Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 173 (9 milliseconds)
English
Persian
divorce granted at the a woman's request
طلاق خلع
Other Matches
be granted a divorce by
طلاق گرفتن از
It must be granted that …
باید تصدیق کر د که …
granted
عطا
granted
امتیاز اجازه واگذاری رسمی
granted
کمک هزینه تحصیلی
granted
دادن بخشیدن
granted
اعطا کردن
granted
تصدیق کردن
granted
مسلم گرفتن
his was granted
دعایش پذیرفته شد
granted
کمک دولتی اعانه
granted
بورس تحصیلی یا پژوهشی
granted
اجازه دادن
granted
واگذار کردن تعهد کردن واگذاری به معنای اعم
granted that ...........
فرض میکنیم که .......
granted
بخشش
granted
اهداء
that is taken for granted
بدیهی است
take for granted
<idiom>
تقلید از چیزی
that is taken for granted
محتاج بدلیل نیست
to take for granted
مسلم دانستن
to take for granted
فرض مسلم گرفتن
granted
موافقت کردن
granted
کمک بلاعوض
divorce
طلاق
divorce
جدایی
divorce
فسخ
divorce
تفرقه
to get a divorce
[from somebody]
طلاق گرفتن
[از کسی]
to get divorce
طلاق گرفتن
divorce
طلاق دادن
god granted her wish
خدامرادش راداد
god granted her wish
خداحاجت اورابراورد
his prayers was granted
دعایش مستجاب شد
limited divorce
طلاق محدود
limited divorce
طلاقی که مدت ان محدود بوده پس ازانقضای مهلت بخودی خودرجوع شود
bill of divorce
طلاق نامه
permanent divorce
طلاق بائن
civil divorce
موسسهایکهجنبهایالتیدارد
revocable divorce
طلاق رجعی
divorce certificate
طلاقنامه
revocation of divorce
رجوع از طلاق
irrevocable divorce
طلاق بائن
voidable divorce
طلاق رجعی
apply for a divorce
تقاضای طلاق کردن
He was granted a grade promotion.
یک پایه ترفیع ( ارتقاء درجه ) گرفت
the export of ... is granted the premium.
صدور ... جایزه دارد.
petitioner
[divorce proceedings]
خواهان
[قانون]
petitioner
[divorce proceedings]
شاکی
[قانون]
petitioner
[divorce proceedings]
مدعی
[قانون]
legal instrument of divorce
طلاقنامه
woman
زنانگی
woman
زن
the new woman
زن متجد د
woman
کلفت
old woman
پیرزن
She has everything a woman can wish for.
اوتمام چیزهایی را که یک زن ممکن است آرزوکند دارد
woman
جنس زن
one-woman
اجرایتکنفره
woman
ماده مونث
woman
زن صفت
woman
رفیقه
An old woman.
پیرزنی.
an a woman
زن تربیت شده
wise woman
زن جادو
service woman
زنارتشی
to play the woman
گریه کردن ترسیدن
to play the woman
جرامدن
to be mashed on a woman
دلباخته یا شیفته زنی شدن
the scarlet woman
شهر رم
painted woman
زن زیبا ولی کم عقل و فاحشه
[اصطلاح روزمره]
[ اصطلاح تحقیر آمیز]
painted woman
فاحشه
[اصطلاح روزمره]
[ اصطلاح تحقیر آمیز]
that woman was in keeping
ان زن رانشانده بودند
painted woman
زن سبک سر
[اصطلاح روزمره]
[ اصطلاح تحقیر آمیز]
wise woman
ساحره ماما فالگیر زن خردمند
woman doctor
پزشک زن حکیم خانم طبیبه
fancy woman
روسپی
She is a dignified woman.
زن سنگین وموقری است
fancy woman
معشوقه
career woman
زن دارای حرفه یا پیشه
career woman
زنی که حرفهی بخصوصی را دنبال میکند
Woman sitting on the man
کیر سواری
woman's rights
حقوق اجتماعی و سیاسی نسوان
woman's rights
حقوق نسوان
woman suffragey
حق زن درانتخابات
woman suffrage
حق رای نسوان
woman on the wane
زن یائسه
woman of the world
زن دنیادیده یاکاردان
fancy woman
فاحشه
woman of the book
کتابیه
scarlet woman
فاحشه
sales woman
فروشنده زن
married woman
معقوده
married woman
محصنه
ask for the hand of a woman
خواستگاری
madman woman
ادم دیوانه
madman woman
دیوانه
irish woman
زن ایرلندی
purity of woman
طهر
he adored that woman
ان زن رابسیاردوست می داشت
english woman
زن انگلیسی
light woman
زن سبک و بی عفت
barren woman
زن نازا
divorced woman
مطلقه
d. of a request
عدم قبول خواهش
by request
بنا بر خواسته
[میل]
at the request of
برحسب
on request
وقتی که درخواست بشود
at the request of
تقاضای
at the request of
بخواهش
d. of a request
در درخواست
at the request of
به خواهش
[به درخواست]
request
خواهش
at my request
مطابق با تقاضای من
request
درخواست می کنم
request
درخواست اماد کردن درخواست کردن
request
تقاضا
request
تقاضا کردن درخواست کردن
request
خواستار شدن
request
تقاضا خواسته
request
سیگنال ارسالی توسط فرستنده به گیرنده وپرسش اینکه آیا گیرنده آماده دریافت داده است یا خیر.
to g. any one's request
درخواست کسیراپذیرفتن
on request of which
[at his request]
به درخواست او
request
تمناکردن
request
چیزی که کسی تقاضایش را دارد
request
تقاضا برای چیزی
request
متنی که حاوی اطلاعاتی درباره استاندارد جدیداست واز کاربرمی خواهد که متن را بررسی کندوتوضیحات اضافی را ایجاد کند
request
درخواست
She was a fine woman ( person ) .
وجود بسیار نازنینی بود
he made an honest woman of her
پس ازانکه اورافریفته بود بااوازدواج کرد
To have sexual intercourse with a woman .
با زنی نزدیکی کردن
She is a vociferous and an impetuous woman.
آدم شلوغی است
woman on the decline of life
زن یائسه
woman trebly divorced
زن سه طلاقه
on old woman past sixty
پیرزنی بیش از شصت سال داشت
the days of woman's state of
discharge menstrual fromthe "pureness" طهر
to fall in love with a woman
بزنی عاشق شدن
to fall in love with a woman
عاشق زنی شدن
request mast
از طریق سلسله مراتب
request modify
درخواست تصحیح دارم درخواست تغییر میکنم
request mast
گزارش از طریق سلسله مراتب
to be in great request
زیادمورد احتیاج بودن
to request issuance
تقاضای صدور کردن
to request the company of:
حضور کسی را خواستن
Thank you for the confirmation of your request!
از تایید درخواستتان خیلی متشکرم.
to be in great request
مورد احتیاج زیاد بودن
supervisor request
درخواست نافر
request to send
تقاضای ارسال
request time out
تقاضای تایم اوت یک دقیقهای
I
[O]
request
[IORQ]
درخواست داده ورودی
[خروجی]
[رایانه شناسی]
request substitution
تقاضای تعویض
request signal
علامت درخواست
request for quotation
تقاضا برای اعلام قیمت
request stop
ایستگاهیکهدرآناتوبوستنهازمانیمیایستدکهمسافرانخبردهند
i humbly request that
خواهش عاجزانه دارم که ...
REQUEST STOP
ایستگاه درخواستی
letters of request
rogatory
My money request to him
طلب من از او
[مرد]
work request
برگ درخواست انجام کار برگ کار
mission request
درخواست اجرای ماموریت هوایی
request for quotation
استعلام بها
to grant a request
درخواستی را اعطا کردن
request for proposal
تقاضا برای پیشنهاد
request for discharge
عرضحال اعاده اعتبار دادن عرضحال اعاده اعتبار
purchase request
درخواست خرید جنس تقاضای عقد پیمان خرید
Woman is a plague; yet may no house be without suc.
<proverb>
زن بلا ست (و) هیچ خانه اى بى بلا نباشد.
His request was in the nature of a command.
خواهش اوحالت حکم ودستور را داشت
initial fire request
درخواست ابتدایی اتش
by popular
[demand]
request
درخواست توده پسند
input
[output]
request
درخواست داده ورودی
[خروجی]
[رایانه شناسی]
request for price quotation
درخواست مظنه قیمت
To swallow ones pride and request someone (to do something).
نزد کسی رو انداختن ( تقاضایی کردن )
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com