English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 24 (4 milliseconds)
English Persian
distribute among the creditors in propor به غرماء تقسیم کردن
Other Matches
propor tionably بطور متناسب یا با قرینه چنانکه بتوان متناسب نمود
creditors طلبکار
creditors غرما
creditors بستانکاران
creditors بستانکار
to marshal one's creditors صورت بستانکاران خود را ازلحاظ تقدم و تاخر منظم کردن
to overrun one's creditors از پیش بستانکاران خودگریختن
to overrun one's creditors از دست بستانکاران فرار کردن
distribute ارسال داده یا اطلاع به کاربران در شبکه یا سیستم
distribute پخش کردن
distribute سیسم نا متمرکز که در آن چندین کامپیوتر مختلف شیارهای ثابتی دارند
distribute سیستم کامپیوتری که از بیش از یک پردازنده در محلهای مختلف استفاده میکند و همه به کامپیوتر متصل اند
distribute سیستم پردازش یک سازمان بزرگ با بسیاری کامپیوترهای کوچک در ایستگاههای کاری مختلف به جای یک کامپیوتر مرکزی
distribute تقسیم کردن تعمیم دادن
distribute توزیع کردن
distribute تقسیم کردن
distribute سیستمی که از فایل هایی که در بیش از یک محل ذخیره شده اند استفاده میکند که یک در نقط ه مرکزی پردازش می شوند
distribute چ کردن بستههای شبکه توسط جابجایی اطلاعات بین گره ها
distribute سیستم پایگاه داده ها که داده آن در کامپیوترهای مختلف ذخیره شده است ولی جستجو در آن مشابه جستجو در یک محل انجام میشود
distribute عمل بدست آوردن اطلاع از داده هایی که در محلهای مختلف قرار دارند
distribute شبکهای که در آن هر گره به عنوان سرور ذخیره سازی فایل ها یا چاپگر به کار می رود
distribute دسته دسته کردن
In a quarrel they do not distribute sweetmeat. <proverb> توى دعوا یلوا پخش نمى کنند.
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com