Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (3 milliseconds)
English
Persian
double amplitude
دامنه دوبل
Search result with all words
double amplitude peak value
مقدار پیک تا پیک
double amplitude peak value
مقدارحداکثر تا حداقل یک موج سینوسی
Other Matches
amplitude
کمال
amplitude
انباشتگی سیری
amplitude
درشتی
amplitude
دامنه بزرگی
amplitude
فاصلهء زیاد
amplitude
میدان نوسان
amplitude
استعداد
amplitude
فراخی فراوانی
amplitude
دامنه
amplitude
قدرت یا اندازه یک سیگنال
amplitude
طبق داده
amplitude
روش انتقال داده توسط تغییر اندازه سیگنال جاری
amplitude
تبدیل سیگنال آنالوگ به حالت عددی
amplitude
فزونی
amplitude
شناسه
maximum amplitude
دامنه حداکثر
vibration amplitude
دامنه ارتعاش
wave amplitude
دامنه موج
response amplitude
دامنه پاسخ
pulse amplitude
دامنه تپش
impluse amplitude
دامنه ایمپولز
impluse amplitude
دامنه ضربه جریان
amplitude of oscillation
دامنه نوسان
amplitude modulation
مدولاسیون دامنه
amplitude modulation
تحمیل دامنهای
amplitude modulation
تلفیق دامنهای
amplitude of vibration
دامنه ارتعاش
quadrature amplitude modulation
بیت در ثانیه , RAM. تقیسم فاز و تفسیم نوسان را ترکیب میکند تا نرخ ارسال داده را افزایش دهد
total amplitude of oscillation
دامنه کل نوسان
double
صفی که دادههای جدید می توانند به آنها اضافه شوند حتی به انتها
double
دیسکی که دو بایت داده در واحد مساحت ذخیره میکند در مقایسه با دیسک استاندارد
double
سیستمی که فرفیت ذخیره سازی دیسک را با دو برابر کردن تعداد بیتهای روی سطح دیسک دو برابر میکند
double
ضربه زدن دوبار و سریع به دکمه mouse برای آغاز عمل
double
استفاده از دو بافر یکی برای خواندن و دیگری در همان زمان برای نوشتن
double p
پاروی دوسر
double
دیسکی که میتواند اطلاعات را در هر دو سو ذخیره کند
double
دو برابرشدن یا کردن
double
مضاعف نمودن
double
دوبار چرخش کامل ژیمناست
double
گرفتن همزمان دو ماهی تفنگ دولول
double
درایو دیسک که میتواند به داده روی دیسکهای دولبه دستیابی داشته باشد
double
تخته مداریکه هر دو سوی آن هادی باشد
double
دو بایت داده به عنوان یک کلمه برای داده آدرس
double-take
یکه خوردن
double-six
دوطرفشش
double-take
واکنش دوگانه
double out
درو جفتی ازوسط خرک تا انتهای ان
double out
081 خارج
double zero
صفر2برابر
double a
زنای محصن بامحصنه
double
اندازه دو برابر
double
دوبار
double
استفاده از دو کلمه داده برای ذخیره سازی یک عدد با دقت بیشتر
double
دو برابر بزرگتر
double
دواسترایک متوالی
double up
دولاکردن
double up
<idiom>
اتاق خود را باکسی شریک بودن
on the double
فرمان بدو رو
on the double
بدو رو
double
دو نفره
it is useful for a double p
برای دوکارسودمنداست
double
بازی دونفره خطای دبل
double three
دوبارحرکت سه چرخشی روی یک دایره
double in
درو جفتی از انتهای خرک تا وسط ان
double in
081 تو
do a double take
<idiom>
با تعجب نگاه به کسی یا چیزی
double
مسابقه پاروزنی 2 نفره حمله با دوبار رد کردن شمشیر از زیر شمشیر حریف
double up
مراقبت از مهاجم با دو مدافع
double up
دولا شدن
double up
در اطاق یاتختخواب یک نفره شریک شدن
double hi
ضربه شمشیر دو حریف در یک لحظه
double a
زنای مردزن داربازن شوهردار
double
توپزن 0001امتیازی فصل
double
تاکردن
double
دو برابر
double
دو برابر کردن
double
مضاعف
double
دومین تیر پرتاب شده از یک اسلحه نیم خودکار
double
دویدن
double
بازی دوبل
double
تصویر قرینه
double
مضاعف کردن دولا کردن
double
:دوبرابر کردن
double
مربوط به درایو ROM-CD که دیسک را با دو برابر سرعت درایو معمولی می چرخاند
double
جفت
double
دولا
double
دوسر المثنی
double
همزاد
double
: دو برابر دوتا
double space
یک خط درمیان نوشتن
double space
یک سطر در میان
double taxation
مالیات مضاعف
double taxation
مالیات بندی مضاعف
double star
دوتایی
double star
دوگانه
double star
ستاره مزدوج ستاره دوتایی ستاره دوگانه
double punch
منگنه مضاعف
double tape
نوار مساحی مضاعف
double refraction
انکسار مضاعف
double sixes
دو شش
double rhyme
شعر دو قافیهای
double row
دوطرفه
double salt
نمک مضاعف
double salt
ملح مضاعف
double reverse
شوت برگردان به دروازه
double refraction
انکسار دوبل
double refraction
شکست دوبل
double sampling
نمونه گیری چندگانه
double seam
درز دوبل
double shear
تنش برشی دوتایی
double sixes
جفت شش
double refraction
شکست مضاعف
double row
موتور
double precision
دقت مضاعف
double figures
امتیاز دو رقمی
double hit
دوبله
double hook
قلاب ماهیگیری دو طرفه
double hyphen
این علامت //
double ignorance
جهل مرکب
double integral
انتگرال دوبل
double junction
اتصال مضاعف
double kick
دو ضربه پی در پی
double knee
لوله زانویی دوبل
double knot
گره دوبل
double hit
دو ضربه غیرمجاز پی در پی
double touch
ضربه شمشیر دو حریف در یک لحظه
double floppy
دیسک لرزان دو طرفه
double footed
بازیگر چپ پا- راست پا بازیگر با هردو پا
double foul
خطای هم زمان دو بازیگر
double foult
خراب کردن پی در پی دوسرویس
double frequency
فرکانس دوبل
double guard
دفاع با دو دست
double hardening
سخت گردانی مضاعف
double header
دوسر
double header
دو دور مسابقه یک تیم در یک روز
double helix
مارپیچ دوگانه
double leg
زیر دو خم با عوض کردن دست با مایه یک پا رو کار زیر دو خم خورجین تکان
double length
با طول مضاعف
double length
طول مضاعف
double or quits
بازی ای که درنتیجه ان بردوباخت یادوبرابریاازادمیشود
double organs
اندامهای جفتی
double image
تصویر مضاعف
double pica
حروف 42 پونط
double pneumonia
اماس هر دو شش
double pole
با دو قطب
double pole
دو قطبی
double poppy
گل هزاره
double oxer
مانع بوتهای با دو تیر درجلو و عقب
double precision
دقت
double motor
دوموتوره
double minimum
جفت کمینه
double limiter
محدود کننده مضاعف
double line
خط مضاعف
double lock
دوبارکلیدگردانیدن در
double mind
دردل
double mind
منلون
double mind
فریبنده
double minded
دودل
double minded
متلون
double minded
فریبنده
double minded
بی ثبات
double precision
مضاعف
double boiler
حمام آب
double boiler
[ظرفی که ظرف کوچک تری در آن قرار بگیرد و مواد درون آن ظرف بطور غیر مستقیم گرم شود.]
double knotting
گره دوخفتی یا دو رو
[که در بعضی از فرش های تزپینی ایران بکار رفته و هر دو طرف فرش دارای پرز با نقشی متفاوت است.]
double weft
[دو پود هم ظرافت را با هم در عرض بکار بردن]
double-faced
فرش های دو رو
[فرشی که پشت و روی آن دارای پرز باشد.]
double decker
اتوبوس دوطبقه
[حمل و نقل]
with double cream
با کرم یا خامه زیاد
double wood
ماندن یک میله بولینگ پشت میله دیگر
double back
<idiom>
برگشتن
double-check
<idiom>
دوباره چک کردن
double-cross
<idiom>
گول زدن
double-talk
<idiom>
حرف بیمعنا
a double bed
یک تخت دو نفره
a double room
یک اتاق دو نفره
I'd like a double room
من یک اتاق دو نفره میخواهم.
double cone
[ابزار بند رومی مخروطی شکل]
double floor
دو کفی
double-fronted
خانه دو در
double lancet
[پنجره گوتیکی با دو پنجره سر نیزه ای]
double ressaunt
[ابزار بند با دو فیتیله وارونه]
double vault
[دو طاق با فضای خالی بین آنها]
double window
پنجره دو جداره
double-digit
<adj.>
دو رقمی
double cloister
راهرو دو قسمتی
double church
کلیسا دو طبقه
double arch
قوس جفتی
double-bellid
[صراحی شکل شبیه دو کمان دراز]
double-glazing
شیشهدوجداره
double-glaze
پنجرهدوجداره
double room
اتاقدونفره
double wing
بازی هافبک در گوش
double word
کلمه مضاعف
to fold double
دولاکردن
to fold double
دوتاکردن
double blind
دوسوکور
double chin
غبغب
double chins
غبغب
double Dutch
طناببازی دوتایی نامفهوم
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com