Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
double accentric press
پرس خارج از مرکز بایاطاقان دوبل
Other Matches
double action press
پرس دو واکنشی
double action drawing press
پرس کششی دوکاره
double action cam drawing press
پرس کششی دو واکنشی
in the press
زیر چاپ
press
فشاراوردن
press
عصاره گرفتن
press
فشردن
press
قفسه
press
فشار دادن با انگشتان
press-up
از حالت زاویه به بالانس کشیدن
press up
از حالت زاویه به بالانس کشیدن
to press up
سوی بالافشار دادن
to press up
با فشار بالابردن
in the press
تحت طبع
press
له کردن
press
فشار دادن
press
مطبوعات
press
ازدحام کردن اتوزدن
press
فشردن زور دادن
press
وارداوردن
press
مطبعه
press
فشار
press
مطبوعات جراید
press
ازدحام
press
جمعیت
press
ماشین چاپ
press
دستگاه پرس
press
چاپ
press
بالا زدن وزنه از روی سینه به بالای سر
press
فشار روی دفاع
press
قاب راکت تنیس
press
تاکتیک دفاعی فشرده
press
دستگاه فشار
press
عامل موثر
press
ماشین فشار
press
دادن
press
چاپ فشار
oil press
چرخ روغن گیری
need press theory
نظریه نیاز- فشار
moulding press
منگنه
power press
پرس
mechanical press
پرس
liberty of the press
ازادی مطبوعات
letter press
نوشته وابسته به عکسها
letter press
مواد چاپی
legg press
تمرین تقویت عضلههای پا بافشار دادن وزنه به بالا با پاخوابیده به پشت
hydraulic press
پرس هیدرولیکی
hydrostatic press
منگنه ابی
oil press
دستگاه عصاری
press fit
پرس شده
press gallery
لژ نمایندگان مطبوعات
press gallery
جای ویژه مخبرین جراید درمجلس
press casting
ریخته گری فشاری
press cast
ریختن تحت فشار
press campaign
مبارزه مطبوعاتی
press brake
پرس خمشی
press board
مقوای فشرده
press bed
بخش زیرین پرس
press attache
وابسته مطبوعاتی
press agent
مامور اگهی و تبلیغ
pneumatic press
پرس بادی
plate press
پرس صفحه باتری
percussion press
پرس ضربهای
press hot
فشردن گرم
hot press
پرس کردن گرم
extrusion press
اشترانق پرسه
drop press
پتک خودکار اهنگری
briquetting press
پرس متعادل یا بالینگ پرس
c frame press
پرس با قالب "سی " شکل
cabbaging press
پرس هیدرولیک
clean and press
حرکت پرس وزنه برداری
clothes press
گنجه جا رختی
drill press
دستگاه مته
drill press
متهای که با فشار دست یاماشین چیزی را حفر میکند مته فشاری
copying press
منگنه سوادبرداری
crank press
پرس کششی اهرم
drawing press
پرس کششی
cutting press
پرس قطع کننده
[مهندسی]
filter press
صافی فشاری
bench press
پرس میزی
folding press
پرس خم کاری
hot press
مهره
hot press
منگنه ماشین اهار
press conference
مصاحبه مطبوعاتی
press conferences
مصاحبه مطبوعاتی
hot press
مهره کشیدن
hot press
جلادادن
hot press
برق انداختن
hot press
اهار زدن
freedom of the press
ازادی نگارش
baling press
بالینگ پرس
baling press
پرس متعادل
freedom of the press
ازادی مطبوعات
forging press
پرس چکش کاری
die press
فشردن
press key
تکمه فشاری
press wheel
چرخفشار
press chamber
حفرهفشار
press bar
دستهفشار
pollen press
فشارگرده
lithographic press
چاپزغالی
garlic press
سیرخودکن
etching press
ماشینچاپقلمزن
wine press
چرخشت
treadle press
ماشین چاپ پایی
to send to the press
برای چاپ فرستادن
to press the button
دکمه را فشار دادن در راه انداختن چیزی یا کاری پیش قدم شدن
to press for an answer
با صرار یا فشار پاسخ خواستن
to press back
با فشار عقب بردن
to press against any thing
بر چیزی فشار اوردن بچیزی زور اوردن
press corps
گروهیازخبرنگارانکهباهمکارمیکنند
press cutting
برش دهنده فشاری
press report
گزارش خبری
printing press
ماشین چاپ
to press ahead with
با زور ادامه دادن
yellow press
مطبوعات جنجالی
in the press conference
در مصاحبه مطبوعاتی
to press charges against someone
ازکسی قانونی شکایت کردن
[کسی را متهم کردن]
To press ones luck .
لگد به بخت خود زدن
press release
مطلب مطبوعاتی
press releases
مطلب مطبوعاتی
gutter press
نگارش هایامطبوعات پست
stop press
خبریابخشیکهپسازچاپسایرقسمتهایروزنامهچاپشود
tiger press
حرکت از بالانس ساق دست به روی کف دست
solids press down
اجسام جامد سوی
punching press
پرس سوراخ کننده
punch press
پرس منگنه
press-ups
از حالت زاویه به بالانس کشیدن
press box
لژ مطبوعاتی جایگاه گزارشگران
press part
بخش فشرده
press boxes
لژ مطبوعاتی جایگاه گزارشگران
press vice
منگنه
press-gangs
دسته مامور جلب مشمولین
press gangs
دسته مامور جلب مشمولین
press-gang
دسته مامور جلب مشمولین
press-ganged
دسته مامور جلب مشمولین
press-ganging
دسته مامور جلب مشمولین
rolling press
الت فشاری برای دراوردن نمونههای چاپی
solids press down
دج ها سوی پایین فشار می اورند
straightening press
پرس مستقیم کنی
press mark
علامتی که جای کتاب رادرقفسههای کتابخانه نشان میدهد
sewing press
ماشین کتابدوزی
screw press
منگنه
screw press
قید
press law
قانون مطبوعات
press officer
سخنگوییکارگانیاموسسه
press gang
دسته مامور جلب مشمولین
die stamping press
پرس قالب گیری حدیدهای
press campaingn or stunt
مبارزه سیاسی بوسیله مقاله نویسی در روزنامه ها
press of sail or canvas
ان مقداربادبان که باد اجازه دهد
press cast process
فرایند ریخته گری فشاری
press of sail or canvas
بادبان بفراخور باد
press copy book
دفتر کپیه
drill press vise
گیره ماشینی
press (push) one's luck
<idiom>
به شانس بستگی داد
to correct yhe press
چیز چاپ شده غلط گیری کردن
stretch press die
قالب انبساطی
rotating table press
پرس مدور
multi stage press
پرس چند طبقه
hand screw press
پرس پیحی دستی
gap frame press
پرس "سی " شکل
pressing: standing press
پایهفشار
power press extrusion
طریقه اشترانق پرس
i gave it a slight press
انرا کمی فشار دادم
Press the elevator button.
تکمه آسانسور رافشار بدهید
drop forging press
پرس اهنگری حدیدهای
the press of modern life
فشارو نیازمندیهای زندگی امروز
die stamping press
پرس حدیده
column screw press
پرس پیچی ستونی
dial feed press
پرس میزی گردان
beam bending press
پرس خم کننده میله
concrete tile press
پرس صفحهای بتن
air operated press
پرس بادی پنوماتیکی
dial feed press
پرس رولور
four column friction screw press
پرس اصطکاکی چهار ستونی
vincent friction screw press
پرس وینسنت
on the double
بدو رو
double
درایو دیسک که میتواند به داده روی دیسکهای دولبه دستیابی داشته باشد
double in
درو جفتی از انتهای خرک تا وسط ان
double
صفی که دادههای جدید می توانند به آنها اضافه شوند حتی به انتها
double
دیسکی که میتواند اطلاعات را در هر دو سو ذخیره کند
double
دیسکی که دو بایت داده در واحد مساحت ذخیره میکند در مقایسه با دیسک استاندارد
on the double
فرمان بدو رو
double
استفاده از دو بافر یکی برای خواندن و دیگری در همان زمان برای نوشتن
double
سیستمی که فرفیت ذخیره سازی دیسک را با دو برابر کردن تعداد بیتهای روی سطح دیسک دو برابر میکند
double
تخته مداریکه هر دو سوی آن هادی باشد
do a double take
<idiom>
با تعجب نگاه به کسی یا چیزی
double
ضربه زدن دوبار و سریع به دکمه mouse برای آغاز عمل
double
اندازه دو برابر
double
دو برابر بزرگتر
it is useful for a double p
برای دوکارسودمنداست
double
دوبار
double
استفاده از دو کلمه داده برای ذخیره سازی یک عدد با دقت بیشتر
double
دو بایت داده به عنوان یک کلمه برای داده آدرس
double
مربوط به درایو ROM-CD که دیسک را با دو برابر سرعت درایو معمولی می چرخاند
double-six
دوطرفشش
double in
081 تو
double
مضاعف نمودن
double-take
واکنش دوگانه
double-take
یکه خوردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com