Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (5 milliseconds)
English
Persian
double acting
دوطرفه
Search result with all words
double acting cylinder
سیلندر دوطرفه
double acting fuse
فیوز دوبل
double acting hammer
چکش دوطرفه
double acting pump
شمش مکش و پمپ فشار پمپ دوکاره
Other Matches
self acting
عامل در نفس خود خود عمل
acting
فعال کاری
self acting
خودکار عمل کننده
acting out
برون ریزی
self acting
خودکار
acting
ایفای نمایش
self acting
خود کار
acting
بازیگری جدیت
acting
عامل
acting
فعالیت
acting
کفیل متصدی
acting
کنشی
acting
کفالت کننده
acting
جدی
play-acting
وانمود کردن
acting minister
کفیل وزارتخانه
play-acting
تو بازی رفتن
play-acting
ادا در آوردن
acting company
شرکت عامل
To be acting. To put it on .
رل بازی کردن
acting sublieutenant
ناوبان دوم موقت
acting on behalf of
به نمایندگی
acting manager
کفیل
play-acting
بازی کردن
play-acting
نقش داشتن
single acting
یکطرفه
single acting pump
پمپ یکطرفه
single acting cylinder
سیلندر یک طرفه
acting minister of war
کفیل وزیر جنگ
double
سیستمی که فرفیت ذخیره سازی دیسک را با دو برابر کردن تعداد بیتهای روی سطح دیسک دو برابر میکند
double
دیسکی که دو بایت داده در واحد مساحت ذخیره میکند در مقایسه با دیسک استاندارد
double
ضربه زدن دوبار و سریع به دکمه mouse برای آغاز عمل
double-six
دوطرفشش
double
استفاده از دو بافر یکی برای خواندن و دیگری در همان زمان برای نوشتن
double
دیسکی که میتواند اطلاعات را در هر دو سو ذخیره کند
double
دو برابرشدن یا کردن
double
صفی که دادههای جدید می توانند به آنها اضافه شوند حتی به انتها
double
درایو دیسک که میتواند به داده روی دیسکهای دولبه دستیابی داشته باشد
double
تخته مداریکه هر دو سوی آن هادی باشد
double
مربوط به درایو ROM-CD که دیسک را با دو برابر سرعت درایو معمولی می چرخاند
double
دو بایت داده به عنوان یک کلمه برای داده آدرس
double
استفاده از دو کلمه داده برای ذخیره سازی یک عدد با دقت بیشتر
double
دوبار
double
دو برابر بزرگتر
double
اندازه دو برابر
double
مضاعف نمودن
double zero
صفر2برابر
double in
درو جفتی از انتهای خرک تا وسط ان
double out
081 خارج
double out
درو جفتی ازوسط خرک تا انتهای ان
double p
پاروی دوسر
double three
دوبارحرکت سه چرخشی روی یک دایره
double up
دولاکردن
double up
دولا شدن
double up
مراقبت از مهاجم با دو مدافع
it is useful for a double p
برای دوکارسودمنداست
on the double
بدو رو
on the double
فرمان بدو رو
double hi
ضربه شمشیر دو حریف در یک لحظه
double-take
یکه خوردن
double-take
واکنش دوگانه
double a
زنای محصن بامحصنه
double a
زنای مردزن داربازن شوهردار
double up
در اطاق یاتختخواب یک نفره شریک شدن
double in
081 تو
double
دوبار چرخش کامل ژیمناست
double
دوسر المثنی
double
همزاد
double
دو نفره
double
دولا
double
جفت
double
: دو برابر دوتا
double
تصویر قرینه
do a double take
<idiom>
با تعجب نگاه به کسی یا چیزی
double
گرفتن همزمان دو ماهی تفنگ دولول
double
دویدن
double
:دوبرابر کردن
double
مضاعف کردن دولا کردن
double
تاکردن
double
مسابقه پاروزنی 2 نفره حمله با دوبار رد کردن شمشیر از زیر شمشیر حریف
double
دواسترایک متوالی
double
توپزن 0001امتیازی فصل
double
بازی دونفره خطای دبل
double
بازی دوبل
double
دومین تیر پرتاب شده از یک اسلحه نیم خودکار
double up
<idiom>
اتاق خود را باکسی شریک بودن
double
دو برابر
double
دو برابر کردن
double
مضاعف
double punch
منگنه مضاعف
double precision
دقت مضاعف
double refraction
انکسار مضاعف
double refraction
شکست مضاعف
double precision
مضاعف
double precision
دقت
double poppy
گل هزاره
double organs
اندامهای جفتی
double oxer
مانع بوتهای با دو تیر درجلو و عقب
double vault
[دو طاق با فضای خالی بین آنها]
double pica
حروف 42 پونط
double window
پنجره دو جداره
double pneumonia
اماس هر دو شش
double pole
با دو قطب
double pole
دو قطبی
double or quits
بازی ای که درنتیجه ان بردوباخت یادوبرابریاازادمیشود
double sixes
جفت شش
double sixes
دو شش
double space
یک سطر در میان
double space
یک خط درمیان نوشتن
double star
دوتایی
double star
دوگانه
double star
ستاره مزدوج ستاره دوتایی ستاره دوگانه
double tape
نوار مساحی مضاعف
double shear
تنش برشی دوتایی
double seam
درز دوبل
double refraction
شکست دوبل
double reverse
شوت برگردان به دروازه
double rhyme
شعر دو قافیهای
double row
موتور
double row
دوطرفه
double salt
نمک مضاعف
double salt
ملح مضاعف
double sampling
نمونه گیری چندگانه
double taxation
مالیات بندی مضاعف
double motor
دوموتوره
double-digit
<adj.>
دو رقمی
double image
تصویر مضاعف
double ignorance
جهل مرکب
double hyphen
این علامت //
double hook
قلاب ماهیگیری دو طرفه
double hit
دوبله
double hit
دو ضربه غیرمجاز پی در پی
double touch
ضربه شمشیر دو حریف در یک لحظه
double helix
مارپیچ دوگانه
double header
دو دور مسابقه یک تیم در یک روز
double header
دوسر
double hardening
سخت گردانی مضاعف
double guard
دفاع با دو دست
double frequency
فرکانس دوبل
double foult
خراب کردن پی در پی دوسرویس
double foul
خطای هم زمان دو بازیگر
double footed
بازیگر چپ پا- راست پا بازیگر با هردو پا
double integral
انتگرال دوبل
double junction
اتصال مضاعف
double kick
دو ضربه پی در پی
double minimum
جفت کمینه
double minded
بی ثبات
double minded
فریبنده
double minded
متلون
double minded
دودل
double mind
فریبنده
double mind
منلون
double mind
دردل
double lock
دوبارکلیدگردانیدن در
double line
خط مضاعف
double limiter
محدود کننده مضاعف
double length
طول مضاعف
double length
با طول مضاعف
double leg
زیر دو خم با عوض کردن دست با مایه یک پا رو کار زیر دو خم خورجین تکان
double knot
گره دوبل
double knee
لوله زانویی دوبل
double floppy
دیسک لرزان دو طرفه
double cream
خامهزیاد
double ring
گوددوبله
double reed
نوعیآلتموسیقیدوبله
double plate
صفحهیدوبله
double pennant
پرچمدوگوش
double handles
دستهدوبله
double flat
نتسفیددوتایی
double bend
پیچدوبله
with double cream
با کرم یا خامه زیاد
double boiler
حمام آب
double boiler
[ظرفی که ظرف کوچک تری در آن قرار بگیرد و مواد درون آن ظرف بطور غیر مستقیم گرم شود.]
double-takes
واکنش دوگانه
double-takes
یکه خوردن
double knotting
گره دوخفتی یا دو رو
[که در بعضی از فرش های تزپینی ایران بکار رفته و هر دو طرف فرش دارای پرز با نقشی متفاوت است.]
double weft
[دو پود هم ظرافت را با هم در عرض بکار بردن]
I'd like a double room
من یک اتاق دو نفره میخواهم.
a double room
یک اتاق دو نفره
a double bed
یک تخت دو نفره
double boiler
دیگی که دیگ کوچک تری در آن جا بگیرد
double bluff
دروغدرروزروشن
double bill
مسابقهورزشی-تئاتریاسینماکهدرآندوبرنامهاجراشود
double bed
تختخوابدوطبقه
double-blank
دوطرفسفید
double zero key
کلیددوصفر
double room
اتاقدونفره
double-glaze
پنجرهدوجداره
double-glazing
شیشهدوجداره
double back
<idiom>
برگشتن
double-check
<idiom>
دوباره چک کردن
double-cross
<idiom>
گول زدن
double sink
سینکدوتایی
double sharp
نیمپردهبالاییجفتی
double seat
صندلیدونفره
double scull
پارویدوبله
double-talk
<idiom>
حرف بیمعنا
double-faced
فرش های دو رو
[فرشی که پشت و روی آن دارای پرز باشد.]
double decker
اتوبوس دوطبقه
[حمل و نقل]
double wing
بازی هافبک در گوش
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com