English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 79 (6 milliseconds)
English Persian
dispersive medium محیط پخش
Other Matches
dispersive متفرق کننده
dispersive system سیستم پاشنده
dispersive power توان پاشندگی
medium میانی
medium محیط
medium میانه
medium مادهای که الگوی فلوی مغناطیسی را پس از اثر میدان مغناطیسی برمی گرداند.
medium رسانه مغناطیسی خالی و فرمت شده که آماده پذیرش داده است
medium رسانهای که امکان ذخیره و نمایش داده میدهد مثل دیسک مغناطیسی یا VDU
medium هر ماده فیزیکی که قادر به ذخیره سازی داده برای برنامههای کاربردی کامپیوتری باشد
medium مدل حافظه خانواده پردازنده Intel x که امکان ارسال چند کیلوبایت داده و تا چند مگا بایت کد میدهد
medium وسط یا میانگین
medium واسط
medium حد وسط
medium محیط کشت
medium میانجی واسطه
medium وسیله
medium متوسط معتدل
medium رسانه
medium واسطه
medium متوسط
medium ملا "
medium وسیله انجام کار
medium واسطه دلال
medium مقدار متوسط
medium معدل
medium frequency فرکانس میانه
medium range با شعاع عمل متوسط
medium pacer توپ انداز با روش پرتاب مستقیم و سرعت متوسط
medium of exchange وسیله مبادله
medium of exchange وسیله داد وستد
medium gravle شن متوسط
medium lampholder سرپیچ معمولی
medium steak استیک متوسط سرخ یا پخته شده
medium-dry شرابنهچندانشیرین RO
virgin medium رسانه بکر
virgin medium واسطه دست نخورده
transfer medium رسانه انتقال
polarization of a medium قطبش محیط
medium voltage ولتاژ متوسط
medium scale نقشه مقیاس متوسط
medium scale در مقیاس متوسط
medium range وسیله یا جنگ افزار برد متوسط
medium frequency بسامد متوسط
empty medium رسانه تهی
data medium داده رسان
circulating medium وسیله انتقال قدرت خرید
medium speed بیت در ثانیه
dispersion medium محیط پاشندگی
medium term میان مدت
end of medium انتهای رسانه
data medium رسانه داده ها
medium curing قیرهای محلول کندگیر
medium cloud ابرهای متوسط
medium wave موج متوسط
medium artillery توپخانه متوسط
a medium sized car یک اتومبیل متوسط
medium format SLR (6 x 6) شکلمتوسطSLR
secondary storage medium رسانه انباره ثانوی
medium scale intergration مجتمع سازی در مقیاس متوسط
iron at medium setting درجهمیانیدراتو
medium term planning برنامه ریزی میان مدت
medium frequency motor موتور با فرکانس میانی
medium energy particle ذره با انرژی متوسط
medium pace bowler توپ انداز با روش پرتاب مستقیم و سرعت متوسط
medium energy particle ذره میان انرژی
medium scale integration مدار مجتمع با دو قطعه
medium scale integration مجتمع سازی در مقیاس متوسط
medium term forecast پیش بینی میان مدت
medium term loan وام میان مدت
medium carbon steel فولادباکربن متوسط
track [on a sound recording medium] تیتر موسیقی [روی محیط ضبط صوت]
track [on a sound recording medium] تیتر آهنگ
Short medium and long wave موج کوتاه ومتوسط و بلند
medium tension distribution line خطسیرپخشفشارمتوسط
medium range ballistic missile موشک بالستیک میان برد
tumble dry at medium to high temperature بادرجهمتوسطبهبالاوخشکبهمبزنید
Unimog [a range of multi-purpose auto four-wheel drive medium trucks] یونیماک [حمل و نقل]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com