
zero sequence component
مولفه همقطب
component part
جزء ساختمان
component command
قرارگاه نیروی شرکت کننده درعملیات فرماندهی نیروی مسلح شرکت کننده درعملیات
component operation
عناصر عملیاتی
component life
عمر قانونی یک وسیله
component forces
نیروهای مولفه
component forces
نیروهای تشکیل دهنده یک یکان یکانهای تابعه قسمتهای تابعه یک عملیات مشترک
component efficiency
میزانی برای اندازه گیری بازده یک قسمت از یک ماشین
component drawing
رسم جزیی
component drawing
رسم قطعات
building component
اجزای ساختمان
active component
مولفه موثر
homopolar component
مولفه همقطب
army component
نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات یکان زمینی شرکت کننده در عملیات مشترک قسمت زمینی
electric component
قطعه الکتریکی
frequency component
اجزای فرکانس
capacity component of spark
بخش فرفیتی جرقه
component end item
قطعات و اقلام تجهیزات عمده
integrate electronic component
قطعه الکترونیکی مجتمع
component of a symmetrical system
مولفه دستگاه متوازن
air force component
نیروی هوایی شرکت کننده درعملیات مشترک یا صحنه عملیات
air force component
نیروی هوایی شرکت کننده در عملیات
deflection component of trail
شاخه سمتی مسیر
deflection component of trail
شاخه سمتی معبر حرکت
component change order
دستورالعمل تغییر یک نیروی شرکت کننده در عملیات
component change order
دستور تغییر قطعات یک وسیله
solid state component
مولفهء حالت جامد
single component gases
گازهای تک جزیی
inductance component of spark
پخش القایی جرقه
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com