English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
double acting cylinder سیلندر دوطرفه
Other Matches
single acting cylinder سیلندر یک طرفه
double acting دوطرفه
double acting fuse فیوز دوبل
double acting hammer چکش دوطرفه
double acting pump شمش مکش و پمپ فشار پمپ دوکاره
acting out برون ریزی
acting بازیگری جدیت
self acting خودکار
acting فعالیت
acting کنشی
acting کفالت کننده
acting فعال کاری
acting جدی
self acting خودکار عمل کننده
self acting خود کار
acting کفیل متصدی
acting عامل
self acting عامل در نفس خود خود عمل
acting ایفای نمایش
acting on behalf of به نمایندگی
play-acting بازی کردن
play-acting ادا در آوردن
acting sublieutenant ناوبان دوم موقت
play-acting تو بازی رفتن
play-acting وانمود کردن
To be acting. To put it on . رل بازی کردن
single acting یکطرفه
play-acting نقش داشتن
acting company شرکت عامل
acting manager کفیل
acting minister کفیل وزارتخانه
acting minister of war کفیل وزیر جنگ
single acting pump پمپ یکطرفه
cylinder غلطک
cylinder استوانه
cylinder سیلندر
cylinder لوله
cylinder 1-گروه شیارها روی دیسک . 2-شیارها روی یک وسیله چند دیسکه که بدون حرکت نوک خواندن / نوشتن قابل دستیابی است
cylinder بطری گاز
cylinder فشنگ خور استوانهای هفت تیر
cylinder case جعبهسیلندر
cylinder jacket استری داخل سیلندر
cylinder liner بوش سیلندر
cylinder lock قفل میلهای
cylinder pad پایه سیلندر
cylinder flange فلانج یا لبه سیلندر
cylinder skirt حاشیه یا دامنه سیلندر
cylinder head سرسیلندر
cylinder gas گاز داخل سیلندر
hydraulic cylinder سیلندرهیدرولیکی
pickup cylinder سیلندرلندشو
actuating cylinder سیلندر پیستون عمل کننده سیلندر محرک
revolving cylinder سیلندردورانی
ripper cylinder سیلندرچاکدهنده
steering cylinder سیلندرفرمان
recuperator cylinder سیلندرتجدیدنیرو
top cylinder سرسلیندر
wheel cylinder سیلندرچرخدنده
cylinder baffles صفحات نازک قلزی برای هدایت هوا از میان تیغههای خنک کننده و جذب حداکثر گرمای ممکن از جدارسیلندر
cylinder block بلوک واحدی که سیلندرهای یک موتور پیستونی خطی که با مایع خنک مشوند رادربرمیگیرد
cylinder block بلوک سیلندر
cylinder capacity حجم سیلندر
cylinder capacity فضای سیلندر
cylinder fins تیغههای سیلندر
elevating cylinder استوانهبالارونده
bucket cylinder زبانهسیلندر
gas from cylinder گاز کپسول
cylinder liner رگکش سخت و مقاوم در برابرسایش در جدار داخلی سیلندراز جنس الیاژهای سبک یامواد نرم دیگر
pump cylinder سیلندر پمپ
recoil cylinder استوانه دافع
gas from cylinder گاز سیلندر
wehnelt cylinder استوانه ونلت
two cylinder engine موتور دو سیلندر
guide cylinder استوانه راهنما
ruffini cylinder استوانه روفینی
six cylinder engine موتور شش سیلندر
gas cylinder بطری گاز
gas cylinder سیلندر گاز
eight cylinder engine موتور هشت سیلندر
bottom cylinder نقطهسیلندر
oxygen cylinder مخزن اکسیژن
oxygen cylinder سیلندراکسیژن
oxygen cylinder سیلندر اکسیژن
boom cylinder سیلندرهیدرولیک
induction cylinder استوانه القائی
graduated cylinder استوانه مدرج
arm cylinder دستهاستوانه
acetylene cylinder لوله استیلن
induction cylinder اهنربای استوانهای
high pressure cylinder کپسول فشار قوی
compressed gas cylinder سیلندر محتوی گاز متراکم
gas cylinder valve شیر سیلندر گاز
counter recoil cylinder استوانه هادی پیستون مواج استوانه عاید
propane gas cylinder سلندرگازپروپان
lift-arm cylinder سیلندردستهیبالابر
critical infinte cylinder قطر بحرانی استوانه
backward bucket cylinder سیلندرسطلوارونه
blade lift cylinder سیلندربالابرندهتیغه
disposable gas cylinder سیلندرگازمصرفی
cylinder vacuum cleaner سیلندرجاروبرقی
cylinder pressure gauge فشارسنجسیلندر
cylinder head gasket واشر سرسیلندر
thin walled cylinder استوانه جدار نازک
single cylinder engine موتور یک سیلندر
compressed-air cylinder سیلندرکمپراسهوا
cylinder roller thrust bearing یاطاقان غلطکی محوری
recuperator cylinder front head سرجلوییسیلندرتجدیدنیرو
diesel engine cylinder head سرسیلندر موتور دیزلی
cylinder block boring machine دستگاه سوراخ کننده بدنه سیلندر ماشین مته بلوک سیلندر
double p پاروی دوسر
double out درو جفتی ازوسط خرک تا انتهای ان
on the double فرمان بدو رو
double out 081 خارج
double hi ضربه شمشیر دو حریف در یک لحظه
double in درو جفتی از انتهای خرک تا وسط ان
double zero صفر2برابر
double three دوبارحرکت سه چرخشی روی یک دایره
double up دولاکردن
it is useful for a double p برای دوکارسودمنداست
on the double بدو رو
double-take یکه خوردن
double-take واکنش دوگانه
double دویدن
double a زنای مردزن داربازن شوهردار
double a زنای محصن بامحصنه
double in 081 تو
double up مراقبت از مهاجم با دو مدافع
double up در اطاق یاتختخواب یک نفره شریک شدن
double up دولا شدن
double دو نفره
double بازی دوبل
double بازی دونفره خطای دبل
double توپزن 0001امتیازی فصل
double دواسترایک متوالی
double مسابقه پاروزنی 2 نفره حمله با دوبار رد کردن شمشیر از زیر شمشیر حریف
double گرفتن همزمان دو ماهی تفنگ دولول
double دوبار چرخش کامل ژیمناست
double دو برابر
double مضاعف نمودن
double تصویر قرینه
double دومین تیر پرتاب شده از یک اسلحه نیم خودکار
double مضاعف
double : دو برابر دوتا
double جفت
double دولا
double دوسر المثنی
double همزاد
double :دوبرابر کردن
double مضاعف کردن دولا کردن
double تاکردن
double دو برابر کردن
do a double take <idiom> با تعجب نگاه به کسی یا چیزی
double دو برابرشدن یا کردن
double دیسکی که میتواند اطلاعات را در هر دو سو ذخیره کند
double تخته مداریکه هر دو سوی آن هادی باشد
double مربوط به درایو ROM-CD که دیسک را با دو برابر سرعت درایو معمولی می چرخاند
double دو بایت داده به عنوان یک کلمه برای داده آدرس
double استفاده از دو کلمه داده برای ذخیره سازی یک عدد با دقت بیشتر
double دوبار
double دو برابر بزرگتر
double اندازه دو برابر
double up <idiom> اتاق خود را باکسی شریک بودن
double-six دوطرفشش
double درایو دیسک که میتواند به داده روی دیسکهای دولبه دستیابی داشته باشد
double استفاده از دو بافر یکی برای خواندن و دیگری در همان زمان برای نوشتن
double ضربه زدن دوبار و سریع به دکمه mouse برای آغاز عمل
double سیستمی که فرفیت ذخیره سازی دیسک را با دو برابر کردن تعداد بیتهای روی سطح دیسک دو برابر میکند
double دیسکی که دو بایت داده در واحد مساحت ذخیره میکند در مقایسه با دیسک استاندارد
double صفی که دادههای جدید می توانند به آنها اضافه شوند حتی به انتها
double punch منگنه مضاعف
double refraction انکسار دوبل
double sampling نمونه گیری چندگانه
double salt ملح مضاعف
double refraction انکسار مضاعف
double reverse شوت برگردان به دروازه
double refraction شکست دوبل
double salt نمک مضاعف
double refraction شکست مضاعف
double row دوطرفه
double row موتور
double rhyme شعر دو قافیهای
double seam درز دوبل
double tongued دارای دوقول
double time پرداخت دستمزد کارگران به دو برابر مقدار عادی
double vault [دو طاق با فضای خالی بین آنها]
double the edge لب گردانیدن
double tent چادر دو نفره
double team تیم دونفره
double taxation مالیات مضاعف
double taxation مالیات بندی مضاعف
double tape نوار مساحی مضاعف
double star دوگانه
double star دوتایی
double space یک خط درمیان نوشتن
double space یک سطر در میان
double sixes دو شش
double sixes جفت شش
double star ستاره مزدوج ستاره دوتایی ستاره دوگانه
double tongued دوزبانه تزویرامیز
double precision دقت مضاعف
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com