Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
distributor head
چکش برق
Other Matches
distributor
موزع
distributor
دلکو
distributor
تقسیم برق توزیع کننده
take off distributor
اب پخشان
take off distributor
اب پخشکن مقسم برداشت اب
distributor
توزیع کننده
distributor
چکش برق
magneto distributor
دلکوی مگنت
distributor finger
انگشتی دلکو
distributor duct
کانال توزیع کننده
cable distributor
قسمتکابلقرقرهایپیچشده
ignition distributor
دلکو
sole distributor contract
قرارداد توزیع انحصاری
jump spark distributor
دلکو با جرقه جهنده
high tension distributor
مقسم فشار قوی
distributor service loop
خطسرویسپخش
wire contact distributor
دلکوی تماسی
head to head polymer
بسپار سر به سر
head up
بردن قسمت جلوی قایق بسمت باد
head way
پیشرفت
head for
به سمت معینی در حرکت بودن
head way
بجلو
to head off
عازم شدن
[گردش]
head way
پیشروی
head well
مادر چاه
head-first
از سر سراسیمه
head
سر
head-first
سربجلو
head-first
باکله
head
رهبری کردن مقاومت کردن
head first
از سر سراسیمه
keep one's head
دست پاچه نشدن
keep one's head
خونسردبودن
Off with his head !
سرش را ببرید !
head way
بلندی طاق سرعت
off with his head
سرش را از تن جدا کنید
go head
پیش بروید
go head
ادامه بدهید بفرماید
go to head of
مست کردن
one way head
سریکجهته
R/W head
HEAD WRITE/READ
R/W head
وسیله
head down
دور کردن قسمت جلوی قایق از باد
head off
دور کردن قسمت جلوی قایق از باد
head well
چاه پیشکار
with head on
سربه پیش سر به جلو
to get anything into ones head
چیزیراحالی شدن یافهمیدن متقاعدشدن
well head
سر چشمه
to go off one's head
دیوانه شدن
from head to f.
ازسرتاپا
per head
متوسطمیانگین
over head
هزینه سربار
over one's head
<idiom>
به مقام بالاتری رفتن
over one's head
<idiom>
خیلی سخت برای درک
on/upon one's head
<idiom>
برای خودش
head to head
رقابت شانه به شانه
keep one's head
<idiom>
head up
<idiom>
رهبر
head out
<idiom>
ترک کردن
head-on
<idiom>
برعلیه کسی بودن
head-on
<idiom>
فرجام مواجه شدن با
head off
<idiom>
مانع شدن از ،جلوگیری کردن
head off
<idiom>
به عقب برگشتن
go to one's head
<idiom>
مغرور شدن
get it through one's head
<idiom>
فهمیدن ،باورداشتن
to keep one's head
ارام یاخون سردبودن
head first
سربجلو
head
خط سر
head
انتهای میز بیلیارد
head
دربالا واقع شدن
head
رئیس
head
ریاست داشتن بر رهبری کردن
head
طول سر اسب بعنوان مقیاس فاصله برنده از نفر بعد
head
دستشویی قایق بالای بادبان
head
دارای سرکردن
head
نوک پیکان
head
راس
head
عنوان مبحث
head
موضوع در راس چیزی واقع شدن
head
دهنه ابزار
head
سالار عنوان
head
: سرگذاشتن به
head
هد
head
ضربه با سر
head
فهم
head
منتها درجه موی سر
head
فرق سرصفحه
head
سرستون
head
سرفشنگ
head
عناصر اولیه ستون
head
پیش رو
head
رهبر یا دسته پیشرو یک ستون
head
سرپل توالت ناو
head
موضوع
head
مهم
head
عازم شدن سرپل گرفتن
head
مواجه شدن سرپرستی شدن به وسیله
head
توپی کامل و سایر متعلقات
head
ارتفاع ریزش سر رولور سر
head
دهانه
head first
باکله
head
اصلی
head
سردرخت
head
اولین عنصر داده در لیست بودن
head on
شاخ بشاخ
head on
از سر
head on
از طرف سر
head on
روبرو
head on
نوک به نوک
head-on
شاخ بشاخ
head-on
از سر
head-on
از طرف سر
head-on
روبرو
head-on
نوک به نوک
head
بعد بالایی کتاب یا بدنه
head
دادهای که نشان داده آدرس شروع لیست دادههای ذخیره شده در حافظه است
head
شبکه یا بدنه
head
بخش بالایی وسیله
head
دماغه
head
انتها دماغه
head
ارتفاع فشاری
head
افت
head
نوک
head
وسیله ارتباطی بین آنتن و شبکه کابل تلویزیونی
head
دیسک مخصوص برای تمیز کردن نوک خواندن / نوشتن دیسک
head
راس عدد
head
کله
head
عمده
head
ابتداء
round head
برگردان
running head
خط عنوان هرصفحه در متن
read head
نوک خواندن
scald head
کچلی
raw head
نوک خواندن
read head
نوک خواننده
round head
سر گرد
rivet head
کله پرچ
read head
هد خواندن راس خواندن
raw head
نوک خواننده
recording head
نوک ضبط
record head
نوک ضبط
sculptured head
پیکره سر ادمی
sculptured head
سردیس
tension head
بار کشش
the crown of the head
فرق سر
to bob one's head
کوتاه کردن موی سر کسی
to gather head
نیروگرفتن
to gather head
قوت گرفتن سرپیداکردن
to hide one's head
ازشرمساری پنهان شدن پناه بردن
to hit someone on the head
بر سر کمی زدن
to keep ones head above water
خود را از بار بدهی رها کردن
to knock head
سجود
to knock head
چیزی که عبارت ازگذاشتن پیشانی بر روی زمین
ti lift one's head
نیرو گرفتن
t head bolt
پیچ چکشی شکل " T "
she has a well poised head
وضع سرش در روی بدنش خیلی خیلی خوش نما است
shock head
دارای موی فراوان
pudding head
بلید
spear head
گروه جلودار
spear head
گروه نوک درحمله یا سر جلودار
spindle head
سر هرزگرد
splash head
پاشش گیر
static head
فشار ایستایی
swelled head
خودخواه
swelled head
دارای عقاید بزرگ خود فروش
to knock head
پیشانی برخاک نهادن
it turned my head
سرم را بدوران انداخت یا گیج کرد
long head
زیرکی
lose one's head
دیوانه شدن
lunk head
ادم کله خر
magnetic head
نوک مغناطیسی
magnetic head
هد مغناطیسی
mast head
نوک دکل کشتی
movable head
با نوک متحرک
moving head
با نوک متحرک
navigation head
بارانداز کنار اسکله دریایی محل مبادله بار کشتیها دراسکله
net head
ارتفاع موثر
long head
دوراندیشی
letter head
کاغذیکه نشان چاپی دارد
shock head
انبوه گیسو
keep one's head above water
رهایی یافتن
keep one's head above water
قصر دررفتن
knock on the head
خنثی کردن
knock on the head
باطل کردن
knock on the head
نقش بر اب کردن
knock one on the head
مشت بر کله کسی زدن
knurled head
سر عدسی اج دار
lapping head
سمبه توپ
lapping head
سمبه فلزی
letter head
سر کاغذ
lost head
افت بار
output per head
تولید سرانه
output per head
بازده سرانه
poppy head
خشخاش ارایش گلدسته واردربالای صندلیهای کلیسا
power head
سر موتور
power head
نوک نیزه تیراندازی به ماهی
pressure head
ارتفاع فشار
print head
نوک چاپ
print head
هد چاپ
manufactured head
سر ساخته شده
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com