Dictiornary-Farsi | dish water | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
dish water	ابی که دران فرف شسته باشند


Other Matches

dish	سینی خوراک
dish out <idiom>	سرو غذا
dish out	در بشقاب خوردن
dish	مقعر کردن
dish out <idiom>	انتقاد کوبنده
dish	اچار
dish	پوسته
dish	فشردن
dish	فرف
dish	بشقاب
dish	دوری
dish	غذا
dish	در بشقاب ریختن
dish out	در فرف ریختن
dish of the day	غذای روز
soap dish	جاصابونی
evaporating dish	فرف تبخیر
petri dish	فرف کوچک مخصوص کشت میکرب
chafing dish	منقل
chafing dish	اتشدان
crystalization dish	فرف متبلور شدن
dish antenna	انتن بشقابی
dish cloth	قاب دستمال
butter dish	فرفمخصوصکره
dish towel	کهنه فرف خشک کنی
dish towel	حوله فرفشویی
vegetable dish	فرفسبزی
side dish	غذاهای فرعی
dish wash	ابی که دران فرف شسته باشند
snail dish	فرفصدفشکل
serving dish	بشقابپلوخوری
salad dish	فرفسالاد
microwave dish	بشقابریزموج
dish washer	ماشین طرفشویی
fish dish	فرفماهی
dish rag	کهنهء فرف شویی
dish clout	قاب دستمال
dish cover	سرپوش
dish drier	خشک کننده فروف
dish rag	حالت افقی بدن ژیمناست درامتداد چوب موازنه
hors d'oeuvre dish	فرفگرم کنغذا
tun dish throught	پاتیل میانی
to keep ones he above water	از زیر بدهی بیرون آمدن
water	آب
above water <adj.>	روی آب
to p something with water	اب روی چیزی پاشیدن چیزیراخیس کردن
water still	دستگاه تقطیر اب
She let the water out .	آب را ول کرد
above water <adj.>	شناور
by water	با کشتی
first water	بالاترین مقام
water course	حق المجری
water course	حق الشرب
to water	آب دادن
to water	آب ریختن
water course	مجرای اب
to water something	آب دادن [گیاه]
by water	از راه رودخانه
by water	از راه دریا
first water	درجه اول
water way	راه ابی
water down <idiom>	ضعیف شدن
water	مایع
water way	ابراهه
f.water	عرق رازیانه
on the water	در کشتی
water	ابگونه
water	اب
water	اب دادن
water way	مسیل
of the first water	بهترین
water	پیشاب
mean water	میان اب
water dog	سگ ابی
water dog	شناگر ماهر
water disposal	ساختن اگو
water disposal	اگوکشی
water disposal	فاضلاب
water displacement	زهکشی سیستم زهکشی مهمات نوعی روش پر کردن خرج فسفرسفید در داخل گلوله
water driver	مقنی
water dog	سگ تربیت شده برای اوردن مرغ ابی
water displacement	زهکشی کردن
surplus water	ابهای مازاد
surplus water	ابهای اضافی
in hot water <idiom>	در دردسر
surface water	اب سطحی
surcharge water	اب مازاد
subsurface water	اب زیرزمینی
water damage	خسارت اب دیدگی
water buffalo	گاو میش اهلی شده اسیایی
water cress	شاهی اتی
water cure	اب درمان
water cure	علاج بااب معالجه بااب
water fast	رنگ نرو
water fast	غیر قابل پاک شدن بوسیله اب
water fast	پارچه شورنرو
slack water	موقع سکون وارامش اب دریا اب ساکن
ship water	نفوذ کردن اب بداخل قایق
ship water	اب بار کردن
If it has not water for me it certainly has bread . <proverb>	آب براى من ندارد براى تو که دارد .
water gas	گاز اب
water gauge	اندازه اب نما
water gauge	اب پیم
water glass	شیشه محلول
water glass	اب شیشه
water glass	لیوان اب
water glass	شیشه مایع
water guage	فشار سنج اب
slack water	اب ساکن
slack water	اب ازاد
slack water	مد ارام
water filter	صافی اب
storm water	فاضلاب ناشی از بارندگی فاضلاب سطحی
THere is not even a ripple in the water . <proverb>	آب از آب تکان نمى خورد .
water fowl	مرغ ابی
water front	جبهه رطوبتی
spend like water	مثل ریگ خرج کردن
soft water	اب خوشگوار
soft water	اب سبک
soft water	اب شیرین
slack water	stand : syn
slack water	اب راکد
water fowl	پرنده ابی
swimming with water	پرازاب
to drink water	اب اشامیدن
To draw water from the well .	آب از چاه کشیدن
undermining by water	اب رفتگی کف
up to the middle in water	تا کمر در اب
voidance water	منجلاب
voidance water	زیر اب
wade into the water	راه رفتن در اب
waste water	فاضلاب
water aspirator	خرطوم ابی
water bag	کیسه اب
water bailiff	میراب
water bailiffs	مامور تفتیش کشتیها در بندر
water bailiffs	مامور جلوگیری از صید غیرمجاز
water paint	رنگ لعابی
the water was overknee	اب از زانو میگذشت
underground water	اب درون زمین
to keep ones head above water	خود را از بار بدهی رها کردن
hot water <idiom>
hold water <idiom>
head above water <idiom>	آشکاری مشکل
fish out of water <idiom>	طرف وصله ناجوراست
to sniff up water	اب رابه بینی کشیدن
to soften a water	سبک ترکردن یاشیرین کردن اب
to splash into water	به اب زدن
deep water <idiom>	مشکل سخت
unavailable water	رطوبت غیر قابل استفاده
underground water	اب زیرزمینی
water balance	بیلان اب
spill water	ابهای اضافی
water circulation	گردش اب
water coiour	ابرنگ
water colour	ابرنگ
water colour	رنگاب
water colour	نقاشی ابرنگی
water container	فرف اب
water content	درصد رطوبت
water cooling	خنک کنندگی اب
to drink water	اب خوردن
table water	سفره اب زیر زمینی
swimming with water	غرق اب
water carrier	دلو
water carriage	حمل از راه اب
water car	ارابه اب پاش
water bearer	دلو
water bearer	ساکب الماء
water under the bridge <idiom>	همه چیز عوض شده
tap water	اب شیر
water bearer	ریزنده اب ابریز
water bed	تشک لاستیکی که درون انرا پراز اب می کنند
water bed	تشک ابی
water bonded	اب بند شده
water boy	بچه سقا
water boy	سقا
water canteen	قمقمه
water car	ارابه اب فروشان
water cooling	خنک کردن بااب
water skier	اسکی باز روی اب
water system	منبع اب
water system	سیستم ابیاری
water tank	مخزن اب
water terminal	باراندازهای ابی
water terminal	ترمینالهای ابی اسکلههای کنار دریا
water tight	مانع دخول اب
water tight	کیپ
water treatment	گندزدائی اب
water treatment	پاکسازی اب
water turbine	توربین ابی
water utilization	اقتصاد اب
water separator	جداگرآب
water vapor	بخار اب
water system	ذخیره اب
water system	رودخانه و شعبات ان
water sky	لکههای دریاچهای شکل درداخل ابرها شکل انعکاس تصویر دریاچه ها روی ابر
water snake	مار ابی
water soak	در اب صابون زدن
water soak	در اب خیساندن

dish water

ابی که دران فرف شسته باشند